فرد تيزهوش داراي موضعگيريهاي متنوعي است: خودباوري (تصور از خود)، و موضعگيريهاي خانوادگي، سياسي، اجتماعي، تحصيلي، موضع‌ نظارت دروني، و اسناد تحصيلي.

خودباوري نوعي ارزشيابي كلي است كه فرد دربارةخويش به عمل مي‌آورد. فرد تيزهوش در اين نوع نگرش، برتري قابل ملاحظه‌اي دارد؛ يعني از خودباوري نيرومندي برخوردار است. اين خودباوري در حدّي است كه مي‌تواند امكان تصميمگيري مستقل را براي فرد تيزهوش فراهم آورد. معناي مطالب فوق اين است كه خودباوري ضعيف مي‌تواند منجر به كم‌آموزي و شكست تحصيلي شود، زيرا اين خودباوري در جنبه‌هاي اجتماعي، رهبري و بويژه تحصيلي مصداق دارد. خودباوري تيزهوش از عوامل دروني و شخصيتی نشأت مي‌يابد و بستگي به وضعيت هوشي، هيجاني و تحصيلي (بويژه توانايي رياضي) دارد. اسنادهاي تحصيلي تيزهوش نيز غالباً به توانايي شخصي، كوشش فردي و مراجع قدرتمند محيطي معطوف است. از ديدگاه تيزهوش، شكست وي ناشي از عدم توانايي فردي نيست (زيرا وي، خود را توانمند مي‌داند)، بلكه صرفاً به عدم كوشش فردي، ربط مي‌يابد.4

به نظر مي‌رسد اسناد محيطي و برجسته ساختن عوامل خارجي، به نوع تيزهوشي (پيشرفت تحصيلي) مربوط مي‌شود. به عبارت ديگر، تيزهوشان ناموفق (كم‌آموز) بويژه افراد خلاّق بيش از تيزهوشان موفق، به عوامل دروني و فردي در موفقيت و شكست تحصيلي اشاره مي‌كنند.

بررسي موضعگيريهاي تحصيلي تيزهوشان نشان مي‌دهد كه گزينش موضوعات و متون ويژه، فعاليتهاي مربوط به مطالعه، رقابت، انگيزة قوي نسبت به علم، استفاده از رايانه، مطالعه مستقل انفرادي، ارتباط قوي با هيأت علمي، ترجيح معلّم شخص‌گرا و واجد برجستگيهاي شخصيتي و اجتماعي و نيز برنامة ويژه، مورد تمايل آنان است. موضع نظارت تيزهوشان نيز دروني است.4

تكوين نگرشهاي تيزهوش ناشي از عوامل متعددي نظير تحول، جنسيت و فرهنگ است. با افزايش سنّ نه‌تنها خودباوري و عزّت نفس نوجوانان تيزهوش افزايش مي‌يابد، بلكه تنوع نگرشهاي وي نيز گسترده‌تر مي‌شود. اين تحول نگرشها غالباً بر محور «خود» تكوين مي‌يابد و چه‌بسا موجب بروز برخي ناسازگاريهاي رواني – اجتماعي و مسائل تحصيلي و يادگيري مي‌شود. برجستگي نظام ارزشي نظري، سياسي، اقتصادي در ميان پسران گوياي وجود نوعي انديشة شيء‌گرايانه است كه پسران را دچار تعارض شغلي در قبال شريكان زندگي خود مي‌كند. اما حاكميت نظام ارزشي مذهبي – هنري – اجتماعي در دختران تيزهوش منجر به شخصيت‌گرايي و نفوذ به علايق مردانه و ايجاد تعارض در هويت اجتماعي و شغلي مي‌شود. لذا قابليت رياضي به عنوان شاخصي از جنس مذكر  با استعداد رياضي و خلّاقيت نيز ارتباط دارد. به عبارت ديگر مي‌توان استنباط نمود كه زمينه‌هاي نگرشي و شناختي (ذهني) خلّاقيت غالباً در پسران تيزهوش يافت مي‌شود. فرهنگ و وضعيت اجتماعي – اقتصادي نيز مي‌تواند خودباوري و عزّت نفس تيزهوشان (بويژه دختران) را تحت تأثير قرار دهد با اين توضيح كه كم‌آموزي (پديده شايع در طبقات اقتصادي – اجتماعي پائين) ناشي از خودباوري ضعيف است.

هرگاه ارتباط نظام ارزشي نظري را با استعداد رياضي و خلّاقيت و نيز همبستگي توانايي رياضي را با خودباوري بپذيريم، به نظر مي‌رسد كه خلّاقيت بر اساس انگيزشي – گرايشي – شناختي (ذهني) و شخصيتي ويژه‌اي قرار دارد.

خودباوري رياضي، نظام ارزشي نظري، استعداد و قابليت رياضي، و زمينه‌های شخصيتي ويژه، تماميتي را به وجود مي‌آورند كه مي‌تواند شاخصي از خلّاقيت بشمار آيد و گرايشهاي ويژه، احتمالاً نوع خلّاقيت را تعيين مي‌كنند.

جنسيت مي‌تواند از طريق تكوين نظام ارزشي (نظري در ميان پسران و هنري در ميان دختران) و گرايش ويژه، بر خلّاقيت و نوع آن تأثير بگذارد.

مراحل تحول،‌ نظام ارزشي نوجوانان تيزهوش را تغيير مي‌دهد؛ همانگونه كه بر خودباوري و عزّت نفس آنان تأثير مي‌نهد. با افزايش سنّ و گذار از مرحلةاول دورة سوم تحول‌شناختي به مرحلة دوم آن، نوعي نظام ارزشي نظري – شاخص تفكر خلّاق و شيءگرايي – در پسران تيزهوش شكل مي‌گيرد كه آنان را در قبال هويت شغلي و جنسي افراد مؤنث دچار تعارض مي‌كند؛ يعني اين تحول سنّي ممكن است به نگرش تعدیل شده‌اي با بهاء دادن بيشتر به نقش زنانگي و جنس مؤنث منجر شود. حال آنكه در اوج نوجواني (شايد بنا بر تأثير عوامل محيطي و فرهنگي در تقويت نظام ارزشي خاصّي) هيچ‌گونه شك و ترديدي دربارة نقش سنتّي زنان ابراز نمي‌دارد.

سخن كوتاه آنكه چنين استنباط مي‌شود كه اساس نگرشي – گرايشي – انگيزشي خلّاقيت تحت تأثير جنسيت، تحول و فرهنگ دستخوش تغيير مي‌شود.