دانلود مقاله

1- هوش، توانایی یادگیری است.

«هوش» یا «هَش» در لغت به معنای فهم، شعور، درک، آگاهی، ‌بیداری، بجا بودن هواس، متمایز کردن، زیرکی، زرنگی و عقل و خرد، استعمال شده است.

و اما بررسی مفهوم اصطلاحی هوش از دیدگاه روان‌شناسی نشان می‌دهد که علی‌رغم تعاریف گوناگون و متنوع از آن، مراد چیزی جز آن تعبیر ادبی و تاریخی «جوهر دانایی» و يا «توانایی یادگیری» نیست. بنابراین هوش را اصطلاحاً ابزار و قابلیت یادگیری و شناخت می‌دانیم که به‌ؤسیله آن،‌ انسان می‌تواند بیندیشد، استدلال کند، خودش را با شرایط موردنظر، سازش دهد، اطلاعات و آگاهی‌های خود را مرتب و منظم کند، لغات و کلمات فراوانی را یاد بگیرد و آن‌ها را به‌کار ببرد، با اعداد سروکار داشته باشد، چیزی را در ذهنش تصور و تجسم کند و آنچه را که می‌خواهد، حفظ کرده به یاد آورد، استنتاج نموده نتیجه‌گیری خود را ارائه دهد، میان چیزهای لازم و ملزوم رابطه برقرار کند، به پدیده‌های موردنظرش، توجه و دقت مداوم و متمرکزی مبذول دارد، عمق و ژرفا و درون چیزی را به‌خوبی بررسی کرده و درست حدس بزند.

بنابراین هوش یک ابزار و وسیله است که می‌توان آن را برای یادگیری و کسب اطلاعات عمومی در ابعاد مختلف، به‌کار برد. این ابزار و وسیله ربطی به اطلاعات و تجارت قبلی ندارد؛ مثلاً یک فرد می‌تواند بسیار باهوش باشد بدون آنکه در وی کمترین سواد و دانشی یافت شود؛ این فرد توانایی فوق‌العاده‌ای در سبک و یادگیری اطلاعات دارد اگرچه اکنون، از معلومات و بی‌بهره است. هرگاه فردی در حوزه‌ای خاص از توانایی یادگیری فوق‌العاده‌ای برخوردار باشد، اصطلاحاً می‌گوییم وی فردی «مستعد» است و در آن زمینه، از استعداد خاص برخوردار می‌باشد. استعداد نیز ربطی به تجارب و اطلاعات قبلی ندارد. درواقع با تشخیص استعداد یک فرد، قابلیت او در زمینه‌ای خاص و ویژه پیش‌بینی می‌شود؛ مانند فردی که اگر در یادگیری ورزش کشتی برجستگی خاصی نشان می‌دهد، می‌گوییم او استعداد کشتی‌گیری دارد.

اما «پیشرفت تحصیلی» برخلاف «استعداد» به معلومات و اطلاعات قبلی و تجارب کسب شده، ربط دارد. هر که اطلاعات بیشتری در زمینه‌ای خاص داشته باشد در آن زمینه، پیشرفته است؛ مانند کسی که فنون فراوان و متنوعی از کشتی می‌داند و آن‌ها را اجرا می‌کند؛ این فرد علاوه بر آنکه در زمینه کشتی مستعد است، پیشرفته نیز محسوب می‌شود.

با این توضیح، استعداد، نوعی هوش است. هوش ویژه؛ یعنی توانایی یادگیری در زمینه‌ای خاص و مشخص، هوش نیز ابزار و قابلیت یادگیری عمومی (نه زمینه‌ای خاص) می‌باشد. هوش و استعداد، هر دو به‌عنوان یک ابزار و وسیله در هر جهتی می‌توانند به‌کار روند. هوش را می‌توان به یک ظرف تشبیه کرد که قادریم در آن، هر چیزی را بریزیم: زهر یا نوشدارو. ارزش و بهای این ظرف به محتوای آن بستگی دارد. از این‌رو، هوش به تنهایی همانند یک ظرف خالی هیچ‌گونه ارزش و منزلتی ندارد مگر آنکه از مظروف گرانقدری برخوردار باشد.

2- هوش با عقل، متفاوت است.

یکی از سوءتفاهم‌های عمومی این است که هوش به معنای «عقل» به‌کار می‌رود، عموم مردم تصور می‌کنند که فرد باهوش، ضرورتاً عاقل و خردمند است. گرچه ممکن است در ادبیات نظم و نثر فارسی،‌ در برخی موارد به اقتضاء مراد از هوش، عقل باشد مانند ابیات زیر:

اگر مرد حقی تو شو هوشیار
          به غیر ضرورت قدم برمدار
نبندد دل به دنیا هیچ هشیار
          که نوشش، نیش و راحاتش عذاب است

براساس مضامین ابیات مذکور، هشیار کسی است که قدم غیرضروری برنمی‌دارد و ملازم حق است و از دلبستگی به دنیا رها شده است. اما تعبیر روان‌شناسی از هوش این نیست؛ مگر آن‌که تربیت و پرورش مناسب و شایسته شامل، حال فرد شده؛ هوش وی را مبدل به عقل و خرد گرداند، و تبدیل هوش به عقل و خرد در گرو تحقق ادب است چنانکه در روایات شریفه از اهل عصمت و طهارت علیهم‌السلام وارد است:

«لا عَّقلَ لَمِن لا اَدّبًّ لَه»1

«برای کسی که ادب نباشد، عقل و خرد نیست.»

و «ادب» یعنی شناخت حد و اندازه و قدر خود و رعایت آن به گونه‌ای که فرد از اندازة تعیین شده خویش پا فراتر ننهد و آن برترین و با فضلیت‌ترین آداب است:

«اَفضَلُ الأدّب أنُ یّقِفّ الأنسان عِندّ حّدُهِ وّ لا یّتّعِدی قَدُرّهَ»2

پس هر عاقلی، باهوش است اما هر هوشمندی، عاقل نیست؛ هوش برای عقل و خرد لازم است اما همراه با ادب تبدیل به «خردمند» می‌شود و بدون آن چیزی جز «شیطنت» و «نکراء» نیست؛ یعنی در مقابل خردمندی و عقل قرار می‌گیرد.

از این‌رو، مجدداً تأکید می‌شود که هوش و تیزهوشی اصالتاً هیچ‌گونه ارزش ذاتی ندارند بلکه نسبی هستند و بستگی به این دارند که به‌عنوان ابزار در چه سویی به‌کار گرفته شده یا به‌عنوان یک ظرف، حاوی چه چیزی باشند. تیزهوش به تنهایی نمی‌تواند «گلیم خود را از آب بیرون بکشد.» و نیاز به پرروش و راهنمایی، هدایت، مراقبت و حمایت ویژه‌ای دارد. اگر تصور شود که فرد تیزهوش، عاقل است، در این صورت نیازی به پرورش ویژه برای وی، احساس نمی‌شود و وی در تنگناهای مهلک و مخرب واقع می‌گردد؛ حال آن‌که با توضیح مذکور، به‌خوبی درک می‌شود که تیزهوشی ربطی به عقل و خردمندی ندارد.

3- تیزهوشی، مفهومی قراردادی نیست، بلکه طبیعی و واقعی است.

«تیز» در لغت به معنای مختلفی به‌کار می‌رود: بران، تند، قاطع، زود، به شتاب (مقابل کند)، طعامی که حاد باشد و زبان را بسوزاند؛ کسی که زود و تند کاری را انجام دهد.

این واژه به‌عنوان پیشوند، ترکیبات گوناگونی می‌گیرد: تیزبال (پرنده‌ای که تند پرواز می‌کند)؛ تیزبین (دقیق و کنجکاو)؛ تیزمغز (شخص تند و تیز که زود از جا در رود)؛ تیزویر (تیزهوش).

بنابراین «تیزهوش» در لغت، کسی است که چیزی را زود و تند درک کرده بفهمد. اگر بتوان واژه‌ای مناسب برای نامیدن افراد مورد بحث، یافت که از بار ارزشی، عاری باشد، پرورش تیزهوش در مسیر مناسب و عادلانه خویش قرار خواهد گرفت. آیا اساساً شایسته است که برای نامیدن این افراد، از عنوان «تیزهوش» استفاده شود؟

ممکن است عنوان مزبور، بدون توجه والدین و عموم مردم معنای دیگری را نیز برساند که افراد نامیده شده بدین عنوان را خردمندانی با فضیلت و متخلّق به وارستگی‌های باطنی قلمداد نماید. در چنین شرایطی واژه‌ای ناروا است؛ با وجود این واژه مزبور، در مقایسه با سایر لغات و عناوین مانند «سرآمد»، «ممتاز» و «نخبه» از شایستگی به مراتب افزون‌تری برخوردار است. واژه «سرآمد» به معنای بالاتر از همگنان، ممتاز، ‌برگزیده و «سرآمدن» به معنای انجام یافتن، به پایان رسیدن، تمام شدن، منقضی شدن، در ابتدای امر، اساس نیاز و ضرورت هرگونه تدابیر پرورشی و تربیتی ویژه‌ای را در وادی تردید قرار می‌دهد. زیرا این‌گونه تصور می‌شود که فرد ممتاز و برگزیده که نیازی به حمایت و مراقبت ندارد. بنابراین استنباط می‌شود که واژه «سرآمد» بیش از لغت «تیزهوش» بار ارزشی مثبت (امتیاز،‌ برگزیدگی، و برتری) را به ذهن متبادر می‌سازد.

با توضیح فوق از دیدگاه ما شایسته‌ترین واژه برای نامیدن افراد مورد بحث (یادگیرندگان فوق‌العاده توانمند و برجسته)، «تیزهوش» است. برای این انتخاب می‌توان دلایل زیر را ارائه داد:

  1. شمول واژة هوش: در این ترکیب، عنصر «هوش» به‌کار رفته است که اشاره به موضوع اساسی و محوری ویژگی‌ها و خصایص دارد.
  2. روایی معنوی: این ترکیب (تیزهوش) واژه‌ای بسیار روا و با مسمٌی است که با معنای موردنظر، همخوانی و تجانس دارد.
  3. اصالت ادبی: واژه تیزهوش دارای ریشه نیرومند و عمیق ادبی و تاریخی است که در متون اصیل و معتبر و پشتوانه‌های ارزشمند زبان و ادبیات‌فارسی استعمال شده با خود گنجینه‌ای سرشار از معارف فرهنگی را به همراه دارد.
  4. رواج عمومی: این واژه بیش از سایر تعابیر در میان افکار عمومی و عامه مردم رایج و شایع است بنابراین از هرگونه رنگ تکلف و وضع و تعیین که بیگانه از ذوق و طبع عموم فارسی‌زبانان باشد، به دور است.

اما از لحاظ اصطلاح همانگونه که به‌طور ضمنی ذکر شد، «تیزهوشی» از دیدگاه روان‌شناسی به توانایی فوق‌العاده و برجسته در یادگیری، اطلاق می‌شود. به‌طور کلی همه آنچه که در معنای اصطلاحی «هوش» بیان گردید، به نحو برجسته‌ای در فرد تیزهوش، مصداق دارد. با این توضیح که همه آن‌ها، صرفاً بعد توانمندی‌های ذهنی فرد تیزهوش را تشکیل می‌دهند؛ حال آن‌که ابعاد غیرذهنی و هوشی نیز دارای ویژگی‌های منحصربه‌فرد می‌باشند اما ویژگی‌های تیزهوشی، چگونه یافت شده و به‌دست آمدند؟

باید تأکید نمود، این‌طور نیست که ویژگی‌های تیزهوشی به‌طور قراردادی و تعیینی پدید آمده باشد به نحوی که ابتدا خصوصیات افراد تیزهوش تعریف شده سپس شناسایی و کشف و تشخیص مصادیق به عمل آمده باشد. بلکه اولین‌بار، افراد برجسته و درخشانی در زمینه‌های گوناگون در طول تاریخ حیات بشری شناسایی شدند:

q فردی که دست به اختراع یا اکتشاف بزرگی زده بود که نقطه عطفی را در تاریخ زندگی آدمی، ایجاد کرده بود.

q آن‌که جامعة وسیعی از افراد بشر را رهبری و مدیریت کرده بود.

q انسانی که مقام‌عالی و منحصربه‌فردی در زمینه‌ای خاص نایل شده پیشرفت درخشانی را به‌دست آورده بود.

q کسی که مهارت‌های برجسته‌ای را در حوزه‌ای خاص به نمایش و اجرا گذارده بود: یک ورزشکار،‌یک نوازندة موسیقی، یک نقاش یا طراح، یک خوشنویس، یک قاری قرآن، یک جراح زبردست و...

q شخصی که از قدرت و توانمندی شایان توجهی در سخنوری، بیان و تکلم برخوردار بود و از طریق گفتار به سادگی می‌توانست بر روی دیگران تأثیر تعیین‌کننده‌ای بگذارد.

q آن‌که در ایجاد رابطه و پیوند و نفوذ اجتماعی از قابلیت نیرومندی بهره داشت، و...

ویژگی‌های همة این افراد برجسته در زمینه‌های مختلف در طی چندین دهه، مورد مطالعه و پژوهش روان‌شناسان واقع شده طبقه‌بندی گردید. طبقه‌بندی ویژگی‌ها نشان داد که این افراد اولاً برحسب زمینه‌های اختصاصی خود دارای خصوصیات متمایزکننده‌ای هستند؛ یعنی همة افراد رهبر در مقایسه با افراد خلاق (مخترع یا مکتشف) دارای خصوصیات مشترک و انحصاری می‌باشند؛ و ثانیاً همة این افراد در مقایسه با مردم عادی و متوسط جامعه، از ویژگی‌های مشابه و مشترکی برخوردارند که می‌توان آن‌ها را تحت‌عنوان «تیزهوشی» جای داد؛ مثلاً هم افراد رهبر و هم افراد خلاق در مقایسه با افراد متوسط، دارای خصوصیات مشترک و مشابهی هستند که آن‌ها را متمایز و متفاوت می‌سازد. این ویژگی‌های مشترک تحت‌عنوان ملاک‌های تیزهوشی، طبقه‌بندی و تعریف‌شده برای شناسایی و گزینش سایر افراد تیزهوش در سطحی وسیع‌تر به‌کار رفت. ملاک‌های مزبور، مبنای کلیة آزمون‌ها و ابزارای هوش‌سنج قرار گرفت.

بنابراین، ملاک‌ها و ویژگی‌های تیزهوشی و نخبگی، قراردادی و تعیینی نبوده و نیست. بلکه بر مبنای واقیعات و شواهد تجربی و طبیعی و حاصل ده‌ها سال پژوهش و تحلیل و بررسی دقیق رفتارهای نخبگان واقعی جامعه بشری استخراج شده است.

یک ویژگی مشترک همة افراد تیزهوش و نخبه این است که از لحاظ «توانایی یادگیری» (هوش عمومی) حداقل در سطحی متوسط و عادی قرار گیرند؛ یعنی از حیث توانایی و قابلیت کُلی، دچار ضعف و نقیصه‌ای نباشند. بنابراین افراد برجسته و نخبه از لحاظ یادگیری کلی معمولاً در سطحی فوق‌العاده قرار دارند.

از لحاظ هوشی (توانمندی یادگیری) تقریباً 70 درصد مردم در سطحی متوسط و معمولی هستند و حدود 16-15 درصد آن‌ها از هوش بالایی برخوردارند که آن‌ها را تحت‌عنوان استعدادهای درخشان می‌توان یاد کرد. افراد تیزهوش که قریب جامعه را تشکیل می‌دهند در همین حوزه وسیع قرار می‌گیرند و عدة بسیار کمی در حد نبوغ واقع می‌شوند که توزیع آن‌ها در سطح جامعه نزدیک به (در هر صد هزار نفر، یک نفر) است که این گروه نیز در قلمرو استعدادهای درخشان جای می‌گیرند.

دربارة ویژگی‌های افراد نابغه، مطالعات قابل ملاحظه‌ای انجام نشده است. آن‌ها معمولاً از لحاظ تحصیلی بسیار زودرس هستند. در حدود 14 ماهگی به راحتی صحبت می‌کنند و تکلم را شروع می‌نمایند، از حدود سه سالگی به راحتی می‌توانند مطالعه کنند، علایق و اشتغالات بسیار متنوعی دارند، زبان‌های مختلف را به‌خوبی یاد می‌گیرند، در برخی زمینه‌های هنری مثل موسیقی و نقاشی در سال‌های قبل از دبستان (6-5 سال اول زندگی) به درخشش‌های بسیار قابل ملاحظه‌ای دست می‌یابند.

4- تیزهوشی، ابعاد غیرهوشی و ذهنی را نیز شامل می‌شود.

افراد تیزهوش علاوه بر توانمندی‌های خارق‌العادة ذهنی و هوشی از ویژگی‌های شخصیتی، علایق و سلیقه‌های خاص، رفتارهای ویژه، عقاید و نگرش‌های اختصاصی و حتی خصوصیات بدنی و جسمانی منحصربه‌فرد برخوردارند. از این‌رو ملاک‌های تیزهوشی در تمامی ابعاد وجودی گسترش دارد. تفاوت تیزهوش با غیر تیزهوش صرفاً یک تفاوت هوشی نیست؛ بلکه او نیازها، توانایی‌ها، و رفتارهای خاص خود را دارد و فردیت و تمامیت وجودی او با دیگران متفاوت است. با افزایش هوش در میان افراد آدمی ویژگی‌های غیرهوشی نیز دگرگون می‌شوند و خصایص متمایزکننده‌ای تکوین می‌یابد.

بنابراین تیزهوشی یک اصطلاح است نه یک لغت، و به‌عنوان یک اصطلاح، توانایی و ظرفیت فوق‌العاده‌ای در یادگیری و شناخت است که با خود ویژگی‌هایی خاص در ابعاد نگرشی، انگیزشی، شخصیتی، ذهنی(هوشی)، رفتاری، کلامی، اجتماعی، هیجانی، جسمانی را به همراه دارد.

5- هوش، پایه و بنیاد آموزش و پرورش است.

باتوجه دقیق به معنا و توضیحی که از «هوش» به عمل آمد، به سادگی استنتاج می‌شود که اساس و بنیاد یادگیری را در آدمی، هوش وی تشکیل می‌دهد. اگر انسان می‌تواند یاد بگیرد به وجود هوش در وی بستگی دارد. بدون وجود هوش، امکان یادگیری برای آدمی فراهم نیست و درنتیجه آموزشی نیز امکان‌پذیر نمی‌باشد، نمی‌توان به او چیزی آموخت و بدون آموزش، پرورش نیز وجود ندارد. میزان پرورش‌پذیری یک فرد به هوش بستگی دارد و میزان پرورش‌پذیری وی به سطح آموزش پذیری‌اش مربوط می‌باشد. اگر یک مادر طرز غذا خوردن را به کودک خود یاد می‌دهد، اگر یک پدر به تأدیب اجتماعی فرزند خویش می‌پردازد، اگر یک معلم، محتوایی را به دانش‌آموز خود می‌آموزد، اگر یک دانشجو روش تحقیق خاصی را فرا می‌گیرد، اگر یک کارآموز، حرفه و شغلی را می‌اندوزد، همه و همه به هوش یعنی توانایی یادگیری وی مربوط می‌شود.

سخن آخر آن‌که اگر آموزش و پرورش وجود نداشته باشد، اهداف متعالی و مقدس عالم آفرینش تحقق نخواهد یافت و پذیرش هدایت و ارشاد از رسالت و نبوت و امامت در گرو میزان یادگیری و توانایی شناخت آدمیان است.

لذا پایه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش بر یادگیری استوار است و یادگیری مبتنی بر هوش می‌باشد.

6- حیات جامعه در گرو وجود تفاوت‌ها است.

در میان افراد بشر، تفاوت‌های گوناگونی وجود دارد که همة ما شاهد آن هستیم: تفاوت‌های جنسی، سنی، طبقه‌ای، جغرافیایی، فرهنگی و... یکی از این تفاوت‌های بسیار اساسی و مهم، اختلاف مردم از لحاظ هوش است. این تفاوت، اختلافات زیادی را با خودش در میان انسان‌ها، فراهم کرده و به همراه دارد.

«وَ قَدُ خَلَقَکُمُ اَطواراَ»3

«به تحقیق، خداوند شما را گونه گونه آفرید.»

در فرمایش گهربار حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله علیه و آله و سلم، تفاوت میان انسان‌ها همچون گوناگونی معادن و کان‌ها قلمداد شده است:

«اَلنّاس مّعادِنً کَمّعان الذَّهّبِ و الفِضَّه»4

«مردم معدن‌هایی هستند همچون معادن طلا و نقره.»

همانگونه که در عالم طبیعت، معادن مختلفی نظیر طلا، نقره، آهن، مس، فیروزه و... دیده می‌شود، حقیقت هر انسانی نیز گوهری است خاص که آدمی مانند یک معدن، آن گوهر را ذخیره کرده است. وجود این تفاوت‌ها اساس و شالوده و پایة زندگی افراد بشر و تمدن انسانی را تشکیل می‌دهد که اگر این تفاوت‌ها نباشد، حیات و بقای فردفرد آدمیان به مخاطره می‌افتد. چنانچه حضرت مولی‌الموالی امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرمایند:

«لا یّزال النّاس بخیر ما تَفاوتوّا فَاذا استوواً هلکوا.»5

«همواره مردم در خیر و خوشی هستند مادامی‌که با یکدیگر تفاوت دارند، پس هنگامی‌که برابر شدند، هلاکت و نابودی خواهند یافت.»

آن تفاوت هست در عقل بشر
          که میان شاهدان اندر صور
زین قبل فرمود احمد در مقال
          در زبان پنهان بود حسن رجال
اختلاف عقل‌ها در اصل بود
          بر وفاق سنیان باید شنود
برخلاف قول اهل اعتزال
           که عقول از اصل دارند اعتدال
تجربه و تعلیم بیش و کم کند
          تا یکی را از یکی اعلم کند
باطل است این زانکه رأی کودکی
          کی ندارد تجربه در مسلکی
بگذرد ز اندیشة مردان کار
          عاجز آید کارشان در اضطرار
بردمید اندیشة زان طفل خرد
          پیر با صد تجربه بویی نبرد
خود فزون آن به که آن فطرتست
          تازافزونی که جهد و فکرتست
تو بگو دادة خدا بهتر بود
          یا که لنگی راهوارانه رود

¡       ¡       ¡

این تفاوت حق نهاد اندر زمان
          تا بدانند اهل عرفان در جهان

¡       ¡       ¡

این تفاوت عقل‌ها را نیک‌دان
          در مراتب از زمین تا آسمان
هست عقلی همچو قرص آفتاب
          هست عقلی کمتر از زهره و شهاب
هست عقلی چون ستاره آتشی
          هست عقلی چون چراغ سرخوشی
زانکه ابراز پیش او چون واجهد
          نور یزدان بین خردها بردهد
عقل‌های خلق عکس عقل او
          عقل او مشکست و عقل جمله بو
عقل کل و نفس کل مرد خداست
          عقل و کرسی را مدان کزوی جداست

¡       ¡       ¡

این‌چنین باشد تفاوت در امور
          مرد کامل این شناسد در ظهور6

¡       ¡       ¡

7- توجه به تیزهوش، اساس بقاء و توسعه جامعه است.

هر جامعه‌ای که به بقاء و پیشرفت خودش می‌اندیشد، استعدادهای درخشان خود را در کانون توجه قرار می‌دهد به‌طور کلی سال‌هاست که یک حرکت جهانی شروع شده و به سمت توجه ویژه در قبال نخبگان و تیزهوشان، جهت‌گیری گردیده است. کشورهایی که خود را با این حرکت، همگام نمی‌کنند، فقط در حال توقف نیستند، بلکه روزبه‌روز سیر قهقرایی را می‌پیمایند و فاصله بسیار زیادی را با این کاروان می‌گیرند.

برای جامعة 60 میلیون نفری ما با احتساب 16% چیزی تقریباً معادل 9 میلیون و 600 هزار نفر استعداد درخشان و 360 هزار نفر تیزهوش در مراحل سنی و جغرافیایی و جنسی مختلف وجود دارد. این نخبگان به‌طور بالقوه یا بالفعل مشاغلی را در سطح جامعه انجام می‌دهند که به حیات و بقای آن بستگی دارد. اگر ما تصور کنیم که به این مشاغل و به این شاغلین نیازی نداریم درواقع می‌پنداریم که هیچ‌گونه پیشرفت فرهنگی، اقتصادی، تجاری، صنعتی نمی‌خواهیم، دانشگاه نمی‌خواهیم، امنیت و توان دفاعی نمی‌خواهیم و به حیثیت و اعتبار جهانی خویش بهایی نمی‌دهیم، برای ما افتخارات و سرافرازی‌های علمی و اجتماعی در تاریخ حیات بشری بی‌اهمیت است.

به‌عنوان مثال کسی که یک هواپیما را به پرواز درمی‌آورد و مأموریت خویش را انجام داده به سلامت فرود می‌آید از توانمندی خاصی برخوردار است که اقتضای بهره هوشی حدود 140 را می‌کند یعنی وی یک تیزهوش است؛ بنابراین کشور و جامعه‌ای که تیزهوش نمی‌خواهد، خلبان نیز نمی‌خواهد پس نیروی هوایی (بنیة دفاعی) و شبکة ترابری نمی‌خواهد، اگر بپذیریم که حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی یک کشور و حتی حداقل شبکه ترابری و حمل‌ونقل نقش استراتژیکی و حیاتی را برای بقای یک ملت ایفا می‌کند، این کشور نه تمامیت ارضی می‌خواهد و نه حیات و امنیت ملی.

از سوی دیگر عدم توجه به تیزهوش موجب آسیب روانی وی خواهد شد. برخی از بیماری‌های روانی خطرناک، خاص افراد باهوش می‌باشد. بزهکاری اجتماعی، استبداد و استعمار، ابداع عقاید و مکاتب و فِرّقه ضالّه و گمراه‌کننده، تولید و توسعه صنایع زیانبار و بسیاری از آسیب‌های دیگر، ثمره عدم توجه ویژه نسبت به فرد تیزهوش است.

q بحث لغوی ترکیبات هوش
در متون نظم و نثر و ادب فارسی، واژة «هوش» در ترکیب‌های متنوعی به‌کار رفته است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:
         آشفته هوش: آن‌که عقل و ذهن و فهم او پریشان باشد؛ پریشان خاطر:
بدو گفتم ای یار اشفته هوش           شگفت آمد این داستانم بگوش
         از هوش بردن: بیخود کردن؛ بیهوش کردن:                                       (سعدی)
                  گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق       شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
         از هوش بشدن: غش کردن، از حال رفتن:
      چشم را وا کرد پهن او سوی تن               چشم گردانید و شد هوشم ز تن
         از هوش رفتن: از حال رفتن:                                                         (مولوی)
ز آن رفتن و آمدن چه گویم                 می‌آیی و می‌روم من از هوش
         بافر و هوش: باهوش، هوشمند:                                                      (سعدی)
منادی گری بر کشیدی خروش               که ای نامداران بافر و کوش
         باهوش: آن‌که هوش و خرد و شعور دارد:                                          (مولوی)
نمی‌دانم آن شب که چون روز شد            کسی بازداند که با هوش بد
         با هوش آمدن: به هوش آمدن. حال از دست رفته را بازیافتن:                 (سعدی)
نشانی زان پری تا در خیال است          نیاید هرگز این دیوانه باهوش
         بهوش: باهوش: هوشمند:                                                                       (سعدی)
گویند مرا صواب رایان بهوش          چون دست نمی‌رسد به خرسندی کوش
         بهوش آمدن: با هوش آمدن: هوشیار شدن:                                              (سعدی)
شد از مستی غفلت آمد به هوش        به گوشش فرو کوفت فرخ سروش
         بهوش باز آمدن: بَهش آمدن:                                                                  (سعدی)
مطرب اگر پرده از این ره زند                  باز نیایند حریفان به هوش
         بیهوش: از هوش رفته:                                                                           (سعدی)
         سه شبان روز او ز خود بیهوش گشت      تا که خلق از غش او پر جوش گشت
         بیهوشی: از هوش رفتگی، حالتی که در آن، عقل و شعور و اراده کار نکنند: (مولوی)
کسی را در این بزم ساغر دهند               که داروی بیهوشیش دردهند
         بیدار هوش: آن‌که هوش و خرد او کامل باشد و خوب کار کند:                (سعدی)
  همچو گربه باشد او بیدار هوش             دزد در سوراخ ماند همچو موش
         پراکنده هوش: آن‌که هوش و عقل او پراکنده باشد، آشفته هوش:             (مولوی)
پریشید عقل و پراکنده هوش             ز قول نصیحت گر آگنده گوش
         تیزهوش: بیدار هوش که عقل و هوش او سریع کار کند:                        (سعدی)
از آن روشنی مردم تیزهوش              پر از لعل و پیروزه کردند گوش
         جمشید هوش: آن‌که هوش او چون جمشید و دیگر بزرگان باشد:             (نظامی)
که چون کرد سالار جمشید هوش           میی چند بر باد نوشابه نوش
         مرد هوش: هوشیار، هوشمند:                                                         (نظامی)
ز گفتار او تیز شد مرد هوش         بجست و گرفتش یکایک دو گوش
         هوش‌بند: آنچه مانع به کار افتادن هوش و خرد باشد:                            (فردوسی)
        چشم بند است ای عجب یا هوش          بند چون نسوزاند چنین شعله بلند
         هوش دادن: خرد خود را متوجه چیزی کردن:                                    (مولوی)
    سخن می‌گفت و شیرین هوش داده        بدان گفتار شیرین گوش داده
         هوش داشتن: باهوش بودن، هشیار بودن:                                          (نظامی)
نه مطرب که آواز پای ستور        سماع است اگر ذوق داری و هوش
         هَش ربا: ربایندة هوش:                                                                (سعدی)
غیر از یک قطعه نامش هش ربا                تنگ آرد بر کله داران قبا
         هوش رفته: بیهوش، از هوش شده:                                                  (مولوی)
 هوش رفته چو هوش یافته شد               سرش از تاب شرم تافته شد
         هوشمند: باهوش، صاحب هوش:                                                     (نظامی)
چنین گفت فرزانة هوشمند                   که آن اژدها را رسانم گزند
         هوشوار: همانند هوش:                                                                 (نظامی)
دلیر و جوان و هشوار بود                   به گیتی جز او را نباید ستود
         هوشور: صاحب هوش:                                                                  (فردوسی)
 دو پر مایه بیدار دل پهلوان                 یکی هوشور پیر و دیگر جوان
         هوش و گوش: هوش و حواس:                                                       (فردوسی)
گوش هش دارید این اوقات را           در ربایید این چنین نفحات را
         هوشیاری: فطانت، خردمندی، هوشمندی:                                         (مولوی)
                 ای شاعر سبکدل با من چه اوفتادت      پنداشتم که عقلت بیش است و هوشیاری
         هوش و هنگ: زیرکی و آگاهی و فراست و دانایی:                                (منوچهری)
                    ما را بهوش و هنگ ز دوزخ نجات نیست    و ز بیم آن نهنگ نه هوشستمان نه هنگ
         هوش یابنده: باز یابنده هوش، به خود آمدن از خود بیخود شده:               (سوزنی)
چون ز ریحان روز تابنده                        شد دگر بار هوش یابنده
         هوشیار: باهوش:                                                                         (نظامی)
چنین گفت با رخش کای هوشیار            مکن مستی اندر گه کارزار
         هوش پوش: آنچه مانع ادراک آدمی شود؛ جسم و بدن:                          (فردوسی)
  خویشتن را گم مکن یاوه مکوش     که تو آن هوشی و باقی هوش پوش
         هوشنگ: صاحب و دارای هوش و دانش:                                            (مولوی)
گرانمایه را نام هوشنگ بود           تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود7
                                                                                                     (فردوسی)
q فهرست تعاریف هوش
ـ اختصاص توان انجام بعضی از فعالیت‌های ویژه همراه با تمرکز، تفکر خلاق و ابداع.
ـ فهرستی از دانش‌ها و مهارت‌ها که فقط به وسیلة یک آزمون سنجیده شود.
ـ عامل کلی و منحصر به فردی که بخش وسیعی از رفتارها را شامل گردد.
ـ رشد زودرس در مراحل تحول.
ـ مجموعه‌ای از مراحل جریان حل مسئله.
ـ نوعی سازگاری ذهنی مقتضیات و موقعیت‌های جدید.
ـ عملیات ناگهانی توأم با ادراک و فهم دفعی.
ـ تعامل همه استعدادهایسازگارانه در ابعاد حسی و حرکتی که بین جسم و محیط برقرار می‌شود.
ـ توانایی یادگیری و بهره‌گیری از تجربه.
ـ قابلیت تفکر انتزاعی و استدلال.
ـ توانایی سازش و انطباق با محیط.
ـ ظرفیت سازمان بخشیدن به اطلاعات.
ـ قدرت حل مشکل.
ـ استعداد درک، قضاوت و استدلال درست.
ـ کلیة توانایی‌های فرد در تفکر عاقلانه و رفتار منطقی و مؤثر در سازش با محیط.
ـ ظرفیت فرد در تفکر انتزاعی.
ـ تجمع منظم توانایی‌ها یا فعالیت‌ها برای جریان دادن به اطلاعات و راه‌های گوناگون.
ـ ترکیبی از توانایی‌های کلامی (خواندن، لغت‌دانی، درک مطلب)، سرعت ادراک (تفاوت و تشابه)، سیالی واژگان (سرعت ارائه واژه)، استدلال (تفکر منطقی)، محاسبات عددی، تجسم فضایی (و درک روابط فضایی)، حافظة تداعی (یادسپاری واژه‌ها.)8
q فهرستی از تعاریف تیزهوشی
ـ توانایی هوشی فوق‌العاده، عملکرد عالی در انجام امور، و خلاقیت فوق‌العاده.
ـ توانایی ویژه مربوط به هوشبهر عالی در یکی از زمینه‌های هنر، موسیقی، مکانیک، علم،‌ روابط اجتماعی، رهبری و سازماندهی.
ـ تحلیل مؤلفه‌ها و اجزای یک مجموعة هوشی که کیفیات خارق‌العاده‌ای را در پردازش اطلاعات انسانی بازگو می‌سازد:
1- هماهنگی میان عملیات و فعالیت‌های ذهنی.
2- توانایی انعطاف‌پذیری و انجام فعالیت متناسب با ترکیب و مجموعه‌سازی اشیاء و پدیده‌ها.
3- تنظیم و ترتیب چند فعالیت.
4- توانایی حفظ و نگهداری مطالب.
5- استفاده از دانش‌ها و معلومات شخصی در جای مناسب خود.
6- تجسم و تصور ذهنی چیزها.
7- به‌کار بردن نظام ذهنی مقتضی و متناسب با محیط.
ـ برجستگی و تعالی در هوش عمومی.
ـ سطحی از منحنی طبیعی یک زمینة خاص که بالاتر از 5/2+ انحراف معیار قرار می‌گیرد و از لحاظ فراوانی معادل است.9

ارجاعات:

  1. غررالحکم.
  2. غررالحکم.
  3. سوره نوح ـ آیة 14.
  4. بحارالانوار، ج 61، صفحة 65.
  5. بحارالانوار، ج 17، صفحة 101.
  6. دهخدا، لغت‌نامه (ذیل واژة هوش).
  7. مثنوی معنوی (نسخة کلاله خاور) صفحات 52، 161، 262، 283 و همین‌طور نسخة تصحیح نیلکسون.
  8. رجوع ß اسکویی‌لر، نادر و دیگران (ماهیت و ساختار هوش)، پیاژه (روان‌شناسی هوش صفحات 35 تا 37)، هیلگارد و دیگران (زمینه روان‌شناسی)، و (Gifted Education, P.64) Kitano.
  9. رجوع ß اژه‌ای، جواد (کتابشناسی تیزهوشان از منابع آلمانی، مجله استعدادهای درخشان. سال اول، شماره دوم) و مقالات نگارنده در شماره‌های مختلف مجلة استعدادهای درخشان.