هوش، استعداد تحصيلي، خلّاقيت، رشد، استعداد ويژه، گسترة اطلاعات و رهبري از مفاهيم عمدهای بشمار ميآيند كه بوسيلة منابع هفتگانه (هوشسنج، گزارش والدين، اطرافيان و همسال، خودسنج، استعدادسنج، و آزمونهاي پيشرفت تحصيلي) تشخيص داده ميشوند. اما ميزان رواج منابع به اعتبار آنها بستگي ندارد؛ يعني منبع معلّم عليرغم اعتبار تشخيصي اندك، از تداول بيشتري برخوردار است. به نظر ميرسد كه معضل تشخيص به امر مزبور ربط داشته باشد.
اصلاح و بهسازی روشها و منابع تشخیصی میتواند به شناسایی گستردهتر و رواتر منجر گردد. اگر تداول و رواج قابل ملاحظه منبع معلّم را–علی رغم اعتبار اندک آن – در امر تشخیص بپذیریم، بهنظر میرسد که اصلاح روشها و منابع تشخیصی – بويژه آنچه مربوط به معلّم و كاركنان مدرسه ميشود – دليل افزايش بسيار قابل ملاحظه مزبور بوده است.
استنتاج ديگر آن است كه تفاوتهاي قومي و نژادي هوش بايد مورد بازنگري قرار گيرد. ظاهراً تفاوتهاي مزبور از منابع تشخيصي ناشي ميشوند و بيانگر تصويري واقعبينانه و روشن از توزيع بالقوة هوش در گروههاي اقليت قومي، نژادي و فرهنگي نيستند. به نظر ميرسد كه منابع تشخيصي رسمي (نظير معلّم) اساسيترين عامل غفلت از وجود تيزهوشان در جوامع اقليت بودهاند؛ بويژه اگر اين منابع، عضو جوامع اقليت محسوب نشوند. نتيجه آنكه تشخيص در گروهها و جوامع اقليت مستلزم كاربرد روشها و منابع اقتضايي و مناسب (بويژه والدين) است.
دیدگاه خود را بنویسید