فیزیکالیسم، بهعنوان دیدگاهی که ادعا میکند همه پدیدههای ذهنی، روانشناختی، و آگاهی را میتوان بر اساس اصول و فرآیندهای فیزیکی توضیح داد، با محدودیتها و تناقضهای اساسی روبهرو است. این چالشها ناشی از تلاش برای کاهش پیچیدگیهای ذهن و آگاهی به قوانین فیزیکی هستند.
نظریه هیجان اندیشه (Emotion of Thought) میتواند در رویکرد روانپویشی کوتاهمدت (Short-Term Psychodynamic Therapy) بهطور موثری مورد استفاده قرار گیرد، زیرا این نظریه به بررسی ارتباط پیچیده میان افکار و هیجانات میپردازد و میتواند در فهم و تحلیل الگوهای هیجانی و شناختی که ریشه در گذشته فرد دارند، کمک کند.
بهداشت روان نوجوانان بهطور مستقیم تحت تأثیر ساختارهای شخصیتی آنها قرار دارد. این مقاله سه الگوی بزرگ شخصیت—پیماندار، پایدار و پویا—را بررسی کرد که هر یک ویژگیها و تأثیرات خاص خود را بر هویت و رفتار نوجوانان دارند.
احساس تنهایی، اختلال هویت و رکود روانی از آسیبهای اساسی روانی هستند که میتوانند به افسردگی و اضطراب منجر شوند. در این مقاله، تأکید شده است که انتظارات غیرواقعبینانه میتواند سبب بیتابی روانی شود و در صورت عدم توجه، منجر به روان آوارگی گردد. رواندرمانی تعاملی به عنوان راهی برای بهبود انتظارات و کاهش بیتابی روانی معرفی میشود. در نهایت، درمان آوارگی روانی به عنوان یک اقدام پیشگیرانه از پدیدآوری روانگسستگی و روانگسیختگی مطرح میگردد.
این مقاله به بررسی ارتباط میان شخصیت و خلاقیت میپردازد. خلاقیت به عنوان یک فرآیند چندبعدی از طریق پنج مؤلفه کلیدی تعریف میشود: فرد، فرآیند، فشار، فضای ایجاد و فرآوری ایدهها. تحقیقات متعدد نشان میدهند که شوخطبعی نقش مهمی در روابط فردی دارد و رابطهای بین ویژگیهای شخصیتی و خلاقیت وجود دارد. این مقاله به هفت حوزه اصلی تقسیمبندی شده و بر روی خصایص شخصیتی مانند «درونگردی»، «توجه بسیار بالا» و «جهتگیری درونی» تأکید دارد. همچنین نتایج نشان میدهند که افراد با «برونگردی» بالا و «استواری هیجانی» در صورت داشتن «جهتگیری یادگیری» خلاقیت بیشتری از خود بروز میدهند. در نهایت، پیوند میان خلاقیت و «نهفتگی ناهشیار» به عنوان بخشی از فرآیندهای شناختی بررسی میشود.
این مقاله به بررسی رابطه میان خلّاقیّت و استعداد پرداخته و تأثیرات این دو عامل بر فرآیند یادگیری را تحلیل میکند. به ویژه، نظریههای مختلف دربارهٔ پیوند بین هوش، تیزهوشی و خلاقیت مورد بررسی قرار میگیرد. همچنین به دستهبندی تحقیقات انجام شده در این زمینه و تفاوتهای معنادار میان نوجوانان تیزهوش و خلّاقیت آنها پرداخته میشود. در نهایت، مقاله نتیجهگیریهایی دربارهٔ اهمیت توجه به هر دو عامل در فرآیندهای آموزشی و تربیتی ارائه میدهد.