بررسی رابطه خلّاقیت و تیزهوشی
در این پژوهش، بروز جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده در گستره هوش و واکنشهای هیجانی بررسی شده است. سه فرضیه اساسی مورد پژوهش قرار میگیرند:
- جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنان رابطه دارد.
- رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنان در میان دختران و پسران، متفاوت است.
- رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنان در پایههای تحصیلی، متفاوت است.
ابزارهای «هیجانپذیری برژه»، «آزمون هوشی کتل» و «آزمون سنجش خلّاقیت» در میان سیصد و بیست و چهار دانشآموز تیزهوش سازمانده (صد و پنجاه و هشت پسر و صد و شصت و شش دختر با متوسط بهره هوشی 137 در پایههای تحصیلی اوّل راهنمایی تا دوم دبیرستان) اجرا گردیدند. یافتهها با شیوه تحلیل رگرسیون به دست آمد.
نتایج تحلیل رگرسیون
نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد:
- رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی آنان معنادار است؛ اما رابطه جلوههای خلّاقیت با هوش آنان معنادار نیست.
- به طور کلّی رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنان در میان دختران و پسران دارای تفاوت معناداری نیست؛ اما بسته به بهره هوشی، سطوح تیزهوشی سازماندهی و پایه تحصیلی، تفاوتهای معناداری وجود دارد.
- رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده در پایههای تحصیلی دوم راهنمایی تا دوم دبیرستان، با واکنشهای هیجانی آنان معنادار است؛ اما رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده پایه تحصیلی اوّل راهنمایی با واکنشهای هیجانی آنان، معنادار نیست.
واژهکلیـدها
هوش، هیجان، خلّاقیت، نوجوانی، تفاوتهای سنّی، تیزهوشی سازماندهی
زمینهٔ بررسی
یکپارچگی دامنههای شناختی و عاطفی در بروز خلّاقیت نوجوانان تیزهوش سازمانده بر حسب جنس و بنیادهای تحوّلی همواره دچار ابهام جدی بوده است. آشکاری هر چه بیشتر پدیده «یکپارچگی دامنههای شناختی و عاطفی در بروز خلّاقیت»، پیامدهای اساسی در پدیدآیی و شکلگیری ملاحظات بالینی، آموزشی، پرورشی و مشاورهای خلّاقیت دارد.
سؤالات پژوهش
در این پژوهش سه پرسش اساسی طرح شد:
- آیا جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنها رابطه دارد؟
- آیا رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنها در میان دختران و پسران، متفاوت است؟
- آیا رابطه جلوههای خلّاقیت دانشآموزان تیزهوش سازمانده با واکنشهای هیجانی و هوش آنها در پایههای تحصیلی، متفاوت است؟
متغیرها
مقصود از هوش در این جا «ظرفیت تحلیلی» است که با تأکید بر عامل عمومی هوش از طریق آزمون کتل سنجیده میشود. مراد از خلّاقیت، سیّالیت، اصالت، انعطافپذیری و بسط است که با آزمون عابدی احراز میشود. «هیجانپذیری» به معنای احساس بدبختی، حالت پریشانی، انتقادناپذیری و اضطراب است که اشاره به مؤلفه نخست آزمون شخصیتی برژه دارد.
نقطهٔ کنونی پژوهش
نیمرخ کنونی پیشینه گویای آن است که با مطالعات اندکی در این موضوع رویاروییم. حتی در این مطالعات اندک، دستاوردها در زمینه همبستگی میان واکنشهای هیجانی، هوش و خلّاقیت دچار ابهامند. یافتهها در رابطه میان ویژگیهای تنهایی، درونگرایی و برونگرایی، خودارجدهی با خلّاقیت، رابطه هوش با خلّاقیت و نیز پیوند تعالیجویی با خلّاقیت، تعارض دارند و سرانجام این که یک خلأ پژوهشی در قلمرو تیزهوشی سازماندهی به ویژه با ملاحظهٔ تحوّلی و جنسیّتی نمایان است.
روش شناسی پژوهش
جامعه آماری را دانشآموزان تیزهوش مدارس استعدادهای درخشان شهر تهران تشکیل میدهند. از میان دو مدرسه راهنمایی پسرانه و دخترانه استعدادهای درخشان تهران، بهطور تصادفی چهل و پنج دانشآموز از هر پایه و از میان دو دبیرستان پسرانه و دخترانه استعدادهای درخشان تهران، بهطور تصادفی سی و پنج دانشآموز از پایههای اول و دوم انتخاب گردیدند. با احتساب پاسخنامههای کامل و قابل بررسی، در مجموع سیصد و بیست و چهار دانشآموز تیزهوش مورد مطالعه قرار گرفتند. از این تعداد، 158 پسر و 166 دختر بودند که همگی بهطور تصادفی انتخاب شدند (نمونه 324 نفری با میانگین بهره هوشی 137).
آزمونها
آزمونها شامل «آزمون هیجانپذیری برژه»، «آزمون هوش فرهنگزدوده کتل» و «آزمون سنجش خلاقیت» بود که در دو نوبت در ساعات صبح و به صورت گروهی اجرا گردید:
- نوبت نخست: دو آزمون هوش کتل و آزمون برژه (با میانگین زمانی هشتاد دقیقه)
- نوبت دوم: آزمون سنجش خلاقیت (با میانگین زمانی سی و پنج دقیقه)
از «تحلیل رگرسیون چند متغیری» در تحلیل دادهها استفاده شد.
جدول نتایج
پایه | تعداد پسران | میانگین بهره هوشی پسران | تعداد دختران | میانگین بهره هوشی دختران | جمع | میانگین بهره هوشی کل | دامنه بهره هوشی |
---|---|---|---|---|---|---|---|
اول راهنمایی | 37 | 130 | 37 | 134 | 74 | 132 | 116-155 |
دوم راهنمایی | 42 | 145 | 39 | 141 | 81 | 143 | 115-180 |
سوم راهنمایی | 36 | 137 | 32 | 133 | 68 | 135 | 115-170 |
اول دبیرستان | 23 | 143 | 29 | 143 | 52 | 143 | 125-165 |
یافتهها
- رابطه خلّاقیّت با واکنشهای هیجانی دانشآموزان تیزهوش معنادار است؛ امّا رابطه خلّاقیّت با هوش آنان، معنادار نیست.
«واکنشهای هیجانی» ده درصد نمرهٔ خلّاقیّت نوجوانان تیزهوش سازمانده را پیشبینی میکند.
- رابطه جلوههای خلّاقیّت با واکنشهای هیجانی و هوش دانشآموزان تیزهوش سازمانده در میان دختران و پسران، دارای تفاوتهای معناداری است.
«واکنشهای هیجانی» هفت درصد نمرهٔ خلّاقیّت پسران تیزهوش و دوازده درصد نمرهٔ خلّاقیّت دختران تیزهوش را پیشبینی میکند.
هوش در هیچیک از دو گروه، بهتنهایی پیشبینیکنندهٔ خلّاقیّت نیست.
مقایسهٔ نتایج تحلیل رگرسیون گامبهگام و همزمان نمرهٔ خلّاقیّت دختران تیزهوش بر حسب متغیرهای هیجان و هوش در سطوح مختلف بهرهٔ هوشی
سطح بهرهٔ هوشی | گامبهگام | R² | R² همزمان |
---|---|---|---|
115-120 | - | - | - |
124-128 | هوش | 0.20 | 0.23 |
131-136 | هیجان | 0.14 | 0.16 |
138-144 | هیجان | 0.28 | 0.29 |
147-170 | - | - | - |
مقایسه نتایج تحلیل رگرسیون گامبهگام و همزمان نمره خلاقیت پسران تیزهوش سازمانده بر حسب متغیرهای هیجان و هوش در سطوح مختلف بهره هوشی
سطح بهره هوشی | گام به گام | R2 | R2 همزمان |
---|---|---|---|
115-133 | - | - | - |
134-142 | هیجان | 0.31 | 0.34 |
143-148 | - | - | - |
152-180 | هوش | 0.23 | 0.30 |
مقایسه نتایج تحلیل رگرسیون گامبهگام و همزمان نمره خلاقیت پسران و دختران تیزهوش سازمانده بر حسب متغیرهای هیجان و هوش در پایههای مختلف
پایه تحصیلی | گام به گام | R2 | R2 همزمان |
---|---|---|---|
اول راهنمایی پسران | - | - | - |
اول راهنمایی دختران | - | - | - |
دوم راهنمایی پسران | هیجان | 0.10 | 0.19 |
هوش و هیجان | 0.19 | 0.19 |
3) رابطه جلوههای خلّاقیّت با واکنشهای هیجانی دانشآموزان تیزهوش سازمانده در پایههای دوم راهنمایی تا دوم دبیرستان معنادار است؛ امّا رابطه خلّاقیّت با واکنشهای هیجانی دانشآموزان تیزهوش سازمانده پایهٔ اوّل راهنمایی معنادار نیست.
رابطه جلوههای خلّاقیّت با هوش دانشآموزان تیزهوش سازمانده در پایههای اوّل راهنمایی تا دوم دبیرستان، معنادار نیست.
مقایسهٔ نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام و همزمان نمرهٔ خلّاقیّت دانشآموزان تیزهوش سازمانده بر حسب متغیرهای هیجان و هوش در پایههای مختلف تحصیلی:
پایهٔ تحصیلی | گام به گام | R2 | R2 همزمان |
---|---|---|---|
اوّل راهنمایی | - | - | - |
دوم راهنمایی | هیجان | 0.11 | 0.12 |
سوم راهنمایی | هیجان | 0.09 | - |
اوّل دبیرستان | هیجان | 0.10 | - |
دوم دبیرستان | هیجان | 0.09 | - |
4) یافتههای تلویحی مربوط به تفاوتهای سطح هوش
مقایسهٔ نتایج تحلیل رگرسیون گام به گام و همزمان نمرهٔ خلّاقیّت دانشآموزان تیزهوش سازمانده بر حسب متغیرهای هیجان و هوش در سطوح مختلف تیزهوشی سازماندهی
سطح تيزهوشي | گام به گام | R2 | R2 همزمان |
---|---|---|---|
خفيف (115-129) | هيجان | 0/04 | - |
نيمهشديد (130-144) | هيجان | 0/15 | 0/16 |
شديد (145-159) | هيجان | 0/10 | 0/11 |
استثنايي (160-179) | هوش | 0/46 | 0/50 |
مقايسهٔ نتايج تحليل رگرسيون گام به گام و همزمان نمرهٔ خلّاقيّت دانشآموزان تيزهوش سازمانده بر حسب متغيّرهاي هيجان و هوش در سطوح مختلف بهرهٔ هوشي
سطح بهرهٔ هوشي | گام به گام | R2 | R2 همزمان |
---|---|---|---|
115-180 | هيجان | 0/10 | 0/10 |
115-120 | هيجان | 0/13 | 0/15 |
124-131 | هوش | 0/11 | 0/12 |
132-136 | هيجان | 0/15 | 0/20 |
استقلال خلاّقيّت از هيجان | استقلال خلاّقيّت از هوش | استقلال خلاّقيّت از هوش و هيجان |
---|---|---|
بروز خلاقيت در گستره هيجان | بروز خلاقيت در پهنه هوش | يكپارچگي هيجان و هوش در بروز خلاقيت |
نوجوانان دوازده تا پانزده ساله نيمه شديد (130 تا 144) | پسران دوازدهساله نوجوانان 153-180 پسران 152-180 | نوجوانان 115-140 و 153-180 پسران دوازده و سيزدهساله دختران دوازده، چهارده و پانزده ساله پسران 134-142 و 152-180 دختران 124-144 |
پسران 115-133 و 143-148 دختران 147-170 پسران چهارده و پانزده ساله دختران سيزدهساله | نوجوانان يازده و سيزده تا پانزده ساله خفيف 115-129 پسران 115-133 و 143-148 دختران 147-170 پسران چهارده و پانزده ساله دختران دوازده و سيزدهساله | نوجوانان يازده ساله نوجوانان 147 تا 152 پسران 115-133 و 143-148 دختران 147-170 |
نتيجهگيري
الف) تجلّي خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده بر بنياد هيجان، بستگي به پايهٔ تحصيلي، جنسيّت، سطح تيزهوشي و بهرهٔ هوشي دارد.
خلّاقيّت در گسترهٔ هيجان براي نوجوانان دوازده تا پانزدهساله در سطح تيزهوشي نيمه شديد برجستگي قابل ملاحظهاي دارد.
بيشترين بازداري از بروز خلاّقيّت در بستر واكنشهاي هيجاني به دختران چهارده و پانزده ساله و پسران سيزده ساله در سطح تيزهوشي نيمه شديد (130 تا 144) به ويژه طيف بهرهٔ هوشي 138 تا 140 اختصاص دارد.
اوج استقلال خلاّقيّت از واكنشهاي هيجاني، متعلّق به نوجوانان يازده ساله در طيف بهرهٔ هوشي 147 تا 152 است.
بروز خلّاقيّت در پهنهٔ هوش
ب) بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش در پهنهٔ هوش، وابسته به سطح تيزهوشي، بهرهٔ هوشي، و مستقلّ از پايهٔ تحصيلي و جنسيّت است؛ امّا به تعامل جنسيّت با پايهٔ تحصيلي بستگي دارد.
اوج بروز خلّاقيّت در پهنهٔ هوش، به پسران دوازدهساله در سطح تيزهوشي استثنايي (160 تا 179) و به ويژه طيف بهرهٔ هوشي 161 تا 180 اختصاص دارد.
عامل عمومي هوش: سرعت و دقّت ادراک، ظرفيتهاي کلامي و عددی، هجّی کردن کلمات، سيّالی کلامی و اندیشه، فراخنای حافظه، استدلال و قضاوت
اوج استقلال خلاّقيّت از هوش، متعلّق به نوجوانان يازده ساله در طيفهای بهرهٔ هوشي 142 تا 144 و 147 تا 152 است.
بيشترين بازداري هوش از بروز خلّاقيّت به دختران در طيف بهرهٔ هوشي 124 تا 128 مربوط ميشود.
محدوديّتها و يكپارچگي دامنههای عاطفي و شناختي
ج) محدوديّت نظريّههای موجود خلّاقيّت، تيزهوشي و هيجان، در تبيين بروز جلوههای خلّاقيّت در گسترهٔ هوش و واكنشهای هيجانی با توجّه به سطوح مختلف بهرهٔ هوشي
هرجا تعادليافتگي تحوّلی (در دورهٔ دوم و سوم) وجود دارد، خلّاقيّت پسران تيزهوش فرآيندی مستقلّ از هوش و آسيبپذيري هيجانی است.
خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش، چه در وهلهٔ تعادليافتگي عمليات عيني و چه در سراسر دورهٔ عمليات انتزاعی، فرآيندی مستقلّ از هوش است.
يكپارچگي دامنههای عاطفي و شناختي در بروز خلّاقيّت
د) يكپارچگي دامنههای عاطفي و شناختی در بروز خلّاقيّت بستگي به ملاحظات تحوّلي، جنسيّتی، سطح تيزهوشي و بهرهٔ هوشي دارد.
اوج اين يكپارچگي را در ميان پسران تيزهوش دوازده ساله در سطح تيزهوشي استثنايي (160 تا 179) و به ويژه طيف بهرهٔ هوشي 166 تا 180 میتوان يافت:
بنابراين بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجه به جزئيات» به مثابهٔ خلّاقيّت، در ميان پسران تيزهوش دوازدهساله در طيف بهرهٔ هوشي 160 تا 180، در بستر احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش رخ ميدهد و اين بروز، تابع نوسانهای دامنهٔ بهرهٔ هوشي 160 تا 180 است.
عامل عمومي هوش: سرعت و دقّت ادراک، ظرفیّتهای کلامی و عددی، هجّی کردن کلمات، سیّالی کلامی و اندیشه، فراخنای حافظه، استدلال و قضاوت
اوج استقلال خلاّقيّت از يكپارچگي دامنههاي عاطفي و شناختي ، به دختران يازدهساله در سطح تيزهوشي شديد(145 تا 159) به ويژه طيف بهرهٔ هوشي 147 تا 152 تعلّق دارد.
و «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» و نوسانهاي دامنهٔ بهرهٔ هوشي 145 تا 159 مانع بروز خلاّقيّت دختران يازدهساله نميشود.
«يكپارچگي دامنههاي عاطفي و شناختي در بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش از نوع سازماندهی بستگي به ملاحظات تحوّلي،جنسيّتي و سطح هوش دارد»
بحث
بر اساس يافتههاي اين پژوهش بخشهايي عمده از فرضيّههاي پژوهش تأييد گرديد و پارهاي از جنبههاي آنها مورد تأييد واقع نشد. افزون بر آن، چنان كه خواهيم ديد علاوه بر پايه تحصيلي و جنبههاي افتراقي ميان پسران و دختران، به ملاحظات مربوط به بهره هوشي و سطح تيزهوشي سازماندهی نيز بايد پرداخت. از اين رو در اين جا، علاوه بر بررسي فرضيّههاي مجموعه، به نتايج تلويحي پژوهش در زمينة بروز جلوههاي خلّاقيّت در بستر واكنشهاي هيجاني و هوش ، به بهره هوشي و سطح تيزهوشي سازماندهی دانشآموزان تيزهوش نيز توجّه ميشود:
الف) به طور كلّي واكنشهاي هيجاني پيشبينيكننده خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده است؛ يعني «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده را تشكيل ميدهد.
اين يافته با پژوهشهاي ذيل همسويي دارد:
همراهي ميان «بيان كامل» و خلّاقيّت (پارنز،1971؛ هافمان و هاوزر،1994؛ ون هوك و تگانو،2002)، همراهي ميان شوخ طبعي (به مثابة يكي از مصاديق بروز سادة هيجان) و خلّاقيّت ( منصور،1372؛ لوين و ردليچ،1955؛ بهرنز،1974؛ برودزينسكي و رابين،1976؛ زيو، 1976؛ شيبلز،1979؛ زيو،1984؛ ماردوك و گانيم،1993؛ ويلارد،2006)، وجود سطح بالایی از «هماهنگی هیجانی» در فرد خلّاق هنگام مقابله با موانع شناختی(رادفورد،2004) همراهي نمرات بالا در اندیشة واگرا با اضطراب اندك (شريفي،1383؛ وايت،1968)، همبستگي معكوس تنهايي با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان(ماهون و همكاران،1996)، نمرات كمتر نوجوانان (بدون تفاوت جنسيّتي) در خلّاقيّت كه داراي تجربة بيشتري در افسردگي، تنيدگي، هراس و اضطراب هستند (دنسباي و مارينلّي،1999) استلزام خلّاقیّت به منزلة یک ظرفیّت انسانی براي وجود سلامتی و بهداشت روانی(پارنز،1971؛ لاسونن،1997) و گسترش بهتر خلّاقيّت با وجود بهداشت رواني.(شوبرت و بيوندي، 1977)
امّا يافته كلّي مجموعه با اين مطالعات، همگرا نيست:
پیوند میان «دلتنگی» با خلّاقیّت(شوبرت،1977) وجود افسردگي در حیطة هیجانی خلّاقیّت(والكر و همكاران،1995) همبستگي «تنهايي» با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) افزايش خلّاقیّت از طريق حالات خلقی انتهایی (ريچاردز و كيني،1990؛ جكسون،2001) وجود برخی نارساییهای روانآزردگی در حیطة مسائل هیجانی خلّاقیّت(والكر و همكاران،1995؛ گلاد،1997) بروز «اختلالات روانتنی»(سندبلوم،1997) بهرهگيري از «تنیدگی» و «اضطراب» برای خلّاقیّت(اسميت و كارلسون،1987) وجود «تنیدگی هیجانی» در افراد خلّاق(نميرو،1997؛ اشترنبرگ و تارديف،1989؛ هينتون،1971؛ ماگياري بك،1988؛ كاپلان،1990) استقلال خلّاقيت از بيماري رواني(پوره و ويتمن،1993-1994) استقلال خلّاقيت از روانگسيختگي (گليكسوهن وهمكاران، 2000-2001) همراهي خلّاقیّت با حالات خشم و طغیان(داياموند، 1996) حالات هیجانی و برانگیختگیهای شديد ناشي از کشاکشهای درونی به منزلة یک «روحیّة تخریب» همراه با «خود» در حال انفجار كه نويدبخش برآیند خلّاقانه است (ردفيرن و استور،1992) وجود هماننديهايي ميان خلّاقيّت و جنبههاي مرضي(آيسنك،1983) ارتباط حالات روانگسستگی و خلّاقیّت(بچتولد،1980) و ارتباط تجربة «روانگسيختگي» با خلّاقيّت.(سيمونتون،1999؛ جكسون، 2001؛ اوجيلوي،2000-2001)
ناسازگاري ميان دو دسته از پژوهشها با توجّه به يافته كلّي مجموعه ، ممكن است به نكات ذيل بستگي داشته باشد:
1) عوامل تعديلي نظير سنّ، جنسيّت و بهرة هوشي چنانكه در ادامة این بحث ذكر خواهد شد.
2) بنا بر دلالت برخي از پژوهشها تاکنون حدّ اقل ده جفت ویژگی متضادّ در افراد خلّاق یافت شده است.(سايكزنت ميهالي،1996) زوجهايي از خصايص متضادّ نظير درونگردي – برونگردي و فعّال - انفعالي از جملة آنهايند.(كاهن،1985)
3) ممكن است اين تفاوتها به نوع و گونة خلّاقيّت بستگي داشته باشند؛ چنانكه در مطالعة مقايسهاي ميان دو نوع خلّاقيّت يعني«نوآوري» و «سازشيابي» آشكار شد كه افراد سازشيابنده، «تنيدگي» بيشتري را نشان ميدهند.(پوچيو و همكاران،1993)
از اين رو، ميزان تبيين خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش بر پايه واكنشهاي هيجاني، درصد بسيار برجستهاي نيست.(ده درصد)
افزايش قدرت تبيين «مؤلّفه هيجانپذيري برژه» براي خلّاقيّت ممكن است به خرده مؤلّفههاي آن بستگي داشته باشد. دو خرده مؤلّفة هيجانپذيري با ويژگيهاي خلّاقيّت مرتبطند: وظيفه تازه (يا تغيير موقعيّت) و آسان بروز كردن هيجانها.
به طور کلّی «آسانبيانگري» میتواند به عنوان یک خصیصه مهمّ شخصیّتی در تشخیص و پرورش ظرفیّت خلّاقانه و حلّ مسأله در خردسالان به شمار آید. فرد خلّاق نسبت به رفتار خود، بازداری کمی انجام میدهد؛ عقاید و کارهای خود را بدون هراس از استهزاء شدن بیان میدارد و خیلی راحت و آسوده است.(ون هوك و تگانو،2002) به عبارت دیگر، «بيان کامل» یکی از ویژگیهای فرد خلّاق است.(پارنز،1971) به طور كلّي نیاز به ارتجال در یک كاركرد نيز از ویژگیهای هنرپیشگان خلّاق به شمار میآید.(نميرو،1997)
افزون بر آن، انگیزه نوآوری يكي از ويژگيهاي حیطة انگیزشی و عاطفی فرد خلّاق محسوب ميشود؛ وي ترجیح میدهد که رفتارهای غیر مرسومی از خود بروز دهد. «نوآوری» با یک «گونة شخصیّتی» خاصّ پیوند مییابد.(گلداسميت،1984) جهتگیری نوآورانه به منزلة عنصري مهمّ در خلّاقیّت، یک نظریّة شخصیّتی خلّاقّانه را به خود اختصاص داده است. این بُعد در سوی دیگر خصیصة «سازشيابي» قرار میگیرد.(كلر و هالند،1978) بنابراین نوآوری و ترجیح رفتارهای غیر مرسوم باید از یک ریشة ژرف و ویژة شخصیّتی برخوردار باشد که از آن به عنوان«وحدت نامتعارف شخصیّت» یاد کردهاند. بررسی فعّالیّتهای مکتوب و شخصیّت زنان نویسندة داستانهای تخیّلی نشان ميدهد که خلّاقیّت آنها با یک «وحدت نامتعارف شخصیّت» توأم است.(هلسون،1973) پس «نوآوری» یک خصیصة شخصیّتی است که در پیوستاری (از کم تا زیاد) جای میگیرد.(ميدگلي و داولينگ،1978) بنابراين، فرد خلّاق از تازگي وظيفه يا تغيير موقعيّت استقبال ميكند.
در نتيجه، نمره مجموع مؤلّفة هيجانپذيري دربرگيرندة برخي ويژگيهاي خلّاقانه و پارهاي عوامل محدودكننده آن است. از اين رو، نمره نهايي مؤلّفه هيجانپذيري، ممکن است ضريب تبيين نيرومندي براي خلّاقيّت برخى از نوجوانان تيزهوش به دست ندهد.
شايد تفكيك اين خرده مؤلّفهها در قالب دو ابزار، ضريب تبيين نيرومندتر و نيمرخ روشنتري از دامنه هيجاني خلّاقيّت ارايه دهد.
با اين حال، بررسي سازههاي دو ابزار «هيجانپذيري برژه » و «سنجش خلّاقيّت» گوياي وجود مقارنات قابل ملاحظهاي ميان هيجان و خلّاقيّت است:
1) آرامش و تمركز ذهني به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ندهد و افكار بیفایده و مزاحم را در ذهن نگه ندارد و اين امور بیاهمیّت هرگز موجب پریشانياش نگردد و وقايع را نيز به سادگي بپذيرد، شرايط را برايفرآیند مهمّ خلّاقيّت يعني احساس مشکلات (شامل مسائل، شکافهای موجود در اطّلاعات، فقدان مؤلّفههای تشکیلدهنده و وجود برخی نارساییها) فراهم ميآورد.
2) انتقادپذيري از لحاظ هيجاني، با «حدس زدن»، «دستهبندی فرضیّهها» و «تجدید نظر احتمالی» به مثابه ويژگيهاي خلّاقيّت همراه است.
3) وجود استدلال استقرایی و قیاسی همراه با قضاوت به عنوان ويژگيهاي عامل عمومي هوش و ثبات خُلقي و حالات هيجاني استوار، شرايط را براي «ارزشیابی» و «ارتباطدهی» میان نتایج، به مثابة يك مرحلة مهمّ خلّاقيّت، ممكن ميسازد.(بويژه براي پسران تيزهوش سازمانده پايه دوم راهنمايي)
4) ممكن به نظر رسيدن انجام کار مورد علاقه، شرايط را براي آزمایش حدسها و فرضیّهها و بازآزمایی آنها ، به عنوان ويژگيهاي خلّاقيّت فراهم ميكند.
5) وجود شرايط هيجاني انديشيدن براي تغییر چیزهایی که بر وفق مراد فرد نيست، ممكن است به «انعطافپذيري» يعني استعداد توليد عقايد و يا روشهاي بسيار گوناگون، ياري كند.
6) وجود آرامش رواني براي روبهرويي با حوادث غیر منتظرهاي كه رخ ميدهد يا وظیفه تازهاي كه پيش ميآيد، ممكن است به تحقّق اصالت يعني استعداد توليد عقايد بديع، غير عادي و تازه، ياري دهد.
اين مقارنات قابل ملاحظه ميتواند به تبيين بيشتر بروز خلّاقيّت در گستره واكنشهاي هيجاني كمك كند.
ب) همچنين يافتههاي مجموعه نشان داد خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده بستگي به «عامل عمومي هوش» ندارد.
اين دستاورد، هماهنگ با «نظریّه آستانهای» و «چشمانداز عاملي» در تيزهوشي و پژوهشهايي است كه به استقلال خلّاقيّت از هوش اشاره دارند.(هتريك و همكاران،1966؛ فاكس بوچامپ و همكاران،1993)
«نظریّه آستانهای» دلالت دارد كه: «وقتی بهرة هوش پایینتر از حدّ معیّنی است، خلّاقیّت نیز محدود است؛ در حالی که فراتر از این حدّ (بهرة هوش= 120-115) خلّاقیّت به منزلة بُعدی تقریباً مستقلّ در میآید».
محور چشمانداز عاملي چنانكه بيان شد، تأكيد بر وجود «عامل عمومي» است؛ يعني هر كنش هوشمندانه مبتني بر وجود بُعدي است كه آن را «هوش عمومي» ميناميم. اين هوش عمومي ميتواند متبلور يا جامد باشد. يعني از ظرفيّتهاي بالقوّه برخوردار است يا از محيط آموخته ميشود. اين عامل عمومي، تواناييهاي كلامي و تجسّم فضايي را در برميگيرد. مسأله بنيادي در اين رويآورد، تأكيد بر وجود يك «پديده چندوجهي» است و اين امر در سرشت مباحث مربوط به اين حوزه نهفته است. در اين چشمانداز، نظريّهپردازاني نظير «ترمن»، «گاردنر»، «تاننباوم» و «گانيه» با الهام از ديدگاههاي «اسپيرمن» و «كتل» در زمينه هوش، جاي ميگيرند كه بر وجود عوامل هوش و انواع تيزهوشي تأكيد ميورزند و خلّاقيّت فقط يكي از انواع تيزهوشي محسوب ميشود. به بيان ديگر، افراد خلّاق عموماً از بهره هوشي بالاتر از متوسّط برخوردار هستند؛ امّا هر فرد تيزهوش لزوماً خلّاق نيست.
از سوي ديگر، يافته مزبور با پژوهشهاي ذيل و «چشمانداز تركيبي» در تيزهوشي، همگرايي ندارد:
بروز قابل ملاحظه خلّاقيّت در پهنه هوش (اشترنبرگ و لوبار،1993) ظهور ظرفیّتهای تفکّر خلّاق (تصویری و کلامی) در گستره هوش کلامی و غیر کلامی در پایه نخست تحصیلی (آليوتي،1979) بروز خلّاقیّت بر اساس پدیده چند استعدادی(كاتنا،1989) بهرهگیری از ساختار عاملی برای تبيين بروز خلّاقيّت در پهنه هوش(هاتي و راجرز،1986) تجلّي تفکّر خلّاق (کلامی و غیر کلامی) دانشآموزان پایه چهارم تحصیلی در بستر هوش (گولد،1972) بروز خلّاقيّت در پهنه هوش كلامي (هاسوار،1980) تجلّي خلّاقیّت دانشآموزان پایه دوازدهم در پهنه هوش (فولمان و همكاران،1973) بروز تفکّر واگرا در بستر هوش (دلاس، 1971) بروز خلّاقيّت در پهنه استعداد (به منزلة هوش خاص) (كلاپهام،2004) ضرورت وجود هوش مانند کنجکاوی برای خلّاقیّت (دي و لانجوين،1969) و اينكه بر پایه «مفهوم سه وجهي»، خلّاقیّت بر یک پایه هوشی قرار دارد. (اشترنبرگ،1989)
بر اساس «رويآورد تركيبي»، خلّاقیّت و هوش هر دو از ویژگیهای تیزهوشیاند.(ناگليري و كافمان،2001) نظريّههاي «گيلفورد»، «تورنس»، «ترفينگر»، «مانكس»، «اشترنبرگ» و «رنزولي» كه بر وجود خلّاقيّت به مثابه يك مؤلّفه لازم و بنيادين براي تيزهوشي تأكيد ميورزند و به زعم آنها خلّاقيّت و هوش مؤلّفههاي مكمّل فعّاليّت شناختي به شمار ميآيند، در اين چشمانداز جاي ميگيرند.
ناسازگاري پژوهشها با يكديگر و تعارض ميان دو چشمانداز تيزهوشي، با توجّه به يافته كلّي این مجموعه، ممكن است با لحاظ عوامل تعديلي نظير سنّ، جنسيّت و بهره هوشي برطرف شود؛ چنانكه در ادامة بحث ذكر خواهد شد.
استقلال خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده از عامل عمومي هوش ممكن است به ابزار پژوهش بستگي داشته باشد:
ميدانيم كه تأکيد زيربنايي «آزمون هوش فرهنگ زدوده کتل»، بر وجود «عامل عمومى هوش» است و خلّاقيّت به مثابة «عامل اختصاصي» قلمداد ميشود. در چشم انداز عاملى تيزهوشى نيز كه بر اساس چنين رویآوردی پيريزي شده، همه افراد تيزهوش، خلّاق نيستند؛ بلكه خلّاقيّت فقط يکی از انواع تيزهوشی محسوب ميشود. لذا ابزارهايي که بر پايه اين رويآورد پديد آمدهاند نيز به طور طبيعی استقلال خلّاقيّت را از تيزهوشی نشان ميدهند.
علاوه بر آن، استقلال خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده از عامل عمومي هوش، بدين معناست كه خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش (با ميانگين بهره هوشي 137) از نوسانهاي بهره هوشي در دامنه 115 تا 180، پيروي نميكند. به نظر ميرسد وجود حدّ اقلي از بهره هوشي (يعني 115) براي بروز خلّاقيّت كفايت ميكند؛ به ويژه آن كه هماهنگي و تجانس «اصالت عقيدتي» تيزهوشان در انديشه واگرا بيشتر از افراد متوسّط از لحاظ هوشي است.(رانكو و آلبرت،1985) همچنين در حالي كه انديشه واگرا و عملكرد خلّاقانه در تيزهوشان از همبستگي متوسّطي برخوردار است، در ميان افراد متوسّط از لحاظ هوشي، اين دو متغيّر از يكديگر مستقلّ هستند.(رانكو،1986)
از اين رو، در دامنه 115 تا 180، اين گونه نيست كه لزوماً هوش برجستهتر، سبب بروز عاليتر خلّاقيّت شود و يا آن كه هوش نازلتر، بالضّروره باعث ظهور كمرنگ خلّاقيّت گردد.
بنابراين «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش (با ميانگين بهره هوشي 137) را تشكيل ميدهد و اين بروز از نوسانهاي بهره هوشي در دامنة 115 تا 180، تبعيّت نميكند.
ج) بررسي بروز خلّاقيّت در گستره واكنشهاي هيجاني و پهنه هوش نشان ميدهد كه به طور كلّي هم در ميان پسران و هم در ميان دختران واكنشهاي هيجاني بهترين پيشبين براي خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده است؛ يعني «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» مانع خلّاقيت هم پسران و هم دختران نوجوان تيزهوش سازمانده ميشود.
با توجّه به پيشينه فقط دو مطالعه در دست است كه به كاوشهاي افتراقي جنسيّتي خلّاقيّت اشاره دارد:
بررسی ویژگیهای شخصیّت خلّاق در ميان دانشآموزان باهوش پایههای اوّل و دوم دبيرستان نشان داد كه پسران خلّاق در مقایسه با دختران خلّاق گرایش بیشتری به «برونگردی» و«مهارکردن اراده» نشان دادند؛ حال آنكه دختران خلّاق گرایش بیشتری به «ادواریخویی»، «ادواریخویی متهوّرانه»، «حسّاسیّت هیجانی»، «گسیختهخویی پارانویاگونه» و «ماجراجویی» داشتند.(سورکی،1376)
چنانكه ذكر شد، نتايج این مطالعه صرفاً به مقایسة ویژگیهای شخصیّتی میان دختران و پسران و فقط به دو سنّ چهارده و پانزده سالگی محدود شده است و ربطي به واکنشهای هیجانی ندارد. علاوه بر آن، شامل دانش آموزان باهوش يازده تا سيزده ساله نميشود.
مطالعه دوم نيز گوياي آن است نوجواناني كه تجربه بيشتري در افسردگي، تنيدگي، هراس و اضطراب دارند، بدون تفاوت جنسيّتي، نمرات كمتري در خلّاقيّت به دست ميآورند.(دنسباي و مارينلّي،1999) اين مطالعه نيز بدون توجّه به هوش نوجوانان انجام گرديده است.
از اين رو، نتايج هيچ يك از دو مطالعه، در راستاي يافته این مجموعه نيست. لذا، این يافته از لحاظ بررسي مقايسهاي بروز خلّاقيّت پسران و دختران تيزهوش (با دامنه بهره هوشي 115 تا 180) در گسترة واكنشهاي هيجاني و هوش، دستاوردي تازه محسوب ميشود.
امّا در هر دو جنسيّت، خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش، فرآيندي مستقلّ از هوش است.
اين يافته، هماهنگ با «نظریّه آستانهای» و «چشمانداز عاملي» در تيزهوشي و پژوهشهايي است كه به استقلال خلّاقيّت از هوش (بدون تفاوت جنسيّتي) اشاره دارند. (هتريك و همكاران، 1966؛ فاكس بوچامپ و همكاران،1993) چنانكه پيش از اين در بند الف ذكر گرديد.
يافته مزبور در برابر اين پژوهش قرار ميگيرد: در يك مطالعه طولي در مورد خلّاقيّت تيزهوشان (پايههاي تحصيلي هشتم تا دوازدهم با بهره هوشي 130 به بالا) نشان داد كه تغييرات در بهره هوشي و خلّاقيّت در ميان دختران بيش از پسران است.(هال،1985)
د) بررسي تفصيلي بروز خلّاقيّت در گستره واكنشهاي هيجاني و پهنه هوش، در سطوح بهره هوشي و پايههاي تحصيلي، نشان ميدهد كه شباهتها و تفاوتهايي قابل ملاحظه ميان دختران و پسران وجود دارد:
شباهتهاي ميان پسران و دختران تيزهوش سازمانده شامل اين نكات ميشود:
در يازده سالگي، بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلاّقيّت، فرآيندي مستقلّ از «احساس بدبختی، حالت پريشانی و اضطراب» است و اين بروز، تابع نوسانهاي بهره هوشي در دامنه 115 تا 180، نيست.
در دوازده سالگي، «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت را تشكيل ميدهد.
در دامنه بهره هوشی 115 تا 120، بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت ، فرآيندي مستقلّ از«احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» است و نيز تابع نوسانهاي بهره هوشي نيست.
در دامنه بهره هوشی 134 تا 136، «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت را تشكيل ميدهد.
در دامنه بهره هوشی 134 تا 148، بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت ، فرآيندي مستقلّ از نوسانهاي بهره هوشي است.
در دامنه بهره هوشی 152 تا 170، بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت، فرآيندي مستقلّ از «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» است.
تفاوتهاي ميان پسران و دختران تيزهوش، به نكات ذيل مربوط ميشود:
در دوازده سالگي «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت پسران تيزهوش بستگي به «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» دارد و تابع نوسانهاي بهره هوشي است. بنابراين خلّاقيت پسران بستگي به واكنشهاي هيجاني و هوش دارد؛ حال آن كه خلّاقيت دختران تيزهوش فقط وابسته به واكنشهاي هيجاني است.
در سيزدهسالگي، «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت پسران تيزهوش (بر خلاف دختران تيزهوش) بستگي به «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» دارد.
در چهارده و پانزدهسالگي و نيز دامنههاي بهره هوشی 131 تا 133 و 143 تا 144 ، «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت دختران (بر خلاف پسران) بستگي به «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» دارد.
در طيف بهره هوشی 152 تا 170، «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت پسران (بر خلاف دختران) بستگي به نوسانهاي بهرة هوشي دارد.
نوسانهاي بهره هوشي در دامنة 115 تا 170، هيچ كمكي به بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت دختران نميكند؛ بلكه حتّي عامل عمومي هوش در طيف بهره هوشی 124 تا 128 از خلّاقيّت دختران ميكاهد؛ حال آنكه بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت پسران در طيف بهره هوشی 152 تا 180 تابع نوسانهاي بهره هوشي است.
پس نتايج پژوهشي ذيل، به پسران تيزهوش در پايههاي دوم و سوم راهنمايي و در طيف بهره هوشي 134تا 142 و دختران تيزهوش در پايههاي دوم راهنمايي و اوّل و دوم دبيرستان و در گستره بهرة هوشي 131 تا 144 مربوط ميشود:
همراهي ميان «بيان كامل» و خلّاقيّت (پارنز،1971؛ هافمان و هاوزر،1994؛ ون هوك و تگانو،2002)، همراهي ميان شوخ طبعي (به مثابة يكي از مصاديق بروز سادة هيجان) و خلّاقيّت (منصور،1372؛ لوين و ردليچ،1955؛ بهرنز،1974؛ برودزينسكي و رابين،1976؛ زيو،1976؛ شيبلز، 1979؛ زيو،1984؛ ماردوك و گانيم،1993؛ ويلارد،2006) وجود سطح بالایی از «هماهنگی هیجانی» در فرد خلّاق هنگام مقابله با موانع شناختی(رادفورد،2004) همراهي نمرات بالا در اندیشه واگرا با اضطراب اندك (شريفي،1383؛ وايت،1968) همبستگي معكوس تنهايي با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) نمرات كمتر نوجوانان (بدون تفاوت جنسيّتي) در خلّاقيّت كه داراي تجربه بيشتري در افسردگي، تنيدگي، هراس و اضطراب هستند(دنسباي و مارينلّي،1999)، استلزام خلّاقیّت به منزلة یک ظرفیّت انسانی، براي وجود سلامتی و بهداشت روانی(پارنز،1971؛ لاسونن،1997) و گسترش بهتر خلّاقيّت با وجود بهداشت رواني.(شوبرت و بيوندي،1977)
از سوي ديگر، پژوهشهايي كه بر بروز خلّاقيّت در بستر برخي نارساييهاي هيجاني، اشاره ميكنند، ممكن است به پسران تيزهوش پايههاي اوّل راهنمايي و اوّل و دوم دبيرستان و در سطوح بهره هوشي 115تا133 و 143تا 180 و دختران تيزهوش پايههاي اوّل و سوم راهنمايي و در سطوح بهره هوشي 115تا128 و 147تا 170 مربوط شود. از آن رو كه واكنشهاي هيجاني مانع خلّاقيّت نوجوانان مزبور نيست؛ از جمله:
پیوند میان «دلتنگی» با خلّاقیّت(شوبرت،1977) وجود افسردگي در حیطة هیجانی خلّاقیّت(والكر و همكاران،1995) همبستگي «تنهايي» با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) افزايش خلّاقیّت از طريق حالات خلقی انتهایی (ريچاردز و كيني،1990؛ جكسون،2001) وجود برخی نارساییهای روانآزردگی در حیطة مسائل هیجانی خلّاقیّت (والكر و همكاران،1995؛ گلاد،1997) بروز «اختلالات روانتنی(سندبلوم،1997) بهرهگيري از «تنیدگی» و «اضطراب» برای خلّاقیّت(اسميت و كارلسون،1987) وجود «تنیدگی هیجانی» در افراد خلّاق(نميرو،1997؛ اشترنبرگ و تارديف،1989؛ هينتون،1971؛ ماگياري بك،1988؛ كاپلان،1990) استقلال خلّاقيّت از بيماري رواني(پوره و ويتمن،1993-1994) استقلال خلّاقيت از روانگسيختگي (گليكسوهن وهمكاران،2000-2001) همراهي خلّاقیّت با حالات خشم و طغیان(داياموند،1996) حالات هیجانی و برانگیختگیهای شديد ناشي از کشاکشهای درونی به منزلة یک «روحیّة تخریب» همراه با «خود» در حال انفجار كه نويدبخش برآیند خلّاقانه است(ردفيرن و استور،1992) وجود هماننديها و ناهماننديهاي ميان خلّاقيّت و جنبههاي مرضي(آيسنك،1983) ارتباط حالات روانگسستگی و خلّاقیّت(بچتولد،1980) و ارتباط تجربة «روانگسيختگي» با خلّاقيّت.(سيمونتون،1999؛ جكسون، 2001؛ اوجيلوي،2000-2001)
نظريّات موجود تيزهوشي، خلّاقيّت و هيجان در تبيين تفاوتهاي جنسيّتي بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره واكنشهاي هيجاني و هوش تحلیلی، دچار محدوديّت هستند.
در اين ميان، رويآوردهاي تحوّلي از جمله «نظام تحوّلي پياژه» كمك بيشتري به تبيين دستاوردها ميكنند:
تفاوت تحوّلي بروز خلّاقيّت دختران و پسران تيزهوش سازمانده در بستر هيجان، از دوازده سالگي آغاز ميشود؛ هنگامي كه واكنشهاي هيجاني در كنار هوش به تبيين بروز خلّاقيّت پسران ياري ميدهد. حال آنكه در ميان دختران اين گونه نيست؛ بلكه واكنشهاي هيجاني به تنهايي تبيين كننده بروز خلّاقيّت است. بروز خلّاقيّت پسران تيزهوش سازمانده دوازده ساله مستلزم وجود هيجانهاي خوشايند و ظرفيّتهاي هوشي است تا وهله تهيّه دوره عمليات عيني، به شايستگي طيّ شود. افزون بر آن، مقارناتي ميان ابزارهاي واكنشهاي هيجاني، هوش و خلّاقيّت وجود دارند كه ممكن است به تبيين هرچه بيشتر بروز خلّاقيّت پسران تيزهوش دوازده ساله در گستره واكنشهاي هيجاني و هوش كمك كنند.
1) وجود استدلال استقرایی و قیاسی همراه با قضاوت به عنوان ويژگيهاي عامل عمومي هوش و ثبات خُلقي و حالات هيجاني استوار، شرايط را براي «ارزشیابی» و «ارتباطدهی» میان نتایج، به مثابه يك مرحله مهمّ خلّاقيّت، ممكن ميسازد.
2) آرامش و تمركز ذهني به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ندهد و افكار بیفایده و مزاحم را در ذهن نگه ندارد و اين امور بیاهمیّت هرگز موجب پریشانياش نگردد و وقايع را نيز به سادگي بپذيرد، شرايط را برايسرعت و دقّت ادراک، به منزلة يكي از ويژگيهاي عامل عمومي هوش و فرآیند مهمّ خلّاقيّت يعني احساس مشکلات (شامل مسائل، شکافهای موجود در اطّلاعات، فقدان مؤلّفههای تشکیلدهنده و وجود برخی نارساییها) فراهم ميآورد.
3) سیّالی کلامی و اندیشه به عنوان يكي از ويژگيهاي هوش، با سيّالي يعني استعداد توليد عقايد فراوان، به مثابه يك مرحلة مهمّ خلّاقيّت، همراستاست.
4) انتقادپذيري از لحاظ هيجاني، با «حدس زدن»، «دستهبندی فرضیّهها» و «تجدید نظر احتمالی» به مثابه ويژگيهاي خلّاقيّت همراه است.
5) ممكن به نظر رسيدن انجام کار مورد علاقه، شرايط را براي آزمایش حدسها و فرضیّهها و بازآزمایی آنها، به عنوان ويژگيهاي خلّاقيّت فراهم ميكند.
6) وجود شرايط هيجاني انديشيدن براي تغییر چیزهایی که بر وفق مراد فرد نيست، ممكن است به «انعطاف پذيري» يعني استعداد توليد عقايد و يا روشهاي گوناگون، ياري كند.
7) وجود آرامش رواني براي روبهرويي با حوادث غیر منتظرهاي كه رخ ميدهد يا وظیفه تازهاي كه پيش ميآيد، ممكن است به تحقّق اصالت يعني استعداد توليد عقايد بديع، غير عادي و تازه، ياري دهد.
به نظر ميرسد بروز خلّاقيّت پسران تيزهوش دوازده ساله علاوه بر استواري هيجاني، بيش از ديگران نيازمند رابطه تعقّلي كردن امور در سطح عاطفي و ورود به فكر انتزاعي، براي «از نوسازي دنيا» است؛ به عبارت ديگر، اين پسران تيزهوش براي بروز خلّاقيّتشان، به وجود ظرفيّتهاي هوشي كافي در كنار استواري هيجاني براي شكلگيري وهله تهيّه دورة عمليات انتزاعي و سازشيافتگي خود با مقتضيات ابتدای اين دوره نياز دارند. اين ظرفيّتها، شرايط خاصّي را براي پذيرش ممكن در كنار واقعيّت و استنتاج بر پاية فرض، انتزاع(شكل از محتوي)، قياس و استقراء فراهم ميآورند تا وهلة تهيّه به شايستگي تحقّق يابد.
ممكن است پسران تيزهوش سازمانده دوازده ساله به ويژه در طيف بهره هوشي 153 تا 180 براي بروز خلّاقيّت خود، به وجود ظرفيّتهاي هوشي براي طيّ شايسته وهله تهيّه، نياز بيشتري داشته باشند. سازشيافتگي با وهله تهيّه براي بروز خلّاقيّت در چنين شرايطي از بهره هوشي، بيش از هيجانهاي خوشايند به وجود ظرفيّتهاي هوشي احتياج دارد. هيجانهاي ناخوشايند براي ظهور خلّاقيّت پسران تيزهوش دوازدهساله در طيف بهرة هوشي 153 تا 180 ، علي رغم دشواريهاي مربوط به وهله تهيّه و يا حتّي وجود مسايل مرتبط با هويّتيابي ممكن است مانعي ايجاد نكند.
به نظر ميرسد پسران هنوز در سيزده سالگي، حتّي با شدّت بيشتري با دشواريهاي مربوط به وهلة تهيّه دورة عمليات انتزاعي رويارويند و اين امر ممكن است به ميانگين بهره هوشي اين پسران مربوط باشد؛ زيرا اين سطح از بهره هوشي(137) مقتضي بروز خلّاقيّت در بستر واكنشهاي هيجاني است؛ حال آن كه خلّاقيّت دختران تيزهوش سازمانده سيزدهساله (علي رغم سطح بهرة هوشي مقتضي وجود همبستگي يعني 133) فرآيندي مستقلّ از واكنشهاي هيجاني است.
ممكن است پسران تيزهوش سازمانده براي بروز خلّاقيّتشان، به استواري هيجاني طولانيتر و دختران تيزهوش سازمانده به استواري هيجاني كوتاه مدّتتري براي شكلگيري وهله تهيّه دوره عمليات انتزاعي و سازشيافتگي خود با اين وهله نيازمند باشند؛ بنابراين، استقلال خلّاقيّت دختران تيزهوش سازمانده سيزده ساله از واكنشهاي هيجاني (علي رغم سطح بهره هوشي 133 كه مقتضي وجود همبستگي است)، ممكن است به اين معنا باشد كه دختران سريعتر از پسران وهله تهيّه دورة عمليات انتزاعي را طيّ ميكنند.
به نظر ميرسد دشواريهاي مربوط به سازشيافتگي با مقتضيات وهله تهيّه دوره عمليات انتزاعي براي بروز خلّاقيّت پسران سيزده ساله داراي بهره هوشي 138 تا 140، بسيار جدّيتر باشد.
پس از مرحلة احراز هويّت، نوجواني كه به كسب هويّت خويش نايل آمده، ميكوشد كه آن را در مقابل ديگران تقويت نمايد. لذا براي صميميّت و سرمايهگذاري در اين راه آماده است؛ بدون آنكه خطر مستحيل شدن در ديگري در كار باشد.(منصور و دادستان،1371) ممكن است اين كسب هويّت توأم با تعادليافتگي عمليات انتزاعي مقارن با 14-15 سالگي باشد. در 14-15 سالگي همهٔ روانبنههاي عملياتي انتزاعي به صورت يكپارچه در ميآيند و همراه و هماهنگ ميگردند و يك شبكه را تشكيل ميدهند. در اين سطح، آخرين حدّ تكميل ساختمانهاي ذهني تحقّق مييابد و به مرتبة تعادل خود ميرسد.(منصور و دادستان،1374؛ منصور،1385) شكلگيري چنين شرايطي با تحوّل «خودميانبيني» هماهنگي دارد: گسترش بي نهايت تفكّر كه به دليل ظهور ابزار جديد يعني «منطق قضايا»، امكانپذير گشته است، در وهلة نخست به عدم تمايز بين اين توانايي تازه و غير قابل پيشبيني كه «من» در خود كشف كرده است و جهان كلّي كه موضوع اين تفكّر است (يا به بياني ديگر، فقدان تمايز بين واقعيّت شخصي و واقعيّت عيني) منجر ميگردد. از سوي ديگر «ميانواگرايي» به نوجوان اجازه ميدهد از بيتمايزي نسبي نخستين بگريزد و از اين بحران آرمانينگري شفا يابد و دوباره به واقعيّت بازگردد.(منصور و دادستان،1371؛ پياژه، 1375؛ منصور،1385)
در واقع يك حركت رفت و برگشت تحوّلي با تكيه نسبي بر واقعيّات محدود از سويي به مثابة جلوهاي از«ميانواگرايي» و فكر به آنچه در سطح ممكن پذيرفته ميشود، به منزله بروزي از «خودميان بيني»، ويژگي نوجواني را تشكيل ميدهد. بنابراين به ويژه برای پسران تيزهوش سازمانده در ۱۴تا۱۵ سالگى، تعادليافتگى روانبنههاى عمليات انتزاعى، محرز است. وجود شبکهای هماهنگ از همه روانبنههای عمليات انتزاعی با تحقّق آخرين حدّ تکميل ساختهای ذهنی برای پسران تيزهوش ۱۴تا۱۵ ساله همراه با احراز هويّت و «خودميانبيني» ويژه دوره عمليات انتزاعي و «ميانواگرايي» خاصّي كه به نوجوان اجازه ميدهد به واقعيّت بازگردد، استوارتر از آن است که خلّاقيّت دچار آسيبپذيری هيجانی شود. لذا در اين سنين، خلّاقيّت مستقلّ از واكنشهاي هيجاني است. اين امر ربطي به ميانگين بهره هوشي پسران مزبور ندارد؛ زيرا اين سطح از بهره هوشي (141) مقتضي وجود همبستگي خلّاقيّت با واكنشهاي هيجاني است.
بنابراين بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابة خلّاقيّت، در ميان پسران تيزهوش سازمانده در ۱۴تا ۱۵ سالگی، فرآيندي مستقلّ از «احساس بدبختی، حالت پريشانی و اضطراب» است و اين بروز تابع نوسانهاي بهره هوشي در دامنه 119تا170 نيست.
در يازده سالگي نيز تعادليافتگى همة روانبنههای عمليات عينی، يک ويژگی تحوّلی را تشکيل ميدهد و در آن جا نيز با استقلال خلّاقيّت پسران تيزهوش سازمانده از واكنشهاي هيجاني روبهروييم. از اين رو، ممکن است استنباط کرد هرجا تعادليافتگی تحوّلی وجود دارد، خلّاقيّت پسران تيزهوش سازمانده فرآيندی مستقلّ از آسيبپذيری هيجانی است.
امّا وجود همبستگى خلّاقيّت دختران تيزهوش سازمانده با واكنشهاي هيجاني در ۱۴تا۱۵ سالگي ممکن است به نكات ذيل مرتبط باشد:
1) محتمل است تأخيري تحوّلى (براي جامعة دختران تيزهوش سازمانده) وجود داشته باشد که به تعادليافتگي و هماهنگى روانبنههاي عمليات انتزاعي در اين سنين منجر نشده است.
2) اگر تعادليافتگي و هماهنگى روانبنههاي عمليات انتزاعي حاصل شده، ممكن است نارساييهايى از حيث هويّتيابي وجود داشته باشد.
3) ممكن است به مقتضيات بهرة هوشي آنها (يعني بهره هوشي 138) بستگي داشته باشد كه اقتضاي بروز خلّاقيّت را در بستر واكنشهاي هيجاني ميكند؛ اگر اين دختران داراي بهره هوشي بيش از 147 بودند، ممكن بود خلّاقيّت آنها مستقلّ از واكنشهاي هيجاني ميشد.
يكايك اين شرايط ممكن است سبب آسيبپذيری خلّاقيّت دختران تيزهوش سازمانده از هيجانهاي ناخوشايند شود.
به نظر ميرسد دشواريهاي مربوط به سازشيافتگي با مقتضيات وهله تعادل عمليات انتزاعي، براي بروز خلّاقيّت دختران چهارده و پانزده ساله داراي بهره هوشي 138 تا 140، بسيار جدّيتر باشد.
بنابراين بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» در ميان دختران تيزهوش ۱۴تا ۱۵ ساله (به ويژه در طيف بهره هوشى 138 تا 140)، در بستر «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» رخ ميدهد.
شايد استقلال خلّاقيّت پسران تيزهوش سازمانده از هوش به وهله تعادليافتگي دوره عمليات عيني (يازده سالگي) بستگي داشته باشد؛ امّا بروز خلّاقيّت پسران تيزهوش دوازده ساله در وهله تهيّه دوره عمليات صوري در پهنه هوش رخ ميدهد.
به نظر ميرسد استقلال خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده از هوش به وهلههاي تعادليافتگي دو دوره بستگي داشته باشد؛ علاوه بر آن، خلّاقيّت دختران تيزهوش سازمانده در دوازده سالگي (به مثابة وهلة تهيّة دورة عمليات انتزاعي) نيز مستقلّ از هوش است؛ حال آنكه خلّاقيّت پسران تيزهوش دوازده ساله بستگي به عامل عمومي هوش دارد. اين امر نميتواند با سطح بهره هوشي پسران در اين سنّ مرتبط باشد؛ زيرا ميانگين بهره هوشي (145) اقتضاي استقلال خلّاقيّت را از هوش ميكند.
بنابراين، «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابة خلّاقيّت هم پسران تيزهوش (با ميانگين بهرة هوشي 139) و هم دختران تيزهوش (با ميانگين بهرة هوشي 137) ميشود و اين بروز، تابع نوسانهاي بهرة هوشي در دامنة 115 تا 180، نيست؛ ضمن آنكه تفاوتهايي قابل ملاحظه ميان دختران و پسران از حيث سطوح بهرة هوشي و پايههاي تحصيلي، وجود دارد.
ه) بررسي تحوّلي بروز خلّاقیّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره هيجان نشان ميدهد كه در يازده سالگي واكنشهاي هيجاني ، پيشبينيكننده خلّاقيّت نيست؛ امّا در دوازده تا پانزده سالگي، خلّاقيّت را پيشبيني ميكند؛ يعني «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب»، مانع «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» نوجوانان تيزهوش سازمانده يازده ساله نميشود؛ حال آنكه خلّاقیّت نوجوانان تيزهوش دوازده تا پانزده ساله در بستر «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» رخ ميدهد.
بر اساس پيشينه، مطالعهاي وجود ندارد كه به بررسي تحوّلي بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره واكنشهاي هيجاني پرداخته باشد. بنابراين، يافتههاي مجموعه در اين زمينه از تازگي برخوردار است.
ممكن است با مسامحه، نتايج پژوهشي ذيل را به نوجوانان تيزهوش سازمانده دوازده تا پانزده ساله اسناد دهيم:
همراهي ميان «بيان كامل» و خلّاقيّت (پارنز،1971؛ هافمان و هاوزر،1994؛ ون هوك و تگانو،2002) همراهي ميان شوخ طبعي (به مثابة يكي از مصاديق بروز سادة هيجان) و خلّاقيّت (منصور،1372؛ لوين و ردليچ،1955؛ بهرنز، 1974؛ برودزينسكي و رابين،1976؛ زيو،1976؛ شيبلز،1979؛ زيو، 1984؛ ماردوك و گانيم،1993؛ ويلارد،2006) وجود سطح بالایی از «هماهنگی هیجانی» در فرد خلّاق هنگام مقابله با موانع شناختی(رادفورد،2004) همراهي نمرات بالا در اندیشة واگرا با اضطراب اندك (شريفي،1383؛ وايت،1968) همبستگي معكوس تنهايي با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) نمرات كمتر نوجوانان (بدون تفاوت جنسيّتي) در خلّاقيّت كه داراي تجربة بيشتري در افسردگي، تنيدگي، هراس و اضطراب هستند(دنسباي و مارينلّي،1999) استلزام خلّاقیّت به منزلة یک ظرفیّت انسانی، براي وجود سلامتی و بهداشت روانی(پارنز،1971؛ لاسونن،1997) و گسترش بهتر خلّاقيّت با وجود بهداشت رواني.(شوبرت و بيوندي،1977)
از سوي ديگر نيز بنا بر تسامح، ممكن است پژوهشهايي كه بر بروز خلّاقيّت در بستر برخي نارساييهاي هيجاني، اشاره ميكنند، به نوجوانان تيزهوش سازمانده يازده ساله مرتبط دانيم. از آن رو كه واكنشهاي هيجاني مانع خلّاقيّت اين نوجوانان نيست:
پیوند میان «دلتنگی» با خلّاقیّت(شوبرت،1977) وجود افسردگي در حیطة هیجانی خلّاقیّت(والكر و همكاران،1995) همبستگي «تنهايي» با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) افزايش خلّاقیّت از طريق حالات خلقی انتهایی (ريچاردز و كيني،1990؛ جكسون،2001) وجود برخی نارساییهای روانآزردگی در حیطة مسائل هیجانی خلّاقیّت(والكر و همكاران،1995؛ گلاد، 1997) بروز «اختلالات روانتنی»(سندبلوم،1997) بهرهگيري از «تنیدگی» و «اضطراب» برای خلّاقیّت(اسميت و كارلسون،1987) وجود «تنیدگی هیجانی» در افراد خلّاق(نميرو،1997؛ اشترنبرگ و تارديف،1989؛ هينتون،1971؛ ماگياري بك،1988؛ كاپلان،1990) استقلال خلّاقيت از بيماري رواني(پوره و ويتمن،1993-1994) استقلال خلّاقيت از روانگسيختگي (گليكسوهن وهمكاران،2000-2001) همراهي خلّاقیّت با حالات خشم و طغیان(داياموند،1996) حالات هیجانی و برانگیختگیهای شديد ناشي از کشاکشهای درونی به منزلة یک «روحیّة تخریب» همراه با «خود» در حال انفجار كه نويدبخش برآیند خلّاقانه است. (ردفيرن و استور،1992)
بيترديد با بهرهگيري از ديدگاههاي تحوّلي، ميتوان تبيين شايستهتري از دستاوردهاي مزبور به دست داد.
سنين 9 تا 11 سالگي با هماهنگي و يكپارچگي عمليات و تشكيل ساخت كلّي، ممكن است يك نقطة عطف در تحوّل خلّاقيّت محسوب شود. سنّ يازدهسالگي در واقع اوج تعادليافتگي دورة عمليات عيني است. امّا همچنان پيش از دوازدهسالگي، كودك نسبت به منطق قضايا بيگانه است. از دوازده سالگي (با آغاز دورة عمليات انتزاعي) به بعد، ساخت جديدي با ظهور يك رديف روانبنههاي عملياتي جديد تشكيل ميگردد؛ در اين دوره، پذيرش ممكن در كنار واقعيّت آغاز ميشود؛ يعني تنها بر واقعيّات محدود تكيه نميكند؛ بلكه به آنچه در سطح ممكن نيز هست، فكر ميكند. افزون بر آن، استنتاج بر پاية فرض، انتزاع(شكل از محتوي)، قياس و استقراء نيز به استواري هر چه بيشتر استدلال علمي ياري ميدهد. تناوب شكّ و سازندگي در اين دوره، علامت ظهور استعدادهاي جديد استدلالي و تركيبات ذهني است كه نوجوان را قادر ميسازند كه از شناخت ظاهري اشياء فراتر رود و پديدآيي و قوانين حاكم بر آنها را دريابد. به عبارت ديگر، نوجوان از وهلهاي ميگذرد كه در خلال آن در عمل بر اساس فكر و امكان جديدي كه به وي داده شده، جوشش و جهش خاصّي در فكرش پديد ميآيد كه ميخواهد اصلاحاتي بكند و همه چيز را تازه كند و از نو بسازد؛ رؤياي آيندهاي پيروزمند را در سر ميپروراند؛ حالتي تمام نشدني و بيانتها در خود حسّ ميكند؛ توانايي نامحدودي به فكر خود نسبت ميدهد؛ به عبارتي، احساسي پديد ميآيد كه او خود را براي انجام فعّاليّتهاي اصلاحگرانه، نيرومند مييابد. او معتقد است كه هر كاري را ميتواند انجام دهد و سرانجام ايجاد دگرگوني در جهان بر اساس فكر را به منزلة يك عمل واقعي تغييردهندة واقعيّت به خودي خود در نظر ميگيرد.
نوجوان دو جنبه رواني در رويآورد نسبت به تغييرات زيست شناختي، بروز ميدهد: تعقّلي كردن امور در سطح عاطفي و ورود به فكر انتزاعي در سطح شناختي. هدف تعقّلي كردن، جابه جا كردن يك سلسله از تضادّها و تعارضهاي درون رواني (كه عاطفي هستند) در سطح منطقي و شناختي است. در وهلة ورود به فكر انتزاعي يا منطقي-رياضي به مثابة يك فرآيند واقعي تحوّل بر جدايي قطعي تفكّر از هر تكيهگاه و بر بازگشتپذيري كامل آن و مخصوصاً بر مداخلة انتزاع تفكّري يا در جريان تفكّر در يك سطح فراسوي فكر صحّه گذارده ميشود؛ يعني سطحي كه به فكر اجازه ميدهد به خود بينديشد. (منصور،1380ص165-166) بنابراين نوجوان قبل از هر چيزي در جست و جوي هويّت خويشتن است. الگوهايي كاوش ميشوند كه به خودپيروي و فرديّت جويي منجر گردند. در مرحلة احراز هويّت (در برابر پراكندگي نقش) به زعم «اريكسن»، نوجوان همة اكتسابات قبلي شامل دلبستگيهاي هيجاني، استقلال، ابتكارات و تحقّقهاي خود را دوباره به ميدان ميآورد و در جست و جوي من يا هويّت خويش است. او سعي ميكند كه عناصر پراكنده و متفرّق شخصيّت خود را با همديگر مرتبط سازد و تعارضهاي قبلي را از نو تجربه كند. فرد به تعبير «والن» در نوجواني ملغمهاي بسيار درهم از خود و ديگران را كشف ميكند و ميخواهد براي بازيابي خويش، ديگران را طرد كند. مفهوم هويّت در نوجواني دو چهره دارد: خودسنجي و توصيف مراجع ارزشمند. نوجوان در رسيدن به «تصوّر از خود» ممكن است از سه شيوه استفاده كند: تغيير جامعه براي انطباق با خود، تغيير خويشتن براي سازش با نظام و يافتن مكاني خاصّ در جامعه براي تحقّق خود.(منصور و دادستان،1371) در واقع بلوغ، پايداري آنچه را كه اندك اندك پايدار شده بود، بر هم ميزند. افرادي كه براي خود قدر و منزلت ناچيزي قايلند، مفهوم ناپايداري از خود دارند. از اين رو، نسبت به انتقاد، خود را حسّاستر نشان ميدهند. اغلب اتفاق ميافتد كه نوجوان به يك ساختدهي پايدار شخصيّت نايل نميگردد و در نتيجه با فكر پراكندگي وجود خود به سر ميبرد. حالت دوسوگرايي در نوجواني، ترجمان عدم تعادل رواني و نوسانات بين قطبهاي افراطي، پيش از مرحلة توحيديافتگي و بازگشت به تعادل در سطح جديد است. يك احساس كلّي عدم توافق و اضطراب بر زمينة اعمال، اشخاص و معلومات سايه ميافكند. بدين ترتيب است كه بحران بلوغ با تضادّورزي آغاز ميشود و ميل به تغيير در او به وجود ميآيد.(منصور و دادستان،1371) اين چنين است كه با رابطة تعقّلي كردن و ورود به فكر انتزاعي، نوجوان به «از نوسازي دنيا» گرايش مي يابد.(منصور،1380،ص165-166)
بيان فوق، توصيف شرايط آغاز دورة عمليات انتزاعي، در سنّ دوازده سالگي است كه روانبنهها در مرحلة تهيّه است و هنوز استوار نشده، آسيبپذيرى هيجانى دختران و پسران تيزهوش (بدون تفاوت جنسيّتى) سبب کاهش خلّاقيّت آنها ميگردد؛ لذا در اين سنّ، با بروز خلّاقيّت در گسترة هيجانپذيرى روياروييم. ميانگين بهرة هوشي (143) آنها نيز در اين سنّ، مقتضي اين بروز است.
چنان كه ذكر شد، هيجانپذيري به مفهوم وسيع يعني «احساس بدبختی و نارضايتي از سرنوشت همراه با خردهگيري سبب اشتغال فکری ميشود؛ به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ميدهد و دربارة امور بیاهمیّت دچار شکّ و تردید ميشود و يا دايماً یک فکر کاملاً بیفایده و مزاحم را در ذهن نگه ميدارد؛ تا جايي كه اين امور بیاهمیّت موجب پریشاني شخص ميگردد. از انتقاد کم و بیش تند، دچاررنجش عمیق ميشود و از گوشزد با لحني تمسخرآمیز یا نامهربان زود دلنگران ميگردد. اگر حوادث غیر منتظرهاي رخ دهد يا وظیفة تازهاي پيش آيد و يا موقعیّتي تغییر كند، اين وقايع به سادگي پذيرفته نميشوند و ناراحتي، پريشاني و اضطراب، شخص را در بر ميگيرد و با حركاتي مانند از جا پریدن، دستپاچگي، رنگپريدگي و يا سرخ شدن، بروز ميكند. اين تأثّر و ناراحتي در حدّي است كه انجام کار مورد علاقه، نيز غیر ممکن به نظر ميرسد و حتّي انديشهاي نيز براي تغییر چیزهایی که بر وفق مراد نيست، صورت نميگيرد. با اين حال، بدون دلیل، حالات هیجاني دستخوش تغيير متناوب ميشوند و به آساني بروز ميكنند. در اين ميان بويژه هيجان كلامي (در قالب تند و گرم و با شتاب و صدای بلند صحبتکردن) جلوة آشكارتري دارد».
بديهي است اين شرايط هيجاني با مقتضيات وهلة تهيّة عمليات انتزاعي در دوازده سالگي كه هنوز روانبنههاي آن به شايستگي استوار نشده و نوجوان هويّت خود را احراز نكرده، به تشديد پراكندگي عناصر شخصيّت ميانجامد و امكان «تغيير» براي شكلگيري تصوّر از خود را دچار خدشه مي كند . به اندازة كافي بلوغ موجب ناپايداري «خود» شده است؛ در چنين شرايطي، حسّاسيّت نسبت به انتقاد افزايش مييابد و حالت دوسوگرايي و اضطراب، احساس نيرومندي نوجوان براي انجام كار مورد علاقهيعني اصلاح و نوسازي دنيا را كاهش ميدهد و در نهايت، چنين شرايط هيجاني مانع از بروز «استعداد توليد عقايد فراوان ، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» (به مثابه خلّاقيّت) ميشود؛ يعني «استعداد توليد عقايد فراوان ، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» در ميان نوجوانان تيزهوش دوازدهساله، فرآيندي مرتبط با «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» است.
بر پايه يافتههاي پژوهش، خلّاقيّت دانشآموزان تيزهوش سازمانده يازده ساله مستقلّ از واكنشهاي هيجاني است؛ يعني «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات»، فرآيندي مستقلّ از «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» تيزهوشان يازده ساله است. به بيان ديگر، تعادليافتگى همة روانبنههای عمليات عينی در يازده سالگي آن چنان نيرومند و استوار است كه «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب»، قادر نيست از بروز خلّاقيّت اين نوجوانان تيزهوش سازمانده يازدهساله، بازداري كند.
و) بررسي تحوّلي بروز خلّاقیّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در پهنه هوش نشان داد كه هوش به طور كلّي در هيچ سنّي پيشبينيكنندة خلّاقيّت نيست.
اين دستاورد، هماهنگ با «نظریّه آستانهای» و «چشمانداز عاملي» در تيزهوشي و پژوهشهايي است كه به استقلال خلّاقيّت از هوش(بدون تفاوت تحوّلي) اشاره دارند؛(هتريك و همكاران،1966؛ فاكس بوچامپ و همكاران،1993) چنانكه پيش از اين در بند الف ذكر گرديد.
مطالعات تحوّلي پيشينه، نظير هشدار مربوط به حاصل شدن خطاهايي در نتايج آزمايشگريهاي خلّاقيّت مبتني بر متغيّرهاي غير سنّي (ساسر- كوئن،1993) و وجود ابهامهايي اساسي در بارة نقش تجارب تحوّلي در پديدآيي شخصيّت مناسب براي كنشهاي خلّاقّانه(جگو،1996)، در مسير ديگري قرار دارند. گرچه در سطح نظري، شدّت و ماهیّت روابط بر حسب سطح تحوّل شناختی آزمودنیها نمیتوانند یکسان باشند؛ (دادستان،1372) امّا هیچ تفاوت معنیداری در زیرمتغیّرهای خلّاقیّت میان مراحل تحوّل انتزاعی و عملیات صوری يافت نشده است و روابط معنیدار میان سنّ و خلّاقیّت به سيزده سالگي تا شانزده سالگي مربوط ميشود؛ یعنی انعطاف پذیری، اصالت و بسط تصویری با افزایش سنّ از سیزده به شانزده سالگی رو به کاهش دارد.(ادموند،1990) بنابراين دستاوردهاي پيشينه كمكي به يافتههاي مجموعه در اين زمينه نميكند.
پس در تحليل اين دستاورد شايسته است از مباني نظري ابزارها و ديدگاه تحوّلي بهره برد:
چنانكه بيان شد، تأکيد زيربنايي «آزمون هوش فرهنگ زدوده کتل»، بر وجود «عامل عمومی هوش» (G) است و خلّاقيّت به مثابة «عامل اختصاصي»S)) قلمداد ميشود؛ لذا ابزارهايي که بر پايه اين رويآورد پديد آمدهاند نيز به طور طبيعى استقلال خلّاقيّت را از هوش در همه گستره يازده تا پانزده سالگي نيز نشان ميدهند.
بر پاية «نظام تحوّل شناختي پياژه » يازده سالگي، وهلة تعادليافتگي عمليات عيني به شمار ميآيد و دوازده تا پانزده سالگي، سراسر دورة عمليات انتزاعي را تشكيل ميدهد.(منصور،1385) چنانكه ذكر شد، در نظام پياژه، تحوّل همة فرآيندهاي رواني(از جمله خلّاقيّت) مطرح است.(منصور،1385) در دورههاي سهگانة تحوّل شناختي، خلّاقيّت نيز مشمول تحوّل است و در بطن آن جاي دارد. تحوّل خلّاقيّت در سنين 9 تا 11 سالگي با هماهنگي و يكپارچگي عمليات و تشكيل ساخت كلّي صورت ميبندد. چنانكه گفته شد، مراد از «ساخت»، مجموعة روابط لايتغيّر براي پارهاي از دگرگونيهاست(پياژه،1375،ص211) و به معناي وسيع كلمه به منزلة نظامي است كه معرّف قوانين يا خواصّ كليّت و متمايز از خواصّ عناصر باشد.(منصور و دادستان،1374،ص43)
تحوّل خلّاقيّت در دورة سوم با پذيرش ممكن در كنار واقعيّت و استنتاج بر پاية فرض، انتزاع(شكل از محتوي)، قياس و استقرا صورت ميبندد.(منصور،1385) از اين رو، در همة مراحل تحوّل شناختي، خلّاقيّت به مثابة جلوهاي از هوش قلمداد ميشود. بر اين اساس ابزارهايي نظير «آزمون هوش فرهنگ زدودة کتل» با تأكيد بر وجود «عامل عمومى هوش» (G) كه خلّاقيّت را لزوماً بروزي از عامل عمومي هوش تلقّي نميكنند، به طور طبيعي در گذار تحوّل، از خلّاقيّت استقلال نشان ميدهند. بر اساس چنين ابزارهايي، خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش، هم در مرحله تعادليافتگي عمليات عيني (يازده سالگي) و هم در سراسر دورة عمليات انتزاعي (دوازده تا پانزده سالگي) فرايندي مستقلّ از هوش است.
ممکن است استنباط کرد که در ميان نوجوانان داراي بهره هوشی در دامنه 153تا180، نيز با تعادليافتگی روانبنههاي انتزاعی و يكپارچگي شبکه مزبور و يا هويّتيابي استوار، روياروييم: وجود شبکهای هماهنگ از همه روانبنههای عمليات انتزاعى با تحقّق آخرين حدّ تکميل ساختهای ذهنى و همراه با احراز هويّت برای نوجوانان تيزهوش در طيف بهره هوشی ۱53تا۱۸۰، استوارتر از آن است که آسيبپذيری هيجانى مانع بروز خلّاقيّت شود. ولی ظرفيّت هوشى بستر نيرومندي براي بروز خلّاقيّت به شمار ميآيد؛ يعني سازش با وهله تعادليافتگي دوره عمليات انتزاعي براي بروز خلّاقيّت در اين دامنه از بهره هوشي، بيش از وجود هيجانهاي خوشايند، به وجود ظرفيّتهاي برجسته مربوط به هوش احتياج دارد. اين ظرفيّتها، شرايط خاصّي را براي پذيرش ممكن در كنار واقعيّت و استنتاج بر پايه فرض، انتزاع(شكل از محتوي)، قياس و استقراء فراهم ميآورند تا وهلة تعادليافتگي دورة عمليات انتزاعي به شايستگي تحقّق يابد.
نوجوانان در اين طيف بهره هوشی، نزديك به سه سال از سنّ تقويمي خود بالاترند؛ لذا ممكن است كه مراحل مربوط به دورههاي تحوّل شناختي را سريعتر پيمودهاند و به تعادل دوره سوم نايل آمدهاند و اين امر، به بروز خلّاقيّت آنها در بستر هوش و مستقلّ از واكنشهاي هيجاني، ياري داده است.
بنابراين بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» در ميان نوجوانان تيزهوش در طيف بهره هوشی ۱53 تا۱۸۰، در پهنه هوش رخ ميدهد و «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب»، مانع بروز آن نميشود.
همچنين «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب»، مانع «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت نوجوانان يازده سالة تيزهوش سازمانده با ميانگين بهره هوشي132 نميشود و بروز خلّاقيّت اين نوجوانان از نوسانهاي بهره هوشي در دامنه بهره هوشي 116 تا 155، نيز پيروي نميكند.
و نيز ««احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده دوازده تا پانزده ساله (با ميانگين بهره هوشي 139) را تشكيل ميدهد و اين بروز، تابع نوسانهاي بهره هوشي در دامنة 115 تا 180، نيست.
ز) به طور كلّي واكنشهاي هيجاني پيشبينيكننده خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در سطوح تيزهوشي خفيف (بهره هوشي 115 تا 129) نيمهشديد (بهره هوشي 130 تا 144) و شديد (بهره هوشي 145 تا 159) است. همچنين در هيچ يك از اين سطوح تيزهوشي، پيشبينيكنندگي هوش براي خلّاقيّت معنادار نيست؛ يعني هوش نميتواند به تنهايي به پيشبيني خلّاقيّت نوجوانان بپردازد. امّا در سطح تيزهوشي بسیار شدید(بهره هوشي 160 تا 179)، خلّاقيّت نوجوانان از طريق هوش پيشبيني ميشود و واكنشهاي هيجاني به تنهايي قادر نيست خلّاقيّت اين نوجوانان را پيشبيني كند.
هيچ يك از پژوهشهاي پيشينه مطالعاتي به بروز خلّاقيّت در گستره واكنشهاي هيجاني و هوش از حيث سطح تيزهوشي، توجّه نكردهاند؛ لذا اين يافته، يك دستاورد جديد قلمداد ميشود.
بنابراين، در سطوح تيزهوشي خفيف تا شديد، «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب»، كم و بيش مانع خلّاقيّت نوجوانان ميشود و بروز خلّاقيّت در گستره سطوح تيزهوشي سازماندهی خفيف تا شديد، تابع نوسانهاي بهرة هوشي نيست؛ امّا تجلّي خلّاقيّت در سطح تيزهوشي بسیار شدید تابع نوسانهاي بهرة هوشي است و «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» ممكن است از بروز خلّاقيّت اين نوجوانان بازداري نكند.
ح) بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره واكنشهاي هيجاني در طيفهاي گوناگون بهره هوشي داراي تفاوتهاي قابل ملاحظهاي است كه از نظم معيّني پيروي نميكند.
بروز خلّاقيّت در ميان نوجوانان تيزهوش سازمانده در طيفهاي بهره هوشي 115 تا 120 و 132 تا 144 (به ويژه 138 تا 140) در بستر واكنشهاي هيجاني رخ ميدهد؛ امّا در طيفهاي بهرهٔٔ هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180، مستقلّ از واكنشهاي هيجاني است.
بر اساس پيشينه، پژوهشي وجود ندارد كه به بررسي بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره واكنشهاي هيجاني از لحاظ طيفهاي گوناگون بهره هوشي پرداخته باشد. بنابراين، يافتههاي این مجموعه در اين زمينه نيز از تازگي برخوردار است.
پيش از اين به وجود برخي مقارنات ميان دو ابزار «هيجانپذيري برژه» و «آزمون سنجش خلّاقيّت» اشاره شد. وجود اين مقارنات ممكن است به تبيين بروز خلّاقيّت در ميان نوجوانان تيزهوش در طيفهاي بهرة هوشي 115 تا 120 و 132 تا 144 (به ويژه 138 تا 140) در بستر واكنشهاي هيجاني كمك كند.
بنابراين ممكن است پژوهشهايي كه بر لزوم سلامت و بهداشت هيجاني براي خلّاقيّت تأكيد ميورزند، به طيفهاي مزبور مربوط شوند؛ از جمله:
همراهي ميان «بيان كامل» و خلّاقيّت (پارنز،1971؛ هافمان و هاوزر،1994؛ ون هوك و تگانو،2002) همراهي ميان شوخ طبعي (به مثابة يكي از مصاديق بروز سادة هيجان) و خلّاقيّت ( منصور،1372؛ لوين و ردليچ،1955؛ بهرنز،1974؛ برودزينسكي و رابين،1976؛ زيو،1976؛ شيبلز،1979؛ زيو،1984؛ ماردوك و گانيم،1993؛ ويلارد،2006) وجود سطح بالایی از «هماهنگی هیجانی» در فرد خلّاق هنگام مقابله با موانع شناختی(رادفورد،2004) همراهي نمرات بالا در اندیشة واگرا با اضطراب اندك (شريفي،1383؛ وايت،1968) همبستگي معكوس تنهايي با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) نمرات كمتر نوجوانان (بدون تفاوت جنسيّتي) در خلّاقيّت كه داراي تجربة بيشتري در افسردگي، تنيدگي، هراس، و اضطراب هستند(دنسباي و مارينلّي،1999) استلزام خلّاقیّت به منزلة یک ظرفیّت انسانی، براي وجود سلامتی و بهداشت روانی(پارنز،1971؛ لاسونن،1997) و گسترش بهتر خلّاقيّت با وجود بهداشت رواني.(شوبرت و بيوندي،1977)
از سوي ديگر، جمعپذيري هيجان ناخوشايند با خلّاقيّت(به ويژه براي طيفهاي بهرهٔ هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180) ممكن است به وجود برخي همراهيهاي موجود در دو ابزار «هيجانپذيري برژه» و «آزمون سنجش خلّاقيّت» مرتبط باشد؛ نظير:
1) «خردهگيري» به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ميدهد و دربارة امور بیاهمیّت دچار شکّ و تردید ميشود، با «بسط» يعني استعداد توجّه به جزييات به منزلة يك ويژگي مهمّ خلّاقيّت.
2) تغيير متناوب حالات هيجاني بدين معنا كه حالات هیجاني دستخوش تغيير متناوب ميشوند و به آساني بروز ميكنند، با «سيّالي» يعني استعداد توليد عقايد فراوان، به منزلة يك ويژگي مهمّ خلّاقيّت؛ يعنى سيّالى هيجانى با استعداد توليد عقايد فراوان همراهى دارد.
بنابراين، پژوهشهايي كه بر وجود برخي نارساييهاي هيجاني مرتبط با خلّاقيّت اشاره ميكنند، ممكن است به نوجوانان تيزهوش در طيفهاي بهرهٔ هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180 مربوط شوند؛ از آن رو كه واكنشهاي هيجاني مانع خلّاقيّت اين نوجوانان تيزهوش نيست؛ از جمله:
پیوند میان «دلتنگی» با خلّاقیّت(شوبرت،1977) وجود افسردگي در حیطة هیجانی خلّاقیّت(والكر و همكاران،1995) همبستگي «تنهايي» با خلّاقيّت كودكان و نوجوانان (ماهون و همكاران،1996) افزايش خلّاقیّت از طريق حالات خلقی انتهایی (ريچاردز و كيني،1990؛ جكسون،2001) وجود برخی نارساییهای روانآزردگی در حیطة مسائل هیجانی خلّاقیّت.(والكر و همكاران،1995؛ گلاد،1997) بروز «اختلالات روانتنی(سندبلوم،1997) بهرهگيري از «تنیدگی» و «اضطراب» برای خلّاقیّت(اسميت و كارلسون، 1987) وجود «تنیدگی هیجانی» در افراد خلّاق(نميرو،1997؛ اشترنبرگ و تارديف،1989؛ هينتون،1971؛ ماگياريبك،1988؛ كاپلان،1990) استقلال خلّاقيت از بيماري رواني(پوره و ويتمن،1993-1994) استقلال خلّاقيت از روانگسيختگي (گليكسوهن وهمكاران،2000-2001) همراهي خلّاقیّت با حالات خشم و طغیان(داياموند،1996) حالات هیجانی و برانگیختگیهای شديد ناشي از کشاکشهای درونی به منزلة یک «روحیّة تخریب» همراه با «خود» در حال انفجار كه نويدبخش برآیند خلّاقانه است،(ردفيرن و استور،1992) وجود هماننديها و ناهماننديهاي ميان خلّاقيّت و جنبههاي مرضي،(آيسنك،1983) ارتباط حالات روانگسستگی و خلّاقیّت(بچتولد،1980) و ارتباط تجربة «روانگسيختگي» با خلّاقيّت.(سيمونتون،1999؛ جكسون،2001؛ اوجيلوي،2000-2001)
بنابراين «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش»، بستر بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابة خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش در طيفهاي بهرة هوشي 115 تا 120 و 132 تا 144 (به ويژه 138 تا 140) را تشكيل ميدهد .
از سوي ديگر، «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب»، ممكن است مانع بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابة خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش در طيفهاي بهرة هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180، نشود.
ط) بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره هوش نيز در سطوح تيزهوشي و طيفهاي گوناگون بهره هوشي داراي تفاوتهايي قابل ملاحظهاي است.
به طور كلّي هوش پيشبينيكنندة خلّاقيّت نوجوانان در سطوح تيزهوشي خفيف (بهره هوشي 115 تا 129) نيمهشديد (بهره هوشي 130 تا 144) و شديد (بهره هوشي 145 تا 159) نيست.
بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در گستره هوش، در سطح تيزهوشي استثنايي(بهره هوشي 160تا179) به اوج خود ميرسد؛ در اين سطح از تيزهوشي، نزديك به نيمي از خلّاقيّت نوجوانان به وسيله هوش، تبيين و پيشبيني ميشود.
امّا تجلّي خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش سازمانده در پهنه هوش دچار نوسان است و از نظم معيّني پيروي نميكند؛ به بیان دیگر در یک تراز از ظرفیّت هوشی(115تا120)، خلّاقيّت مستقلّ از هوش است و در طيفي ديگر(124تا131) به ويژه در ميان دختران تيزهوش داراي بهره هوشي 124تا 128 همبستگي منفي ديده ميشود و مجدّداً شاهد گسترهاي مستقلّ (132تا152) هستيم؛ گويي راه آنها از یکدیگر جدا میشود و سرانجام در طيفي از بهرة هوشي(161تا180) با بروزي بسيار قابل توجّه از خلّاقيّت در پهنة هوش روياروييم.
يافتههاي این مجموعه همسو با اين پژوهشها است:
عدم تأييد «نظریّه آستانهای» نوجوانان مقطع متوسّطه که در حدود چهل و سه درصد آنها تیزهوش بودند (رانكو و آلبرت، 1986) عدم تأييد نظريّة آستانهاي با بررسي بيست و يك پژوهش كه بروز خلّاقیّت در پهنه هوش را در بالا و پايين بهره هوشي 120 و بر حسب متغيّرهاي تعديلي نظير جنسيّت، سنّ، خرده مقياسهاي مربوط به هوش، خرده مقياسهاي مربوط به خلّاقيّت و طيفهاي بهره هوشي انجام داده بودند.(كيم،2005) بستگي نظريّة آستانهاي به انواع هوش (بصري- فضايي، طبيعي، بدني- جنبشي و زباني)(پريتو و سانچز،2005) و اين كه بروز خلّاقيّت در پهنة هوش، کامل و پایدار نیست؛ به بیان دیگر در یک تراز از ظرفیّت هوشی، بروز قابل ملاحظهاي وجود دارد، حال آنکه در سطحی دیگر، راه آنها از یکدیگر جدا میشود(كيتانو و كايربي،1986) و استواری بيشتر هوش از خلّاقیّت در طول زندگی.(مگنوسون و بكتمن،1979)
در يك مطالعة طولي در مورد خلّاقيّت تيزهوشان (پايههاي تحصيلي هشتم تا دوازدهم با بهره هوشي 130 به بالا) نشان داده شد كه تيزهوشان بر حسب ثبات يا تغيير بهره هوشي در فاصلة زماني پايههاي تحصيلي هشتم تا دوازدهم به سه گروه تقسيم شدند.(با حدّ ثبات شش نمرة بهره هوشي) از ميان سه گروه، عاليترين نمرات خلّاقيّت را تيزهوشاني كسب كردند كه بهره هوشي آنها، كاهش داشت. گروه ثابت از لحاظ هوشي در مقام دوم و پس از آنها تيزهوشاني كه بيش از شش نمره هوشي صعود داشتند، قرار گرفتند. در پايه دوازدهم نيز همچنان گروه كاهش از لحاظ بهره هوشي، خلّاقترين افراد بودند؛ ولي گروه ثابت در بهره هوشي، در خلّاقيّت تنزّل داشتند. تغييرات در بهرة هوشي و خلّاقيّت در ميان دختران بيش از پسران بود.(هال،1985)
از اين رو، نوسان بروز خلّاقيّت در پهنه هوش با نظريّة آستانهاي سازگار نيست. «نظریّة آستانهای» دلالت دارد كه: «وقتی بهرة هوش پایینتر از حدّ معیّنی است، خلّاقیّت نیز محدود است؛ در حالی که فراتر از این حدّ (بهرة هوش= 120-115) خلّاقیّت به منزله بُعدی تقریباً مستقلّ در میآید». حال آن كه نتايج اين مجموعه نشان ميدهند كه خلّاقيّت و هوش حتّي در طيف بهرة هوشي 115 تا 120 از يكديگر مستقلّند؛ به ويژه اين استقلال در ميان پسران تيزهوش گسترة بيشتري دارد.(115 تا 133)
از سوي ديگر، اين يافتهها با چشماندازهاي عاملي و تركيبي در تيزهوشي ناهمگراست. زيرا چشم انداز عاملي بر استقلال هوش از خلّاقيّت تأكيد ميورزد و بر اساس «رويآورد تركيبي»، خلّاقیّت و هوش هر دو از ویژگیهای تیزهوشیاند.
لذا رويآورد عاملي كه بر استقلال هوش از خلّاقيّت پافشاري دارد، ممكن است به سطوح تيزهوشي سازماندهی خفيف تا شديد(بهرة هوشي 115تا 159) مربوط شود.
بروز قابل ملاحظة خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش در پهنه هوش در طيف بهره هوشي 153تا 180 ممكن است به هماننديهاي ميان عامل عمومي هوش و خلاّقيّت بستگي داشته باشد.
على رغم تأکيد «آزمون هوش فرهنگزدوده كتل» بر عامل عمومی هوش، بررسي سازههاي آن و ابزار «سنجش خلّاقيّت» گوياي وجود برخي مقارنات ميان عامل عمومی هوش و خلّاقيّت است:
1) استدلال استقرایی و قیاسی همراه با قضاوت به عنوان ويژگيهاي عامل عمومي هوش با «ارزشیابی» و «ارتباطدهی» میان نتایج، به مثابه يك مرحله مهمّ خلّاقيّت، همراهي دارد.
2) سیّالی کلامی و اندیشه به عنوان يكي از ويژگيهاي هوش با سيّالي يعني استعداد توليد عقايد فراوان ، به مثابة يك مرحله مهمّ خلّاقيّت، همراستاست.
3) سرعت و دقّت ادراک، به منزله يكي از ويژگيهاي هوش با فرآیند احساس مشکلات (شامل مسائل، شکافهای موجود در اطّلاعات، فقدان مؤلّفههای تشکیلدهنده، وجود برخی نارساییها)، و «بسط» يعني استعداد توجّه به جزييات به مثابه مراحل مهمّ خلّاقيّت، همراه است.
به نظر ميرسد اگر از آزموني كه بر پايه چشمانداز ترکيبی پيريزي شده (كه سنجش خلّاقيّت را در کانون تشخيص تيزهوشی قرار ميدهند) استفاده ميگرديد، بايد شاهد بروز بيشتري از خلّاقيّت در گستره تيزهوشی باشيم.
بنابراين چشمانداز تركيبي شامل نظريّههاي «گيلفورد»، «تورنس»، «ترفينگر»، «مانكس»، «اشترنبرگ» و «رنزولي»، به طرز قابل ملاحظهاي به طيف بهره هوشي 153تا180 و به ويژه به سطح تيزهوشي بسیار شدید(بهره هوشي 160تا 179) مربوط ميشود. بر اساس رويآورد تركيبي، خلّاقیّت و هوش هر دو از ویژگیهای تیزهوشیاند. اين چشمانداز بر وجود خلّاقيّت به مثابه يك مؤلّفة لازم و بنيادين براي تيزهوشي تأكيد ميورزد و به زعم آن، خلّاقيّت و هوش مؤلّفههاي مكمّل فعّاليّت شناختي به شمار ميآيند.
پژوهشهايي كه به استقلال هوش از خلّاقيّت در طيف بهره هوشي بالاي 115 اشاره كردهاند(هتريك و همكاران،1966؛ فاكس بوچامپ و همكاران،1993)، لازم است از لحاظ سطوح بهره هوشي، مورد بررسي قرار گيرند؛ ممكن است نمونههاي پژوهش محدود به گسترة 115 تا 120 يا 132 تا 153 شده باشند.
بر پايه دستاوردهاي اين مجموعه، بروز خلّاقيّت بر اساس انواع هوش (پريتو و سانچز، 2005) ممكن است به اين معنا باشد كه:
1) برخي از انواع (نظير هوش بصري- فضايي) در طيف بهره هوشي 153تا180 جاي ميگيرند.
2) يا اگر اين انواع در گسترة بهرة هوشي 115 تا 120 يا 132 تا 152 واقع ميشوند، داراي ويژگيهايي هستند كه به خلّاقيّت بيش از عامل عمومي هوش نزديك است؛ به ويژه آنكه مطالعات نشان ميدهند انديشة خلّاقانه در ميان تيزهوشان به تواناييهاي تجسّمي مرتبط است. (شاو،1985)
لذا «نظريّة آستانهاي» در تبيين همبستگي منفي هوش با خلّاقيّت در گستره بهره هوشي 124 تا 131 و بروز خلّاقيّت در پهنه هوش، در گسترة بهره هوشي 153 تا 180 دچار محدوديّت است.
هيچ يك از دو چشمانداز عاملي و تركيبي در تيزهوشي نميتوانند تفاوت ميان دو گستره بهره هوشي از لحاظ استقلال تيزهوشي از خلّاقيّت(در بهره هوشي 115 تا 120 و 132تا 152)، لزوم خلّاقيّت براي تيزهوشي (در گستره بهره هوشي 153 تا 180) و همبستگي منفي تيزهوشي و خلّاقيّت (در بهره هوشي 124 تا 131 به ويژه در ميان دختران) را تبيين كنند. از ميان مفهوم پردازيهاي خلّاقيّت، تنها «مفهوم سهوجهي اشترنبرگ»، ممكن است اندكي بتواند به تبيين بروز خلّاقيّت در پهنه هوش ياري دهد. بر پايه اين مفهوم، خلّاقیّت بر یک بنياد هوشی قرار دارد.(اشترنبرگ، 1989) بديهي است كه اين مفهوم نيز ناظر به گستره بهره هوشي 153 تا 180 است و در توضيح استقلال خلّاقيّت از هوش در گستره بهره هوشي 115 تا 120 و 132تا 152، دچار محدوديّت است.
بنابراين، «نظريّة آستانهاي» فقط محدود به طيف بهره هوشي 132 تا 153 ميشود كه خلّاقيّت از هوش مستقلّ است و سطوح بهره هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180 را در بر نميگيرد.
ي) يكپارچگي گسترههاي هوش تحلیلی و واكنشهاي هيجاني در بروز جلوههاي خلّاقيّت، كم و بيش در همه گروههاي مورد پژوهش، آشكار است.
پسران (به استثناي طيفهاي بهرة هوشي 115-133و 143-148 و اوّل راهنمايي و اوّل و دوم دبيرستان ) و دختران (به استثناي طيفهاي بهره هوشي115-120و 147-170 و اوّل و سوم راهنمايي) در سطوح مختلف تيزهوشي سازماندهی (به استثناي سطح خفيف)، سطوح مختلف بهره هوشي (به استثناي طيفهاي بهرة هوشي142-144و147-152).
بنابراين سهم مشترك هوش و واكنشهاي هيجاني در تبيين و پيشبينيخلّاقيّت، در گروههاي زير مشهود است:
دانشآموزان تيزهوش دوم راهنمايي
دانشآموزان در سطوح تيزهوشي سازماندهی نيمه شديد تا بسیار شدید
دانشآموزان در طيفهاي بهرة هوشي115-120، 124-131، 132-136، 138-140 و 153-180
پسران در پايههاي دوم و سوم راهنمايي، دختران در پايههاي اوّل و دوم دبيرستان
پسران در طيفهاي بهره هوشي 134-142و 152-180
دختران در طيفهاي بهره هوشي 124-128، 131-136و 138-144
از اين رو از لحاط سطح تيزهوشي سازماندهی، يكپارچگي هوش و واكنشهاي هيجاني در تبيين و پيشبيني خلّاقيّت در سطح تيزهوشي سازماندهی خفيف (بهرة هوشي 115تا129) در حدّ اقلّ خود و در سطح تيزهوشي سازماندهی بسیار شدید(بهره هوشي160تا179) به اوج خود ميرسد.
برجستگي تأثير مشترك هوش و واكنشهاي هيجاني در تبيين و پيشبيني خلّاقيّت به طيف بهره هوشي 138- 140 (با چهلدرصد ) و بسيار قابل ملاحظهتر به طيف بهره هوشي 166-180، اختصاص دارد كه در اين طيف، به سطح شصت و هفت درصد بالغ ميشود؛ به بيان ديگر بيش از دوسوم نمرات خلّاقيّت در طيف بهرة هوشي 166-180 با سهم مشترك هوش و واكنشهاي هيجاني تبيين ميگردد.
ممكن است با مسامحه، نتايج مطالعاتي ذيل را به دانش آموزان مزبور اسناد دهيم:
تأكيد بر يكپارچگي دامنههای شناختی و عاطفی (والاس،1979) تأثير روشهاي شناختي ميتواند بر روي جنبههاي شخصيّتي خلّاقيّت (مارتينسن و كافمان،1999) وجود روابط ميان روشهاي شناختي و جنبههاي شخصيّتي خلّاقيّت (كرتون،1989) پيشبيني خلّاقيّت از طريق شخصيّت و مهارتهاي شناختي در كنار يكديگر(جيمز و آسموس،2000-2001) طرح مفهوم زيست شناختيِ «امكان دستيابي به اوجبرپايي هشياري» براي تبيين خلّاقيّت (كراموند،1995) همراهی خلّاقیّت با پیگیری، فراشناخت، اندیشة مشارکتی، انعطافپذیری، شوخطبعی، پرسشگری، استفاده از معلومات گذشته، ماجراجویی، بهرهگیری از همة حواسّ و کنجکاوی و پیجویی(شاين،1999) وجود ويژگيهايي مانند تحريكپذيري، كنجكاوي، نياز قوي به استقلال، نيرومندي در سطح بالا، درونگردي، اشراق، حسّاسيّت هيجاني در افراد خلّاق (لاوكي،2003) نقش تعدیل کنندة عاطفه، حسّاسیّت زیبایی شناختی و شخصیّت براي روش فراهمآوری بینشها(دادك و كوته،1994) همراهی خلّاقیّت با حافظه ، انگیزه و هیجان در حلقة پیوندی میان مادّة تحصیلی و تجارب شخصی(اوساز،1980) توجّه به نقش تجربه منطقي- رياضي در شكلگيري شناخت(منصور و دادستان،1374) همراهي «تکاپوی فوقالعاده» و «جهتگیری درونی» در فرآوری خیالپردازانه(مدّي و همكاران،1982( نقش «درونی شدن حرمت خود» در توانمندي فرد برای ماجراجویی و انجام فعّالیّتهای جدید و متفاوت (يائو،1991) احساس يك نوع حالت تمام نشدني و بيانتهايي و نيرومندي در نوجوان براي انجام فعّاليّتهاي اصلاحگرانه(پياژه،1375؛ منصور و دادستان،1371) هشياري كودك نسبت به موقعيّتهاي مختلف براي «كشف فضا» از راه واكنشهاي هيجاني(منصور و دادستان،1371) نقش روش شناختی واگرای متضمّن هیجان در خلّاقيّت(اسپاتز،1972) پاية «بازخوردي» خلّاقیّت(ديويس،1999؛ لاندائو و مائوز،1978) رابطه شخصیّت با اندیشة واگرا(ديويس،1989) اندیشة واگرا به مثابة یک ویژگی هیجانی(لاوكي،1992) بستگي خلّاقيّت به تعامل درونگردي- برونگردي و روان آزردگي- استواري شخصيّت (سيپيو،1971) همراهي «حسّاسیّت» ، «همنيرويي» و «ظرفيّت پدیدآوری خوشایند» برای پیریزی رفتارهای مقابلهای متنوّع در رویارویی با مسایل نو (پارنز،1971) و بستگی رفتار خلّاقانه به تلاشهای شخصي برای نيل به «خودشکوفایی»(وودمن،1981).
افزون بر آن، همان گونه که ذكر گرديد، مقارناتي نيز ميان ابزارهاي واكنشهاي هيجاني، هوش و خلّاقيّت وجود دارند كه ممكن است به تبيين هر چه بيشتر بروز خلّاقيّت دانشآموزان تيزهوش مزبور در گسترة واكنشهاي هيجاني و هوش كمك كنند.
1) وجود استدلال استقرایی و قیاسی همراه با قضاوت به عنوان ويژگيهاي عامل عمومي هوش و ثبات خُلقي و حالات هيجاني استوار، شرايط را براي «ارزشیابی» و «ارتباطدهی» میان نتایج، به مثابة يك مرحله مهم خلّاقيّت، ممكن ميسازد.
2) آرامش و تمركز ذهني به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ندهد و افكار بیفایده و مزاحم را در ذهن نگه ندارد و اين امور بیاهمیّت هرگز موجب پریشانياش نگردد و وقايع را نيز به سادگي بپذيرد، شرايط را براي سرعت و دقّت ادراک، به منزلة يكي از ويژگيهاي عامل عمومي هوش و فرآیند مهم خلّاقيّت يعني احساس مشکلات (شامل مسائل، شکافهای موجود در اطّلاعات، فقدان مؤلّفههای تشکیلدهنده و وجود برخی نارساییها) فراهم ميآورد.
3) سیّالی کلامی و اندیشه به عنوان يكي از ويژگيهاي هوش با سيّالي يعني استعداد توليد عقايد فراوان ، به مثابة يك مرحله مهمّ خلّاقيّت، همراستاست.
4) انتقادپذيري از لحاظ هيجاني، با «حدس زدن»، «دستهبندی فرضیّهها» و «تجدید نظر احتمالی» به مثابه ويژگيهاي خلّاقيّت همراه است.
5) ممكن به نظر رسيدن انجام کار مورد علاقه، شرايط را براي آزمایش حدسها و فرضیّهها و بازآزمایی آنها، به عنوان ويژگيهاي خلّاقيّت فراهم ميكند.
6) وجود شرايط هيجاني انديشيدن براي تغییر چیزهایی که بر وفق مراد فرد نيست، ممكن است به «انعطاف پذيري» يعني استعداد توليد عقايد و يا روشهاي گوناگون، ياري كند.
7) وجود آرامش رواني براي روبهرويي با حوادث غیر منتظرهاي كه رخ ميدهد يا وظیفه تازهاي كه پيش ميآيد، ممكن است به تحقّق اصالت يعني استعداد توليد عقايد بديع، غير عادي و تازه، ياري دهد.
با توجّه به آنكه تأثير مشترك هوش و واكنشهاي هيجاني در تبيين و پيشبيني خلّاقيّت در ميان نوجوانان يازدهساله (پايه اوّل راهنمايي)، طيف بهره هوشي 147تا152 و دختران در گستره بهره هوشي 147تا170 در حدّ اقلّ خود جاي گرفته، به نظر ميرسد يكپارچگي هوش و واكنشهاي هيجاني در تبيين و پيشبيني خلّاقيّت در ميان دختران يازدهساله در سطح تيزهوشي شديد (بهره هوشي 145تا159) به ويژه در طيف بهره هوشي 147تا152 در پايينترين سطح خويش قرار دارد.
از اين رو، چنانكه بيان شد، «انگيزه يكپارچه و نيرومند حاصل از كنجكاوي كاوشگرانه به مثابه يك نيروي رواني بالقوّه انفجاري براي فعّاليّتهاي ارتجالي، برانگيخته ميشود و با وجود فضايي آزاد در محيط، آگاهي تجربي لازم براي انديشه را پديد ميآورد و منجر به خودشكوفايي ميگردد و اين گونه خلّاقيّت در آدمي جلوه ميكند».
ك) تیزهوشي توأم با اختلال تحصیلی در گستره بهره هوشي 153 تا 180
اگر استقلال خلّاقيّت را از واكنشهاي هيجاني در گستره بهره هوشي 153 تا 180 بپذيريم و از سوي ديگر به لزوم خلّاقيّت در گستره بهره هوشي153 تا 180 توجّه داشته باشيم، به نظر ميرسد آنچه كه در باره مسايل هيجاني مرتبط به تيزهوشي و پديده دودامنگي(به ويژه از نوع تیزهوشي توأم با اختلال تحصیلی) بيان شده، به ماهيّت خلّاقانه اين گستره از بهره هوشي بستگي داشته باشد؛ از جمله: وجود حالات آشفتگی (پریشانی) و یا از همگسیختگی،(ويلارد هالت،1999) آسيبيافتگي «خودارجدهی» (اولنچاك،1994) بروز تعارضهاي هويّت و افسردگي (لاوكي،1992 و 2003)، افسردگی، اضطراب و انزوا (كولانجلو،2003) «خودارجدهی»، «خودباوری منفی» و «احساسهای کهتری»، به مثابه ویژگیهای تیزهوش کمآموز.(اولنچاك،1999؛ استروپ، و گولدمن،2002) افزون بر آن، برخی از مهمّترین جنبههای هیجانی خاصّ که معمولاً افراد تیزهوش با آن روبهرویند، شامل احساس انزوا، بیگانگی و تنهایی نسبت به همگنان برای گرایشها و علایق ویژه، تجربه احساس دلتنگی، خشم و اضطراب و ملالت (هبرت و اسپايرز نيومايستر،2002) و نيز آنچه در نظريّه «دابروسکی» بيان شده، ممكن است به ويژگيهاي خلاّقانه در گستره بهره هوشي 153 تا 180 مربوط باشد.(منداگليو،2004؛ تولان،1999)
ل) «رويآورد ارزشيابي» در قلمرو هيجان، ممكن است به توضيح پارهاي از دستاوردها نزديكتر باشد.
بر پايه چشمانداز ارزشيابي، هيجان از طريق ادراك، ارزشيابي و تفسير يا تعبير موقعيّت و پسخوراند، شكل ميگيرد. ادراك خرده مؤلّفههاي هيجانپذيري به مثابة موقعيّتهاي بالقوّه هيجانانگيز در جهان بيرون، بر اساس نظريّه «كنون- بارد»، ادراك خرده مؤلّفههاي هيجانپذيري، طبق نظريّه «آرنولد»، ارزشيابي رابطه خود با رويدادهاي زندگي و ارزشيابي توانايي كنار آمدن خود با آن رويداد، در قالب خرده مؤلّفههاي هيجانپذيري، بر پايه نظريّه «لازاروس» و ارزشيابي خرده مؤلّفههاي هيجانپذيري به منزله موقعيّت منجرّ به تحريكپذيري، طبق نظريّه «پاركينسون»، يا آن كه بر پايه نظريّه «مندلر»، خرده مؤلّفههاي هيجانپذيري حاصل بازداري فرآيند فكري است، ممكن است گونههاي مختلفي از تبيين را بر پايه چشمانداز ارزشيابي به دست دهد. نظريّه «شاختر- سينگر» نيز بيان ميدارد هيجاني كه احساس ميكنيم ناشي از تعبير ما از يك حالت بدني برانگيخته شده است. تجربه هيجان به دو عامل بستگي دارد: تحريكپذيري خودمختار و تعبير شناختي ما از آن تحريكپذيري. با اين توضيح كه در گستره بهره هوشي 115تا180، ممكن است تعبير شناختي خاصّي از تحريكپذيري ، حاصل شود و بدين ترتيب واكنشهاي هيجاني در پيشبيني خلّاقيّت نوجوانان نقشآفرين ميگردند. امّا در تبيين آنكه چرا در يك گستره بهره هوشي، واكنشهاي هيجاني تحت الشّعاع ويژگيهاي مربوط به هوش واقع ميشود و در گسترهاي ديگر، ويژگيهاي مربوط به هوش، نميتوانند از نقشآفريني واكنشهاي هيجاني براي خلّاقيّت، بازداري نمايند و يا در گستره سومي هيچ يك از دو متغيّر، سهمي در پيشبيني خلّاقيّت ندارند، نظريّات موجود دچار ضعف اساسي هستند. هيچ يك از اين نظريّات كمكي به تبيين يافتههاي مربوط به گستره بهره هوشي بالا نميكنند؛ اين كه چرا در اين گستره، واكنشهاي هيجاني تحت الشّعاع هوش بالا قرار ميگيرند. افزون برآن، به نظر ميرسد نظريّههاي مزبور در تبيين وجود نوسانهاي نقشآفريني هوش و واكنشهاي هيجاني براي خلّاقيّت نيز دچار محدوديّت هستند.
ذكر اين نكته لازم است كه هيچ كدام از نظريّههاي موجود تيزهوشي، خلّاقيّت و هيجان، كمكي در تبيين استقلال خلّاقيّت از هوش تحلیلی و واكنشهاي هيجاني در طيف حايل (بهره هوشي 147 تا 152) نميكنند؛ از آن روي كه در طيف بهره هوشي 147 تا 152 هيچ يك از دو متغيّر هوش و واكنشهاي هيجاني ، نقشي در تبيين خلّاقيّت دانشآموز تيزهوش سازمانده ندارند؛ چنانكه هيچ يك از نظريّههاي موجود تيزهوشي، خلّاقيّت و هيجان، نيز به توضيح همبستگي منفي تيزهوشي و خلّاقيّت در طيف بهره هوشي 124 تا 131 ياري نميدهند.
استنباط
الف) تجلّي خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش بر بنياد هيجان، بستگي به سطح تيزهوشي سازماندهی، بهره هوشي، پايه تحصيلي و تعامل جنسيّت با پايه تحصيلي و تعامل جنسیت با بهره هوشي دارد.
خلّاقيّت در گستره هيجان براي نوجوانان دوازده تا پانزدهساله در سطح تيزهوشي نيمهشديد و بهره هوشي 115تا 120 برجستگي دارد.
بروز خلّاقيّت بر پايه هيجان در ميان نوجوانان تيزهوش در طيفهاي بهره هوشي 115 تا 120 و 132 تا 144 (به ويژه 138 تا 140) و پسران تيزهوش سازمانده دوازده و سيزده ساله و پسران تيزهوش در طيف بهره هوشي 134 تا 142 و دختران تيزهوش دوازده ساله، چهارده و پانزده ساله و دختران تيزهوش در طيف بهره هوشي 131 تا 144 برجستگي خاصّي دارد.
به نظر ميرسد بيشترين بازداري از بروز خلاّقيّت در بستر واكنشهاي هيجاني به دختران چهارده و پانزده ساله و پسران سيزده ساله در سطح تيزهوشي نيمهشديد و در طيف بهرة هوشي 138 تا 140 اختصاص دارد.
واكنشهاي هيجاني مفيد براي بروز خلّاقيّت به ويژه در ميان نوجوانان مزبور چنين است:
«احساس خوشبختی و رضايت از سرنوشت همراه با ثبات خُلقي و آرامش و تمركز ذهني به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ندهد و افكار بیفایده و مزاحم را در ذهن نگه ندارد و اين امور بیاهمیّت هرگز موجب پریشانياش نگردد. اگر حوادث غیر منتظرهاي رخ دهد، وظیفة تازهاي پيش آيد، موقعیّتي تغییر كند يا با انتقادي روبهرو گردد، دچار ناراحتي، پريشاني و اضطراب نشود و به آرامي با آنها رويارويي كند و وقايع را نيز به سادگي بپذيرد. در اين شرايط، انجام کار مورد علاقه، به نظرش ممكن ميرسد و براي تغییر چیزهایی که بر وفق مرادش نيست، ميانديشد. حالات هيجانياش نيز استوار است و به دشواري بروز ميكند؛ به ويژه از آرامش و متانت كلامي برخوردار است».
از سوي ديگر، استقلال خلّاقيّت از واكنشهاي هيجاني به نوجوانان تيزهوش در قلمرو بهره هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180 و پسران تيزهوش سازمانده پايههاي يازده، چهارده و پانزده ساله و پسران تيزهوش در سطوح بهرة هوشي 115تا 133 و 143 تا 180 و دختران تيزهوش سازمانده يازده و سيزده ساله و دختران تيزهوش سازمانده در سطوح بهرة هوشي 124تا 128 و 147 تا 170 مربوط ميشود.
به نظر ميرسد به ويژه در ميان نوجوانان يازده ساله در طيف بهره هوشي 147 تا 152 ، استقلال خلاّقيّت از واكنشهاي هيجاني ، برجستهتر است. به بيان ديگر ممكن است اين واكنشهاي هيجاني مانع بروز خلّاقيّت نوجوانان مزبور نشوند:
«احساس بدبختی و نارضايتي از سرنوشت همراه با خردهگيري سبب اشتغال فکری ميشود؛ به گونهاي كه شخص به چیزهای کوچک اهميّت ميدهد و درباره امور بیاهمیّت دچار شکّ و تردید ميشود و يا دايماً یک فکر کاملاً بیفایده و مزاحم را در ذهن نگه ميدارد؛ تا جايي كه اين امور بیاهمیّت موجب پریشاني شخص ميگردد. از انتقاد کم و بیش تند، دچار رنجش عمیق ميشود و از گوشزد با لحني تمسخرآمیز یا نامهربان زود دلنگران ميگردد. اگر حوادث غیر منتظرهاي رخ دهد يا وظیفة تازهاي پيش آيد و يا موقعیّتي تغییر كند، اين وقايع به سادگي پذيرفته نميشوند و ناراحتي، پريشاني و اضطراب، شخص را در بر ميگيرد و با حركاتي مانند از جا پریدن، دستپاچگي، رنگپريدگي و يا سرخ شدن، بروز ميكند. اين تأثّر و ناراحتي در حدّي است كه انجام کار مورد علاقه نيز غیر ممکن به نظر ميرسد و حتّي انديشهاي نيز براي تغییر چیزهایی که بر وفق مراد نيست، صورت نميگيرد. با اين حال، بدون دلیل، حالات هیجاني دستخوش تغيير متناوب ميشوند و به آساني بروز ميكنند. در اين ميان بويژه هيجان كلامي (در قالب تند و گرم و با شتاب و صدای بلند صحبتکردن) جلوة آشكارتري دارد».
ب) بروز خلّاقيّت نوجوانان تيزهوشسازمانده در پهنه هوش، وابسته به سطح تيزهوشي، بهره هوشي، و مستقلّ از پايه تحصيلي و جنسيّت است؛ امّا به تعامل جنسيّت با پايه تحصيلي و تعامل جنسيّت با بهره هوشي بستگي دارد.
به نظر ميرسد اوج بروز خلّاقيّت در پهنة هوش به سطح تيزهوشي بسیارشدید(160 تا 179) و گستره بهره هوشي 161تا 180(به ويژه براي پسران دوازدهساله) و بيشترين بازداري هوش از بروز خلّاقيّت به طيف بهره هوشي 124تا 131(به ويژه براي دختران در طيف 124تا 128) اختصاص دارد. از لحاظ تعامل جنسيت با پايه تحصيلي، هوش عمومي بالا جز در ميان پسران تيزهوش دوازده ساله، به طور كلّي كمكي به بروز خلّاقيّت نوجوانان نميكند.
نظريّه آستانهاي فقط محدود به طيفهاي بهرة هوشي 115 تا 120 و 132 تا 152 ميشود و سطوح بهره هوشي 124 تا 131 و 153 تا 180 را در بر نميگيرد.
چشمانداز عاملي با تأكيد بر وجود يك «پديده چندوجهي در تيزهوشي، ميتواند فقط به طيفهاي بهره هوشي 115 تا 120 و 132تا 152 محدود شود و چشمانداز تركيبي با پافشاري بر وجود خلّاقيّت به مثابه يك مؤلّفة بنيادين براي تيزهوشي ، ممكن است به طرز قابل ملاحظهاي فقط به طيف بهره هوشي 153تا180 محدود باشد. هيچ يك از اين دو چشم انداز نميتوانند تفاوت ميان دو گستره بهره هوشي از لحاظ استقلال تيزهوشي از خلّاقيّت (در بهرة هوشي 115 تا 120 و 132تا 152)، لزوم خلّاقيّت براي تيزهوشي (در گسترة بهرة هوشي 153 تا 180) و همبستگي منفي تيزهوشي و خلّاقيّت (در بهره هوشي 124 تا 131 به ويژه در ميان دختران) را تبيين كنند.
به نظر ميرسد به ويژه در ميان نوجوانان يازدهساله در طيفهاي بهرة هوشي 142تا144 و 147 تا 152، استقلال خلّاقيّت از هوش، برجستهتر است.
ج) به طور كلّي نظريّههاي موجود خلّاقيّت، تيزهوشي و هيجان، در تبيين بروز جلوههاي خلّاقيّت در گستره هوش تحلیلی و واكنشهاي هيجاني با توجّه به سطوح مختلف بهره هوشي دچار محدوديّت هستند.
«نظام تحوّل شناختي پياژه» در تبيين دستاوردهاي مجموعه نيرومندتر است: بر اين اساس، ممکن است استنباط کرد هرجا تعادليافتگی تحوّلی (در دوره دوم و سوم) وجود دارد، خلّاقيّت پسران تيزهوش فرآيندی مستقلّ از آسيبپذيری هيجانی و عامل عمومي هوش است. علاوه بر آن، خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش، چه در وهله تعادليافتگي عمليات عيني و چه در سراسر دوره عمليات انتزاعي، فرايندي مستقلّ از هوش است.
به نظر ميرسد پسران تيزهوش دوازده ساله همزمان نياز به واكنشهاي هيجاني خوشايند و وجود ظرفيّتهاي مساعد هوشي دارند و اين نكته در وهله تهيّه دوره سوم يك ويژگي را براي اين گروه تشكيل ميدهد.
بررسي تحوّلي بروز خلّاقيّت در گسترة هوش و واكنشهاي هيجاني گوياي وجود خطّ سيرهاي متفاوتي ميان پسران و دختران است.
بايد توجّه داشت كه در دامنه دوازده تا پانزده سالگي، ويژگيهاي سنّي و مقتضيات بهره هوشي، هر دو در بروز خلّاقيّت بر پايه واكنشهاي هيجاني با يكديگر هماهنگي دارند؛ امّا براي تيزهوشان يازدهساله اين هماهنگي ديده نميشود.
د) يكپارچگي دامنههاي عاطفي و شناختي در بروز خلّاقيّت به ملاحظات تحوّلي و افتراقي ميان پسران و دختران، سطح تيزهوشي سازماندهی و نيز بهره هوشي بستگي دارد
ظاهراً اوج اين يكپارچگي را در ميان پسران دوازده ساله در سطح تيزهوشي بسیار شدید(160-179) به ويژه در طيف بهره هوشي 166تا 180 ميتوان يافت.
به نظر ميرسد يكپارچگي دامنههاي عاطفي و شناختي در بروز خلّاقيّت براي دختران يازدهساله در طيف بهره هوشي 147تا152 در نازلترين سطح خود جاي دارد.
بنابراين بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابه خلّاقيّت، در ميان پسران تيزهوش سازمانده يادشده در بستر «احساس خوشبختي، ثبات خُلقي، انتقادپذيري و آرامش» رخ ميدهد و اين بروز، تابع نوسانهاي دامنه بهره هوشي 115 تا 180 ( به ويژه در طيف بهره هوشي 166تا 180) است.
از سوي ديگر، «احساس بدبختي، حالت پريشاني، انتقادناپذيري و اضطراب» و نوسانهاي بهره هوشي دختران يازدهساله در طيف 147تا152، ممكن است مانع بروز «استعداد توليد عقايد فراوان، گوناگون و تازه همراه با توجّه به جزييات» به مثابة خلّاقيّت آنها نشود.
نتيجه آنكه با توجّه به پيشينه، يكپارچگي دامنههاي شناختي و عاطفي در بروز خلّاقيّت را ميتوان اين گونه توضيح داد: «انگيزه يكپارچه و نيرومند حاصل از كنجكاوي كاوشگرانه به مثابة يك نيروي رواني بالقوّة انفجاري براي فعّاليّتهاي ارتجالي، برانگيخته ميشود و با وجود فضايي آزاد در محيط، آگاهي تجربي لازم براي انديشه را پديد ميآورد و منجر به خودشكوفايي فرد ميگردد و بدين ترتيب، خلّاقيّت در آدمى جلوه مىيابد».
از اين رو، جلوهگري خلّاقيّت در گستره هوش و واكنشهاي هيجاني در خطّ سير تحوّلي هم دختران و هم پسران تيزهوش سازمانده، دچار فراز و نشيبهايي است و اين تجلّي به سطوح تيزهوشي سازماندهی و نوسانهاي بهره هوشي نيز بستگي دارد.
دیدگاه خود را بنویسید