نخبگی فرهنگ و مشارکت

«سیاستگذاری فرهنگی» گسترده ترین و مؤثّرترین عرصه جلوه نخبگی است. بزرگترین اندیشمندان و فلسفه پردازان و نخبگان تاریخ کم وبیش در عرصه فرهنگ، اخلاق و ارزشها صاحبنظری خویش را هویدا ساخته اند و این قلمرو را مهمترین میدان بروز شخصی خویش تلقّی کرده اند و در این گستره قدرت آزمایی نموده اند. لذا فرهنگ ذاتا عرصه «نخبه بروزی» است که از عهده سایر اقشار جامعه بر نمی آید.

از سوی دیگر هرچه فرهنگ، ریشه دارتر و ماندگارتر، ملهم از سرچشمه های غنی و درخشان نخبگی بوده است.

مقوله سیاستگذاری نیز در گستره بزرگترش، تصمیم گیری یک حوزه مسأله زاست.

از این رو نخبگان در دو قلمرو بسیار مسأله زا فرصت بروز دارند: فرهنگ و تصمیم گیری دو حیطه مهم بروز نخبگی و نخبه پذیری است و چنانچه تعامل یابند، میدان سخت پیچیده ای را شکل می دهند که عالیترین ظرفیّتهای نخبگی را می طلبد. هرچه سطح تصمیم بالاتر می رود، مستلزم بهره گیری از ظرفیّتهای برجسته تر آدمی است.

از این رو گزاف نیست چنانچه گفته شود بشریّت در درازای تاریخ همواره با مسأله تصمیم گیری فرهنگی دست به گریبان بوده است که ناگزیر به نخبگان جامعه متوسّل شده است.

مسأله فرهنگ و نخبگی

قلمرو فرهنگ شامل ارزشها، اخلاق، اصول زندگی برای بزرگان عرصه اندیشه، معرکه و کارزار آراست.

بی تردید فرهنگ یکی از مهمترین بلکه بزرگترین عرصه و قلمرو بروز نخبگی است. بزرگان عرصه اندیشه و رأی همواره این قلمرو را برای بروز ظرفیتهای فردی خویش برگزیده اند. 

لذا تصمیم گیری فرهنگی نقطه اوج نخبه پذیری است؛ هم به علّت جایگاه فرهنگ در عرصه های مهم زندگی اجتماعی(نظیر اقتصاد، سیاست و ...) و هم به سبب تراز بالای تصمیم گیری که نیازمند ظرفیتهای نخبگی است.

بافت جامعه ایران زمین از تنوّع فرهنگی قابل ملاحظه ای از حیث مذهبی، قومی و مردم شناختی برخوردار است. هر گونه اقدام بزرگ اجتماعی مستلزم توجّه به ماهیّت چندفرهنگی ایران است. این گونه گونی فرهنگی به گواه هزاران سال تمدّن کهن ایران، گرچه تهدیدی برای یکپارچگی ملّی بشمار نمی آید، امّا همواره هنگامی ظرفیّت ملّی محسوب شده که به بهره گیری بهینه از نخبگان پرداخته است. 

انسجام اجتماعی ایران زمین به یکپارچگی تفاوتهای فرهنگی در تمامیّت هویّت ملّی بستگی دارد. این در حالی است که کم و بیش جامعه ایران با شکافهای مذهبی، قومی و زبانی مواجه است. 

تحقّق یک فرهنگ پویا و فراگیر در راستای استحکام هویّت ملّی به ظرفیّتهایی برجسته نیازمند است که صرفاً از عهده نخبگان ایرانی بر می آید.

مسأله نخبگی و مشارکت 

بی تردید بکارگیری کارشناسان به جای نخبگان در بخشهای مختلف سیاستگذاری و ارائه راه حلهای نامناسب و درگیری این قشر با روند آزمون و خطا، باعث تشدید بحران در کشور می شود. 

از جنبه عمل و کارکردی، نهادها و جریانهای فرهنگی فعّال کشور بر پایه سلایق شخصی مدیران و پدیده روزمرّگی با نوساناتی دلسردکننده و یأس آور از برخی نخبگان به طور موقّت، رقیق و محدود بهره گیری می کنند. گذشته از آن که در حال حاضر بهره گیری و مشارکت نخبگان در گستره فرهنگ بدون توجّه به «انواع نخبگی» صورت می پذیرد. 

بررسیها و مطالعات مشارکت دهی نخبگان تاکنون به مشارکت سیاسی و به برخی مشارکتهای اجتماعی محدود شده است. روشن است که مشارکت فرهنگی از حیث ماهیّت و شاکله از ویژگیهایی برخوردار است که نمی توان آن را با مشارکتهای دیگر در هم آمیخت. از این رو تعمیم پذیری ویژگیهای سایر انواع مشارکت نخبگان به گستره فرهنگ، قابلیّت اتکا ندارد؛ بلکه تردید آور و شبهه برانگیز است.

افزون بر آن، بهره گیری از ظرفیّتهای مشارکتی نخبگان در قلمروهای سیاسی و اجتماعی مستلزم وجود مشارکت فرهنگی آنهاست؛ وگرنه مشارکت اجتماعی و سیاسی نخبگان به ویژه به سبب ماهیّت چندفرهنگی جامعه ایران راه به جایی نمی برد.

مسأله مشارکت فرهنگی نخبگان در سیاستگذاری

باید توجّه داشت که مشارکت فرهنگی نخبگان معطوف به فعالیت در عرصه تصمیمگیری و سیاستگذاری است؛ چنان که از مفهوم بنیادین مشارکت بر می آید.

همه آنچه بیان شد، در جایی است که در وضعیّت کنونی جامعه ایران، نه تنها کیفیت و کمیت مشارکت نخبگان ایران در قلمرو فرهنگ، در پرده ای از ابهام و پیچیدگی قرار دارد، بلکه هیچ گونه مبانی نظری و راهبرد روشنی در جلب مشارکت نخبگان در عرصه سیاستگذاری فرهنگی در دست نیست. لذا ادبّیات تحقیق نه تنها از جنبه انواع نخبگی در مشارکت محیطی دچار خلأ است، بلکه حتّی هیچ الگوی نظری معتبری در مشارکت محیطی نخبگان بطور اعمّ (قطع نظر از گونه های نخبگی) یافت نمی شود.

در واقع از لحاظ نظری، فقدان یک ساختار تحلیلی  استوار مفهومی و پارادایم معتبر و اصیل در شکل گیری مشارکت نخبگان در سیاستگذاری فرهنگی ، به سادگی حسّ می شود. 

از این رو از هر دو حیث مبانی نظری و جریان کارکردی، نه تنها در بررسی عوامل بهره گیری نخبگان در عرصه فرهنگ اقدام در خوری صورت تحقّق نپذیرفته، بلکه هیچ شاخص معتبری نیز که گویای وجود چنین مشارکتی باشد، در دست نیست و در واقع مشارکت فرهنگی از حیث خاستگاهها، چگونگی آن و شاخصهای بروز در هاله ای از ابهام قرار دارد. 

بر این اساس،  مبانی نظری مشارکت نخبگان در سیاستگذاری فرهنگی و نیز ابهام در سیاستهای مشارکت دهی نخبگان در حیطه فرهنگ، مسأله بنیادین این رساله است.