هویّت‌یابی و تیزهوشی

«نوجوان قبل از هر چيزي در جست‌وجوي هويّت خويشتن است. اين جست‌وجوي هويّت از حدّ سالهاي دوم و سوم پي‌ريزي مي‌گردد. ولي در نوجواني با شدّت تمام از نو وارد ميدان مي‌شود. وي الگوهاي خود را در جاي غير خانواده جست وجو مي‌كند كه به خودپيروي و فرديّت جويي منجر مي‌گردد. پس نوجواني يكي از مراحل بارور هستي است كه طيّ آن ساختهاي قطعي شخصيّت بزرگسال تثبيت مي‌شوند يا دوباره مطرح مي‌گردند. بلوغ، پايداري آنچه را كه اندك اندك پايدار شده بود، بر هم مي‌زند. در روي‌آوردهاي مختلف نسبت به تغييرات زيست‌شناختي، نوجوان داراي دو جنبة رواني است كه در هدفگيريهاي دفاعي مكمّل يكديگرند. يكي از اين دو در سطح عاطفي است و در قالب تعقّلي كردن امور جلوه‌گر مي‌شود و ديگري در سطح شناختي است و عبارت از ورود به فكر انتزاعي است. هدف تعقّلي كردن، جابه جا كردن يك سلسله از تضادّها و تعارضهاي درون رواني (كه عاطفي هستند) در سطح تعقّلي، منطقي و شناختي است. 

ورود به فكر انتزاعي يا منطقي-رياضي خصيصة ديگري است كه دورة عمليات صوري «پياژه» آن را ترسيم كرده است. در اين جا سخن از يك فرآيند واقعي تحوّل است كه بر جدايي قطعي تفكّر از هر تكيه‌گاه و بر بازگشت‌پذيري كامل آن و مخصوصاً بر مداخلة انتزاع تفكّري يا در جريان تفكّر در يك سطح فراسوي فكر صحّه مي‌گذارد؛ يعني سطحي كه به فكر اجازه مي‌دهد به خود بينديشد. رابطه تعقّلي كردن و ورود به فكر انتزاعي، روشنگر گرايش نوجوان به «از نوسازي دنيا» است».(منصور،1380،ص165-166)

«احراز هويّت در برابر پراكندگي نقش بر مبناي نظريّة «اريكسن»، مرحلة پنجم تحوّل را تشكيل مي‌دهد. در اين مرحله، نوجوان همة اكتسابات قبلي شامل دلبستگيهاي هيجاني، استقلال، ابتكارها و تحقّقهاي خود را دوباره به ميدان مي‌آورد و در جست و جوي من يا هويّت خويش است. او سعي مي‌كند كه عناصر پراكنده و متفرّق شخصيّت خود را با همديگر مرتبط سازد و تعارضهاي قبلي را از نو تجربه كند. اين امر، شامل تجربه كردن نقشهاي مكرّر و متنوّع و به يكسو نهادن آنها نيز مي‌شود. اغلب اتّفاق مي‌افتد كه نوجوان به يك ساخت‌دهي پايدار شخصيّت نايل نمي‌گردد و در نتيجه با فكر پراكندگي وجود خود به سر مي‌برد. مفهوم هويّت در نوجواني دو چهره دارد: از يك سو به احساساتي رجوع مي‌كند كه يك فرد در مقابل خويشتن دارد(خودسنجي). از سوي ديگر بر روابط بين هويّت شخصي و توصيفهايي كه ديگران (يعني افرادي واجد ارزش براي او)، از او به عمل مي‌آورند، تكيه مي‌كند. اين توصيفها مربوط به رفتارهايي هستند كه جامعه آنها را براي يك رفتار مناسب اساسي مي‌داند و در اطراف مجموعه‌هايي كه نقشهاي اجتماعي ناميده مي‌شوند، سازمان يافته‌اند. نقشهايي كه بين من و اجتماع ارتباط برقرار مي‌سازند، داراي دو كنشند: يكي آنكه شخص را به قوانين اجتماعي مربوط مي‌سازند و ديگر آنكه وي را به عنوان فرد مشخّص مي‌كنند. سه پايگاه اجتماعي يعني خانواده، گروه و نهادهايي مانند مدرسه مورد تجربه و نقشگيري نوجوان قرار مي‌گيرند و هنجارهايي را فراهم مي‌آورند كه سبب حكم كردن فرد دربارة خودش مي‌شود و يك هويّت مستقلّتر و فردي‌تر شكل مي‌گيرد. در رسيدن به «تصوّر از خود»[1] از سه شيوه ممكن است استفاده شود: تغيير جامعه براي انطباق با خود، تغيير خويشتن براي سازش با نظام و يافتن مكاني خاصّ در جامعه براي تحقّق خود.

پديدة «هم‌شكل‌طلبي»[2] در اين دوره رخ مي‌دهد؛ يعني غرق شدن در گروه همگنان و پذيرش هنجارهاي آنان كه نوجوان را در رهايي تدريجي‌اش از وابستگي خانوادگي ياري مي‌نمايد. تبعيّت از همگنان به سادگي جانشين تبعيّت از خانواده مي‌شود. لذا نوجوان ممكن است حقّ تحوّل بموقع خود را پيش از آنكه به ظرفيّت خودنظم‌جويي هيجانهاي خويش و استقلال لازم برسد، از خود سلب كند. امّا افرادي كه براي خود قدر و منزلت ناچيزي قايلند، مفهوم ناپايداري از خود دارند. از اين رو، نسبت به انتقاد، خود را حسّاستر نشان مي‌دهند. پس از مرحلة احراز هويّت، نوجواني كه به كسب هويّت خويش نايل آمده، مي‌كوشد كه آن‌ را در مقابل ديگران تقويت نمايد. لذا براي صميميّت و سرمايه‌گذاري در اين راه آماده است؛ بدون آنكه خطر مستحيل شدن در ديگري در كار باشد».(منصور و دادستان،1371)

«امّا ملاحظات عاطفی در تشکّل هویّت تیزهوش نیز سهم قابل توجّهی دارد. تیزهوشی را می‌توان به منزله یا جنبه‌هایی از «خود» تعریف کرد. بر این اساس، قضاوت فرد دربارة خودش یا از سوی دیگران در شکل‌گیری هویّت، بسیار تعیین کننده است. در تشکّل هویّت فرد تیزهوش چهار ساختار دخالت دارند. باید به دقّت بررسی کرد که چگونه هر نظام بر تحوّل هویّت اثر می‌گذارد و یا با آن رابطه دارد.

اعتبار[3] 

نخستین سازه آن است که تیزهوشی فرد به وسیلة خود یا دیگری تأیید شود. دیگران شامل والدین، معلّمان و هر فرد مهمّ در زندگی وی است. افرادی که احساس اعتبار برای تیزهوشی خود ندارند، ممکن است از برخی دشواریها در زمینة «حرمت پایین خود » و یا «تصوّر منفی از خود» رنج ببرند.

اثبات[4] 

این جنبه در واقع روابط ثانوی تصدیق کننده برای تیزهوشی فرد است که با افراد یا جریانهای حمایتی شکل می‌گیرد و از سوی آنها دریافت می‌گردد و تصدیق می‌شود. روابط ثانوی شامل همگنان، خواهر و برادر، همکلاس و افرادی از این دست می‌گردد. در چنین شرایطی، «تیزهوشی» اثبات می‌شود.

پیوستگی[5] 

پیوستگی به تعامل و اتّحاد با علایق، اشتیاقها و گرایشها و توانمندیهای دیگران اشاره دارد؛ به گونه‌ای که هویّت فردی خود، از کف نرود. «پيوستگي» اشاره به جریان یکپارچه و بیرونی ویژه‌ای دارد که موجب فقدان خود نمی‌شود. این اتّحاد و پیوستگی از تیزهوشی فرد حمایت می‌کند؛ به تعبیر دیگر، رشد یک فرد سالم و کامل را زیر چتر پشتیبانی خویش قرار می‌دهد. پیوستگی یک تیزهوش، عرصه‌ای را فراهم می‌آورد که افراد درک می‌شوند، پذیرفته می‌گردند و تفرّد و یگانگی آنها، قبول می‌شود. بنابراين فرد تیزهوش ناچار نیست برای دوست‌یابی، تیزهوشی خود را انکار کند.

وابستگی[6] 

وابستگی به بیاني، «غلیان و شعله‌ورشدن خود» است. در هویّت تیزهوشی، یک زندگی معنوی گرم، ژرف، هدفمند و متعهّد برای امری بزرگ و شگرف، شکل می‌گیرد. تیزهوشی با معنای ژرفتر و رازگونه‌ای همراه می‌شود. «وابستگی»، «خود» را به جهان و حقیقت و راز زندگی پیوند می‌دهد. اهداف و رسالتها و شور و شوقهای متعالی از طبیعت تیزهوشی و مفهومی به نام «فرد تیزهوش» برمی‌خیزد و می‌جوشد».(ماهوني،2003)[7] 

[1] - Self concept

[2] - Conformism

[3]- Validation

[4]- Affirmation

[5]- Affiliation

[6]- Affinity

[7]- Mahoney, A.