تجربه

زندگی را می‌توان گذر زمان تعریف کرد و بر این ترتیب سرآغاز بحث درباره‌ی تجربه را باید زمان دانست.

تجربه

تجربه در لغت به معنای "آزمون و آزمودن" (دهخدا) و در اصطلاح به معنای ملاحظه و مشاهده مکرر توالی دو امر است، به نحوی که برای ذهن یقین حاصل شود که بین آن دو امر، رابطه علیت یا تلازم وجود دارد و صُدفه یا اتفاقی بودن آن از ذهن زایل گردد. در مفهوم عمومی، به همه مهارت‌ها و دانسته‌ها از برخی پدیده‌ها و موضوعات که ناشی از برخورد با آن موضوع و درگیری با آن پدیده در خلال دورانی معین است گفته می‌شود. مجربات یا تجربیات نیز در اصطلاح علمای منطق قضایایی هستند که از راه تجربه به دست آیند و تمام شرایط تجربه در آن‌ها اعتبار شود.

زندگی را می‌توان گذر زمان تعریف کرد و بر این ترتیب سرآغاز بحث درباره‌ی تجربه را باید زمان دانست. حیات انسان در قالب زمان معنا پیدا می‌کند و ادامه می‌یابد و در جای دیگر گفته شد که یادگیری عبارت است از فرایندی است که طی آن انسان رشد می‌کند (جارویس، ۱۹۹۲). به زبان بسیار ساده، زمان به عنوان آنچه در گذشته، حال و آینده مربوط است تجربه می‌شود، ولی زمان حال معمولاً مسأله ساز است، زیرا بلافاصله پس از آنکه انسان تصمیم گرفت زمان حال را تعبیر و تفسیر کند، حال به گذشته تبدیل می‌شود به طوری که می‌توان گفت در حقیقت مردم به زمان‌های گذشته و آینده می‌اندیشند، هر چند عمل تجربه کردن به خودی خود چیزی است که بینابین این دو زمان تحقق می‌یابد.

در واقع می‌توان چنین بحث کرد که در بیشتر مواقع مردم در حالتی زندگی می‌کنند که نسبت به گذشته زمان آگاه نیستند و رفتار آنان به شیوه‌ای بدیهی صورت می‌گیرد. برگسون این پدیده را "تداوم" تعریف می‌کند که تقریباً همان گذر ناآگاهانه زمان است، با این حال آنری برگسون فیلسوف فرانسوی می‌نویسد: "هر گاه انسان به صورت بدیهی رفتار کند، باز هم نوعی آگاهی نسبت به گذر زمان دارد، اگرچه این آگاهی بسیار اندک است."

تجربه آگاهی ذهنی از موقعیت حاضر است و معنای آن را تا حدی یادگیری‌های قبلی انسان تعیین می‌کند، در نتیجه تجربه صرفاً خارجی نیست؛ بلکه ترکیب دنیای خارج با خاطرات انسان است. بزرگترین کنجکاوی در تجربه زندگی است زیرا زندگی پدیده‌ای تجربی است همان‌گونه که آموختنی‌ست تجربه مداوم پیاپی زندگی را نو می‌کند.

در روانشناسی تعاملی، "تجربه" به مثابه عنصر بنیادین "هوش تجربی" جایگاه بسیار مهمی دارد. چنان که ذکر شد، این نوع هوش به معنای توانایی در تجربهٔ دانسته‌ها برای روشن شدن مطلب است که با تحریک شدن کنجکاوی فراگیر با هر مسئلهٔ مبهم یا پیچیده‌ای آغاز می‌شود. هوش تجربی در برگیرندهٔ یادگیری حسی فعال، به ویژه بهره‌گیری از مشاهده و عمل در محیط است که با ناآرامی برای تجربهٔ دانسته‌ها و اصرار بر آن همراهی دارد و در واقع هیچ آموزه‌ای بدون کسب تجربه، پذیرفته نمی‌شود.

نقش "کارآزمایی" یا "تجربه" وسیع‌تر از یک خصیصهٔ محدود است؛ یعنی آن چنان تأثیرگذار است که از آن به عنوان "توانایی تجربه کردن" در فرایند خلاقیت نام برده می‌شود. از این رو توانایی تجربه کردن در میان هنرمندان برجستگی دارد (دادک و همکاران، ۱۹۹۱).

اخیراً پنج عامل شخصیّت یعنی "آزرده‌خویی"، "توافق‌پذیری"، "گشودگی تجربی"، "برون‌گردی" و "وظیفه‌شناسی" در اثر تعاملی با خلاقیت دانش‌آموزان طرح بررسی شدند. نتایج نشان داد که: گشودگی تجربی اصالت را پیش‌بینی می‌کند و در کنار وظیفه‌شناسی و توافق‌پذیری، سودمندی خلاقیت را نیز پیش‌بینی می‌نماید. افزون بر آن، اثر توافق‌پذیری بر اصالت، بستگی به گشودگی تجربی دارد.

توانایی در تجربه دانسته‌ها برای روشن شدن مطلب است که با تحریک شدن کنجکاوی فراگیر با هر مسئله مبهم یا پیچیده‌ای آغاز می‌شود تا به انجام درست و دقیق وظیفه تعیین شده منجر گردد. به بیان دیگر، یک فرد از هوش تجربی برای انجام وظیفه بهره می‌گیرد.

توانایی در تجربه دانسته‌ها برای روشن شدن مطلب است که با تحریک شدن کنجکاوی فراگیر با هر مسئله مبهم یا پیچیده‌ای آغاز می‌شود، که گاهی وقتی به توانایی ارائه‌های سودمندی به سادگی با شیوه نوین انجام می‌شود، طرح‌هایی که راه‌حل جدید آسان و موثری برای مسائل دشوار باشد و به فرد در انجام یک کار سودمند برجسته توانایی می‌دهد.



شروع نوشتن اینجا...

تاثیر
خوشحالی از تأثیر دیگران، خوشحالی از پرورندگی، دلبستگی افراد در زندگی و جاودانی.