مفاهیم نظری نخبگی
مبانی نظری نخبگی دربرگیرنده «پارادایم تلویحی نخبگی»، نظریه گردش نخبگان، قانون الیگارشی، چشم انداز طبقه نخبگان، رابطه دموکراسی و نخبگی، مفهوم قدرت در نخبگی و انواع نخبگی است.
به تعبیری نخبه فردی باهوش، مستعد، خلاق، کارآفرین به همراه نبوغ فکری است که با فعالیت ذهنی خود و ایجاد نوآوری به رشد و توسعه جامعه سرعت می بخشد.(صالحی امیری، 1388 مهاجرت نخبگان)
پارادایم تلویحی نخبگی
«پارادایم تلویحی نخبگی»[1]
این پارادایم بر پایهٔ برداشت متخصّصان در حوزهٔ استعدادهاي درخشان ایران و عموم مردم در باره مفهوم «نخبگی» پی ریزی شد.
براي بررسي ديدگاهها و نظرات افراد متخصّص در حوزهٔ استعدادهاي درخشان و نيز عامّهٔ مردم شهر تهران از دو فهرست باز پاسخ و بسته پاسخ استفاده شد. به طور كلّي ابزارهاي اندازهگيري طيّ سه مرحله پی ریزی شدند:
الف) تهيه پیش نویس ابزار سنجش
در مرحلهٔ نخست 50 نفر کارشناس و 50 نفر از افراد عامّه مورد مطالعه قرار گرفتند که در سؤالی باز پاسخ از مفهوم نخبگی فهرست شامل بیست گزاره به دست آمد:
(نخبگی یعنی:)
- استعداد همراه با نبوغ
- استفاده از روشهای مختلف در زندگی برای پیروزی
- افتخار آفرینی
- برجستگی خاص در یك یا چند مورد و بیش از حدّ انتظار
- برخورداری از استعداد ویژه
- بكارگیری درست فكر و ذهن
- به نهایت رساندن همهٔ خصوصیات خوب در یك زمینهٔ مشخّص
- بهتر بودن از بقیه در یك زمینهٔ خاص
- توانایی انجام كارهای مؤثّر با استفاده از هوش و خلّاقیت
- توانایی نظریهپردازی
- خاص بودن از لحاظ تجربه و توانایی
- داشتن نبوع در هر زمینهای
- سرآمدی در یكی از زمینههای مهارتی
- سعی برای بهترین بودن در همهٔ زمینههای انتخابی
- طرح نظریههای مهم علمی
- فرزانگی و تیزهوشی
- قدرت زیاد در حلّ مسأله همراه با ذهن فعّال و خودباوری
- موفقیت بسیار زیاد از روی نبوغ
- هوش فوق العاده
- هوش و پشتكار بالا
ب) تهيّه و تدوين محتواي فهرست بسته پاسخ
بدین منظور یک نمونهٔ چهارصدنفری از ساكنان بالاي 25 سال شهر تهران مورد بررسی قرار گرفت که نتیجهٔ آن تعریف ذیل از نخبگی بود:
نخبگی یعنی:
- استعداد همراه با نبوغ
- توانایی كارهای مؤثّر با استفاده از هوش و خلّاقیت و پشتكار بالا
- توانایی نظریهپردازی
ج) بررسي روايي سازه
برای مطالعهٔ مزبور از طریق تحلیل عاملی با سایر مفاهیم بنیادین یعنی «استعداد»، «نوآوري»، و «نبوغ» با بررسی یک نمونهٔ پانصدنفری نفری از ساكنان بالاي 25 سال شهر تهران این تعریف نهایی حاصل آمد:
نخبگی به معناي استعداد همراه با نبوغ نوآورانه است.
از این رو نخبگي شامل نكات ذیل ميشود:
انجام كار با توانایی خاصّ در یك زمینه
استعداد همراه با نبوغ
توانایی كارهای مؤثّر با استفاده از هوش و خلّاقیت و پشتكار بالا
توانایی نظریهپردازی
ابتكار چیزهای نو و جدید یا ابداع روشهای تازه در زمینههای مختلف
ارایهٔ طرحی سودمند برای اوّلین بار كه راه حلّ جدید ، آسان و مؤثّری برای مسائل دشوار باشد
ایجاد كار جدید یا چیز نو برای بهبود زندگی با بهرهگیری از اندیشه و خلّاقیت بر پایهٔ هوش و دانش
قدرت زیاد در حلّ مسأله همراه با ذهن فعّال و خودباوری
همهٔ انسانها از استعداد كه زمينهٔ بنيادين نخبگي است، برخوردارند.
در شرح انگارهٔ مزبور باید بیان داشت هنگامي كه «استعداد» و «موفقيّت» در يك زمينهٔ بسيار خاصّ در هم ميآميزد، «نبوغ» پديد ميآيد. پس «نبوغ» حاصل تركيب يافتگي استعداد و موفقيّت در يك زمينهٔ بسيار خاصّ است و هنگامي كه «نبوغ» با «نوآوري» تركيب ميشود، «نخبگي» شكل ميگيرد؛ به بيان ديگر، نخبگي ثمرهٔ يكپارچگي استعداد، نوآوري و موفقيّت است و اگر توجّه داشته باشيم كه موفقيّت مشتمل بر «پیشرفت تحصیلی» و «سرآمدي» است، از «نخبگي» ميتوان اين تعابير را ارايه داد: «نبوغ نوآورانه»، «استعداد نوآورانهٔ موفقيّتآميز»، «استعداد نوآورانهٔ توأم با پيشرفت و سرآمدي».
پس نخبگي دربرگيرندهٔ اين مؤلّفههاست:
الف) «استعداد» به معناي توانایی در شناخت مفاهیم ويژه و طبقهبندی آن براي بروز قابليت شخصي و انجام ماهرانهتر يك كار خاص
ب) «نوآوري» به معناي ارایهٔ طرحی سودمند، ایجاد كار جدید، ابتكار چیز نو یا ابداع روش تازه در زمینههای مختلف برای بهبود زندگی است برای اوّلین بار كه راه حلّ جدید، آسان و مؤثّری برای مسائل دشوار با بهرهگیری از اندیشه و خلّاقیّت بر پایهٔ هوش و دانش ارایه دهد.
ج) «پیشرفت تحصیلی» به معناي توانايي كسب موفقيّت و پيشرفت نسبي از طريق افزایش سطح آگاهی و بهتر شدن فهم درسی كه با آزمون معتبر تحصیلی تأیید شود و به كسب مدارج بالا منجر گردد.
د) «سرآمدي» به معناي موفقیّت در زمینهای خاصّ يا مجموعهاي ازفعّالیّتها با استفاده از توانایی برتر بر پايهٔ برجستگی به لحاظ ویژگیهای مشخّص، به گونهای كه رضايت از خود با تعقیب اهداف شخصی همراه با تلاش بیوقفه تحقّق يابد و فرد در مقام ارزشمند جای گیرد.
بنابراين با يك «پارادايم تلويحي» روبروييم. اين«پارادايم» با محوريّت نخبگي، يكپارچگي مييابد. نخبگي، مركّب از نبوغ و نوآوري است؛ مؤلّفهٔ نبوغ از استعداد و موفقيّت تشكيل می شود؛ موفقيّت به مثابهٔ تركيبي از سرآمدي و پيشرفت، پايهٔ خردمندي به شمار می آید؛و تحقّق خردمندي نيز مستلزم عقل است.
استعداد نيز به منزلهٔ تركيبي از توانايي و مهارت، علاوه بر آن كه يكي از دو پايهٔ نبوغ را تشكيل ميدهد، اساس و بنياد تيزهوشي است و تيزهوشي (و از جمله هوش) نيز از طريق خلّاقيّت با نوآوري پيوند مي يابند و نوآوري يكي از دو زمينهٔ «نخبگي» را تشكيل می دهد. از این رو، نخبگي مستلزم وجود «توانايي»، «مهارت»، «سرآمدي» و «پيشرفت» است.
بر این اساس، «نخبگی» را می توان این گونه تعریف کرد: «توانایی انجام كارهای مؤثّر با استفاده از هوش و خلّاقیت و پشتكار بالا، انجام كار با توانایی خاصّ در یك زمینه، قدرت زیاد در حلّ مسأله، توانایی نظریهپردازی، استعداد همراه با نبوغ، ابتكار چیزهای نو و جدید یا ابداع روشهای تازه در زمینههای مختلف، ایجاد كار جدید یا چیز نو برای بهبود زندگی با بهرهگیری از اندیشه و خلّاقیت بر پایه هوش و دانش و ارایه طرحی سودمند برای اوّلین بار كه راه حلّ جدید، آسان و مؤثّری برای مسائل دشوار باشد.(کاظمی حقیقی و همکاران، 1388)
منبع:
كاظمي حقيقي، ناصرالدّين؛ فرزاد، ولي الله؛ خوشخلق، ايرج؛ يزدانيپژوه، مريم(1388) بررسي مباني نظري نخبگي، پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش(پژوهشكدهٔ تعليم و تربيت، گروه اندازهگيري و ارزشيابي آموزشي) به سفارش شوراي عالي آموزش و پرورش، صفحات 205-211
گردش نخبگان
نظریه گردش نخبگان از «پاره تو» [2]از چنان اهمیّتی برخوردار است که مایه بلندآوازگی «پاره تو» در عرصه جامعه شناسی سیاسی شده است. «پاره تو» کوشیده است با بهره گیری از مفاهیم سه حوزه روانشناسی، سیاست و اقتصاد، نظریه گردش نخبگان را در پیوند با پدیده های قدرت، دگرگونی و انقلاب تبیین کند.
از دید «پاره تو»، خاستگاه گروه برگزیدگان، نابرابریهای زیستی و روانی در میان شهروندان است. به عبارتی دیگر، نخبگی از ویژگیهای انسانی و تواناییهای فردی یا غریزه ها ریشه می گیرد. نخبگی را نباید در نیروهای ناشناختنی و ماورای طبیعت یا در فرآورده های طبیعی پیشرفت فنی دید، بلکه آن را باید در جنبه های «زیستی- روانی» و نابرابریهای ذاتی افراد جستجو کرد. (لوپز،2013)[3]
قانون آهنین الیگارشی
کار اصلی «میشلز» [4]تمرکز بر احزاب سیاسی است. او «قانون آهنین الیگارشی» را در زمینه بررسی سازمان احزاب سوسیالیست اروپایی و به ویژه حزب سوسیالیست آلمان آزمود. به عبارتی دیگر "میشلز" بر این باور است که یکی از قوانین تاریخی شناخته شده در جوامع دموکراتیکِ مدرن گرایشهای الیگارشیک سازمان احزاب است.
طبقه نخبگان
"موسکا" [5]بر این باور است که وجود نخبگان امری اجتناب ناپذیر است. او عقیده دارد که کلیه اجتماعهای انسانی و جوامع سیاسی، چه آنهایی که به درجاتی از تمّدن رسیده و از پیشرفته ترین جوامع محسوب می شوند یا جوامع عقب مانده، به طور کلیّ از دو طبقه تشکیل شده اند؛ طبقه حاکمه و طبقه ای که به آنها حکم رانده می شود. طبقه اول از نظر کمیّت و تعداد به طور معمول کم امّا قدرت سیاسی را در اختیار دارد و از تمامی مزایای آن بهره مند می شود. در حالی که طبقه دوم که از نظر تعداد و کمیّت نسبت به طبقه اول بسیار بیشتر می باشند و به آن توده گفته می شود، خود از طبقات گوناگونی تشکیل شده اند که به طور قانونی یا غیرقانونی، اختیاری یا اجباری به حکومت تن در می دهند.
نخبه گرایی دموکراتیک
«ماکس وبر» نیز همچون میشلز پیچیدگیهای سازمان اجتماعی را دلیل لازم برای توجیه سلطه نخبگان می داند. تفکر سیاسی او بر تاثیر مستقل «امرسیاسی» در برابر «امر اقتصادی» است. نخبه گرایی دموکراتیک که وبر مطرح می کند، برگرفته از نخبه گرایی مدرن و ضعف بینش دموکراسی است. وی معتقدند که همه دیدگاههای مربوط به نابودی سلطه انسانی بر انسانهای دیگر خیالی است و شرایط دموکراسی، نوعی مشروعیت برای رقابت نخبگان است.
نخبگی قدرت
نظریه شبکه قدرت نخبگان ملی توسط « میشلز» پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد. او در سال 1956 کتاب «نخبگان قدرت» را نوشت. یکی از اهداف اساسی میلز از نوشتن این کتاب درباره چگونگی تحول ساختار قدرت در آمریکا بود. وی بر این باور بود که قدرت به شکل سلسله مراتبی میان حقوقدانها، بانکداران سرمایه دار، افسران ارتش، روسای ستاد مشترک و سیاستمداران طراز بالا نظیر رییس جمهور و مشاوران نزدیک وی و نیز اعضای شورای امنیّت ملی توزیع شده است که تصمیمهای اساسی را می گیرند. در سطوح میانی اعضای کنگره، قضات، رهبران گروههای ذی نفوذ و فعّالان حزبی قرار دارند که نقش مذاکره کننده و مصالحه کننده قدرت را بر عهده دارند و در لایه پایین توده های فاقد قدرت قرار دارند.(سریع القلم/1381)
انواع نخبگی
در این جا برخی سنخ شناسی ها و مقوله بندی های برخی نویسندگان ایرانی مورد توجّه قرار میگیرند. با جمعبندی تعاریف مختلف روشنفکری، آنها را می توان در سه دسته کلی تقسیم گرد:
1. روشنفکرانی که در خلق و حفظ ارزشهای غایی و تغییر ناپذیر در زمینه حقیقت، زیبایی و عدالت نقش دارند؛
2. روشنفکرانی که مبلّغان عقاید، بنیانگذاران ایدئولوژیها و نقّادان وضع موجود به شمار میآیند؛
3. روشنفکران به عنوان قشری اجتماعی تلقی میشود که در توسعه و پیشبرد فرهنگ جامعه نقش دارند.
بر طبق تعابیر گوناگون، روشفکران کسانی هستند که در زمینه های مختلف از چهارچوب های سنتّی فراتر می روند؛ ارزشهای جدید ایجاد می کنند و یا به ارزشهای قدیم جامه ای نو می پوشانند؛ دستگاه های فکری جدید برای تبیین وجوه مختلف زندگی عرضه میکنند؛ با به کارگیری اندیشه و قدرت انتقادی به حل مسائل و مشکلات عملی می پردازند؛ به فلسفههای جدیدی برای زیستن روی میآورند؛ از وضع موجود اجتماعی و سیاسی انتقاد میکنند و به طور خلاصه از چارچوبهای رایج اندیشه، فرهنگ، علم و هنر فراتر میروند. رابطه میان روشنفکران و سیاست قابل صورتبندی است و با توجه به اینکه روشنفکران در همه جوامع شأن اجتماعی ناهمگون و نامتجانسی دارند، سه وظیفه یا نقش عمده برای آنان در عرصه سیاست قابل ارائه است: نقد نظام سیاسی، مشارکت در زندگی سیاسی و کنارهگیری از عرصه سیاست. سه عامل در کناره گیری روشنفکران تأثیر میگذارد: نبود انگیزش برای شرکت در زندگی سیاسی (عوامل روانشناختی و فرهنگی)، نبود امکانات لازم و نبود فرصت عمل سیاسی به علت بسته بودن ساخت قدرت.
مفهوم «نخبگان فرهنگی» نیز مطرح شده است. نخبگان فرهنگی به افرادی چون نویسندگان، هنرمندان، دانشگاهیان، پژوهشگران، روزنامهنگاران، منتقدان اجتماعی اطلاق می شود؛ همچنین به کلیه کسانی گفته می شود که در مسائل فرهنگی اظهار عقیده می کنند و به حرفه های فکری اشتغال دارند و کارکرد آنان تولید فکر است. نخبگان علمی به عنوان بخشی از نخبگان فرهنگی نیز به طور خاص و در زمینههای علمی و نظری به تولید دانش می پردازند.
از انواع نخبگان سیاسی، نخبگان مذهبی، نخبگان فکری، نخبگان اجتماعی- فرهنگی و نخبگان رسانهای می توان نام برد. نخبگان فکری یا روشنفکران در دانشگاه و بیرون از آن به مباحث انسانی، اجتماعی و سیاسی می پردازند. نخبگان فکری، ذخیره فکری جهان سیاست محسوب میشوند و از سطح اقتدار عقلانی بالایی برخوردارند. طی سالهای اخیر این حوزه فکری در ایران تحت تأثیر عواملی همچون باز شدن حوزه عمومی در دانشگاه ها و مطبوعات و رشد آموزش عالی و توجّه جامعه و دولت به حوزه فرهنگ و جامعه تقویّت شده است. برخی از جامعه دانشگاهی و تحصیلکرده های عالی کشور به ویژه در رشته علوم انسانی، روشنفکران دینی و حتّی بعضی از چهرههای سیاسی کشور در این حوزه قرار میگیرند. نخبگان فکری اغلب مدرنتر، آزادیخواه تر و اصلاحطلب تر از تودههای مردم و طلایهداران جامعه به سوی تجدد و دموکراسی هستند. با گسترش حوزه عمومی در ایران، حوزه نخبگان فکری نیز تقویت خواهد شد.
نخبگان اجتماعی- فرهنگی، به میزان بیشتری متأثر از نخبگان فکری اند. آنها به نوبه خود در میان توده مردم نفوذ و تأثیر زیادی دارند و در عرصه های سینما، ادبیات، رمان، موسیقی، ورزش و ... ظهور میکنند. برخی از نخبگان اجتماعی- فرهنگی، به فرهنگ عامّه پسند و مردم پسند شکل میدهند.
در ایران عواملی همچون افزایش نسبی رفاه پس از جنگ و رشد نهادهای فرهنگی- اجتماعی- تفریحی، سینما، تلویزیون، ورزش و ... باعث رشد کمّی و کیفی نخبگان و افزایش میزان اثرگذاری و محبوبیّت آنها شده است. از لحاظ سیاسی، گرایش نخبگان اجتماعی- فرهنگی تا حدی نزدیک به گرایش طبقه متوسط و حتی لیبرال تر است. طبیعتاً نخبگان اجتماعی- فرهنگی، گرایش به آزادی بیشتری دارند.
در سطوح بالای نخبگان اجتماعی- فرهنگی و شکل دهندگان هنر والا، نوعی گرایش به فاصلهگیری از نهادهای حکومتی و انتصابی دیده می شود. با رشد صنعت فرهنگ، نفوذ نخبگان اجتماعی- فرهنگی در حال افزایش است.
نخبگان رسانهای، با توسعه صنعت ارتباطات جمعی شکل میگیرند. نخبگان رسانهای در اثر عواملی همچون دسترسی به جمعیتهای بزرگ و استفاده از هنر نمادین دارای قدرت نرم هستند و نفوذ زیادی در عرصه جامعه و سیاست دارند. مطبوعات بخش خصوصی نیز به نوعی نماینده حوزه عمومی هستند و نقش کنترل کننده و جهت دهنده حاکمیت را بر عهده دارند. نقش نخبگان رسانه ای ایران در مقایسه با کشورهای توسعهیافته کمتر است. اخیرا در حوزه مطبوعات، نخبگان رسانه ای رشد و گسترش چشمگیری داشته اند و از نفوذ و اثرگذاری بالایی برخوردار شده اند. مطبوعات در ایران امروز، به نوعی رسانه های حوزه عمومی را به اشغال خود درآورده اند.
نخبگان کارکردی و نخبگان ایده پرداز تمایز دارند. عملکرد نخبگان کارکردی به طور مستقیم در صحنه سیاسی تأثیر دارد و نخبگان ایدهپرداز از طریق فرهنگسازی و ایدهپردازی قادرند نخبگان کارکردی را به حرکت درآورند و عمق تأثیرشان را بیشتر کنند. هر کدام از این دو دسته نیازمند انگیزههایی برای ورود به صحنه سیاسی هستند؛ به این معنی که نخبگان کارکردی برای ورود به عرصه، نیازمند تأمین امنیت ورود به صحنه سیاست و اجتماع هستند. به عبارت دیگر، باید اندیشه و کارکرد آنان که گاهی با حوزه های شناخته شده اندیشه و عرف اجتماع همخوانی ندارد در چارچوب قانون به رسمیّت شناخته شود. در صورتی که این نخبگان آزادی بیان داشته باشند، تأثیرگذارتر خواهند بود. از این رو اگر آنها دریابند که عملکردشان منشأ اثر است و آنها نه به عنوان چرخ پنجم ماشین، بلکه به عنوان یک نیروی مؤثر در جامعه قلمداد می شوند، طبیعتاً اندیشه و کارکرد خود را برای بهبود وضعیت اجتماع به کار خواهند گرفت.
نخبگان ایده پرداز، مستقیماً به واسطه انگیزههای شهرت، قدرت و یا ثروت وارد صحنه سیاست نمیشوند؛ چرا که نگاه آنها فراتر از این موارد است و به دورتر می نگرند. اگر نخبگان کارکردی به حل معضلات کنونی می اندیشند، نخبگان ایده پرداز به فردا ها می اندیشند و تلاش میکنند برنامه هایی طرّاحی کنند که پرسشهای امروز و آینده مردم خود را پاسخ دهند. اینها بیشتر به آزادی اندیشه و ارتباط معقول و خردمندانه با نخبگان کارکردی احتیاج دارند و نمیخواهند ابزارانگارانه به آنها نگریسته شود.
برای ارزیابی مشارکت سیاسی - اجتماعی نخبگان دارای تحصیلات و آموزش دانشگاهی و با توجّه به مقوله بندیهای رایج در بین نویسندگان ایرانی و خارجی، می توان آنان را به شیوه نوع آرمانی، به سه گروه عمده نخبگان دانش، نخبگان نهادی و نخبگان عرصه عمومی تقسیم بندی کرد. این تقسیم بندی سه گانه کمک می کند تا نقش نخبگان آموزشی و علمی، در مجموعه وسیعتر نقشهای نخبگی مورد بررسی قرار گیرد. این تقسیم بندی، انواع نخبگان علمی، متخصّصان، نخبگان سیاسی و روشنفکران انتقادی را دربر میگیرد. دلیل کاربرد این دسته بندی آن است که این نقشهای سه گانه را باید در ارتباط با همدیگر فهمید. میدان نخبگی، یک میدان فرانهادی و یا چند نهادی است که انواع موقعیتهای نخبگان را در فضای کلّی خود به عنوان مجموعه ای از روابط متفاضل دربر میگیرد. این موقعیتهای مختلف نخبگی، دارای انواع سرمایه های فرهنگی، سازمانی و سیاسی متفاوت هستند. در این فضای کلی میتوان به طور همزمان تمایز و روابط بین نقشهای سیاسی و علمی نخبگان و کارکرد های معرفتی، سازمانی و انتقادی آنان و بالاخره تفاوت بین نهاد های این نخبگان یعنی آکادمی، بوروکراسی و حزب را فهمید و مورد بررسی قرار داد. این تقسیم بندی سهگانه، گسترده است و هر یک از آنها شامل انواع جزئیتری می شوند. برای مثال، نخبگان نهادی به دو گروه نخبگان سازمانی و نخبگان حزبی و گروه اخیر به دو زیر گروه نخبگان حاکم و نخبگان غیر حاکم تقسیم میشوند.(قانعی راد /1389)
انواع روانشناختی نخبگی
چشم انداز روانشناختی برای نخبگی انواعی در سه دسته قائل است:
نخبگی پیشرفته
این نوع نخبگان از ظرفیّت استثنایی در گیرایی و پیگیری دقیق در مدارج پیشرفته تخصّص حرفه ای به نحو متمرکز برخوردارند و تخصّص برجسته حرفه ای خود را برای طرّاحی راه حلّ آسان و سودمند جهت بهبود زندگی عمومی بکار می گیرند.
نخبگی آفریننده
«نخبگان آفریننده» از ظرفیّت برجسته و پویایی برای کارآفرینی، تولید و اكتشاف برای حلّ مسأله، تازگی در پیشنهاد برای تولید و تركیب اشیاء، همه جانبه نگری برای استنباط مفاهیم جدید و پدید آوری اندیشه نو بهره مندند.
نخبگی سازمانده
«نخبگان سازمانده» از ظرفیّت فوق العاده در تجزیه و تحلیل و ترکیب مبانی برای انجام كار در سطح برجسته و کلان برخوردارند. (کاظمی حقیقی و همکاران، 1388، کاظمی حقیقی، 1394)
Implicit Paradiam of Elite(I.P.E.) -1
[2] -Pareto
[3]-Lopez
[4]-Michels
[5] -
دیدگاه خود را بنویسید