در نظام «روانشناسی تعاملی»، دو دسته جهتگیری اساسی وجود دارد:
۱. جهتگیریهای روانشناختی محض و نظری
این بخش ناظر بر فهم بنیادین روان انسان در سطح مفهومی و تئوریک است و مبنای ساختارهای تحلیلی، پژوهشی و نظریهپردازانه را شکل میدهد. این جهتگیریها شامل موارد زیر است:
الف) فهم تعاملی روان انسان
انسان نه صرفاً یک موجود زیستی، شناختی یا هیجانی، بلکه موجودی «تعاملی» است که پدیدههای روانیاش از برهمکنش دائمی میان نیاز، اندیشه، عاطفه و هویت شکل میگیرد.
هر کنش روانی، نه ناشی از یک عامل منفرد، بلکه حاصل چندلایهای از نیازهای بنیادین، جهتگیریهای عاطفی، هیجانی، شناختی و ساختار هویت است.
ب) تبیین خشنودی و آشفتگی روان
سلامت روانی نه به معنی فقدان اختلال، بلکه به معنای تعادل پویای سه نیاز بنیادین (امنیت، تفرد، پیشرفت) در متن زندگی فردی است.
آشفتگی روانی زمانی رخ میدهد که یکی یا چند نیاز بنیادی دچار اختلال، یا تعاملی ناهماهنگ میان آنها و هیجان/هویت به وجود آید.
ج) بازتعریف ساختار "خود" و هویت
«خود» یک مقوله پویا، تحولپذیر و تعاملمحور است که بر اساس تجربههای هیجانی و درک نیازها شکل میگیرد.
هویت، فرایندی است که در بستر سه مؤلفه «خودآگاهی، خودباوری و خودارجدهی» و در همتنیدگی با تجربههای زندگی معنا مییابد.
د) تبیین هیجان بهعنوان نیروی خلاق یا فرساینده
نظریه «هیجان اندیشه» نشان میدهد که هیجانهای مثبت (پویایی) و منفی (بیتابی) بهجای آنکه صرفاً پاسخهای احساسی باشند، منشأ خلق یا فروپاشی روانیاند.
این نظریه پیوندی زنده بین شناخت و عاطفه برقرار میکند و برخلاف مدلهای قطعهقطعه، نگاه وحدتمند دارد.
۲. جهتگیریهای کاربردی در رواندرمانی
رواندرمانی برآمده از این نظریه، صرفاً درمان درد نیست، بلکه فرآیندی برای بازگرداندن نیروی روانی، معنا، هویت، و تعادل نیازهاست. این رویکرد میتواند در قالبهای مختلف از جمله رواندرمانی فردی، رواندرمانی تحولی، رواندرمانی معناگرا، و حتی رواندرمانی مبتنی بر خلاقیت و هنر نیز عملیاتی شود.
رویکرد تعاملی میتواند زمینهساز مداخلات دقیق، چندوجهی و انسانمحور در رواندرمانی شود. برخی از کاربردهای مهم این نظریه در رواندرمانی عبارتاند از:
الف) تشخیص کلنگر و شخصمحور
مراجع نه بهعنوان یک بیمار با علائم، بلکه بهعنوان یک نظام روانی در حال تعامل بررسی میشود.
درمانگر میپرسد: «کدام نیاز بنیادین دچار گسست شده؟»، «کدام نوع هیجان اندیشه مسلط است؟»، «هویت چگونه درگیر بحران شده؟»
ب) بازسازی نیازهای بنیادین
درمانگر با بازشناسی الگوهای ناتمام امنیت، تفرد یا پیشرفت، به بازسازی آنها در بستر رابطه درمانی میپردازد.
مثلاً در فردی که دچار بیارزشی است، ممکن است بازسازی «خودارجدهی» و تقویت «پیشرفت» هدف اصلی باشد.
ج) تنظیم هیجان و بازسازی پویایی روانی
درمانگر با شناسایی نوع هیجان غالب (پویایی یا بیتابی)، به سمت تبدیل حالتهای فرساینده به حالتهای فعال و خلاق سوق میدهد.
بیتابی مزمن، با بازآفرینی معنای مسأله و کاهش بار شناختی، به نیروی روانی تبدیل میشود.
د) هویتدرمانی و بازسازی ساختار "خود"
مراجعانی که با بحران هویت، خودپریشی، یا اضطراب وجودی مواجهاند، نیاز به بازسازی سهگانهی خودآگاهی، خودباوری و خودپایایی دارند.
فرآیند درمان بر «خودیابی تعاملی» مبتنی است: کشف خویشتن نه درون خلأ، بلکه در تعامل با احساس، اندیشه، تجربه و معنا.
هـ) فعالسازی نیروی روانی مراجع
هدف نهایی درمان تعاملی، برانگیختن نیروی روانی درونی برای حل مسئله و پیشرفت در زندگی است.
درمانگر به جای تمرکز صرف بر آسیب، استعدادِ زایندهی روان را تحریک میکند تا مراجع، از درون بجوشد و نه فقط از بیرون درمان شود.
دیدگاه خود را بنویسید