هنگامی که در مقوله نخبگی و فرهنگ کاوش می کنیم، ناگزیریم به مفاهیمی چون « زاویه فرهنگی نخبگی»، «نقش فرهنگ در نخبگی»، «فرهنگ نخبگی»، «هوش فرهنگی» و «نخبگی فرهنگی» سخن به میان آوریم.
جنبه های فرهنگی در تعریف و برداشت از نخبگی مؤثّر است. این جنبه ها میتوانند در تعریف نخبگی نقش داشته باشند. لذا مفهوم نخبگی میتواند یک پایه و جنبه فرهنگی داشته باشد.(هارسلت،1996)[1] به رابطةفرهنگ آمریکایی با نخبگی(رسنیک و گودمن، 1994)[2]و جنبههای فرهنگی نخبگی در قلمروهای آفریقایی تبار توجّه شده است.)نگارا ، 2009؛ نگارا و پورات،2007؛ بانر و همکاران،2009)[3] حتّی برداشت معلّمان از مفهوم نخبگی مبتنی بر فرهنگ آنهاست.(تیری و همکاران، 2002)[4]
طبیعی است که تعریف مبتنی بر فرهنگ از نخبگی، اساس کوششهای تشخیصی واقع میشود؛ ارزشهای فرهنگی از طریق تعریف مفهوم نخبگی، زمینه ساز شناسایی و سنجش آن میگردند.(برنال،1980)[5]
بدیهی است که در جوامع چند فرهنگی، معمولاً امر تشخیص نخبگی، بر اساس ملاحظات فرهنگ غالب و مسلّط آن جوامع صورت میپذیرد. مطالعات نشان میدهند که تشخیص نخبگی در جوامع اقلیّت نیاز به لحاظ جنبههای فرهنگی دارد.(گیبسون،1998)[6]
از قلمروهای دیگر فرهنگی، کارکرد نخبگی است؛ تأثیر فرهنگ بر کارکرد نخبگی اسپانیولی تبار (گونزالس،2006)[7]و نقش آن در موفقیّت تحصیلی(بونر و همکاران، 2009)[8] از کاوشهای قابل ملاحظه است. بررسیها نشان می دهند که یادگیری فرد نخبه مبتنی بر فرهنگ وی است. (لی و زیگل، 2009)[9] و پی ریزی فرهنگ پیشرفت برای نخبگان(هبرت، 2006 [10] ؛ آیزاکز و دافاس، 1995)[11] امری قابل توجّه است.
انتظارات و ارزشهای خاصّ یک تیزهوش در مجموع، پدیدهای را فراهم میآورد که میتوان از آن به مثابه «فرهنگ نخبگی»یادکرد.
مطالعات بسیاری پیرامون انتظارات فرهنگی نخبگان به عمل آمده است؛ ازجمله: جایگاهی که نخبگان احساس امنیّت و تعلّق کنند، مورد توجّه پژوهشگران قرار گرفته است. (هوگان، 1996)[12] پژوهشها نشان میدهند که نیاز به امنیّت به ویژه در میان نخبگانی که خودباوری نازلی دارند بیشتر است. (فورسایت، 1987)[13] همچنین نیاز به حمایت و پشتیبانی اجتماعی برای نخبگان دچار محرومیتهای اقتصادی بیشتر است. (اولزوسکی کوبیلیوس و همکاران، 1994، ون تاسل باسکا و همکاران، 1994)[14] و گرایش به مورد توجّه دیگران قرار گرفتن از حیث عقاید و تصمیمات، از انتظارات نخبگان در قلمرو رهبری است.(کاظمی،1372)
چندی است که مفهوم «هوش فرهنگی»[15] وارد مطالعات و کاوشها شده است.(ایمای و گلفاند،2010)[16]هوش فرهنگی به معنای کفایت برای رشد شخصی از طریق «یادگیری مستمرّ» و درک شایسته از میراث، خردمندی و ارزشهای فرهنگی متنوّع و نیز رویارویی مؤثّر با افرادی است که واجد زمینهها و درک فرهنگی متفاوت باشند.
بر اساس برخی کاوشها هوش فرهنگی مشتمل بر سه شاخص از رفتار انسانی است: هوش شناختی، هوش عاطفی و هوش بدنی. هر یک از این شاخصها سهمی منحصر به فرد و مهمّ در توانایی زبانی- گفتاری ایفاء میکنند.(رابرتسون،2007)[17]
در بررسی روایی این مفهوم، چهار عامل بنیادی (شناختی، فراشناختی، انگیزشی و رفتاری) یافت شد. هوش فرهنگی دارای همبستگی بالا(82/0) با هوش عاطفی، امّا مستقلّ از توانایی شناختی عمومی(با شاخص ریون) است.(وارد و همکاران، 2009) هوش فرهنگی پدیده ای پرورش پذیراست: آگاهی از هویّتهای متنوّع و درک امتیازها و تفاوتهای افراد میتواند در رشد این هوش نقش آفرین باشد.(گریفرو پرلیس،2007)
اخیراً کوششهایی در زمینه تشخیص نخبگی فرهنگی در میان کودکان در زمره اقلیّتهای زبانی به سر می برند، انجام یافته است. غنیسازی فرهنگی در خانواده میتواند نخبگی را در ابعاد عاطفی، فرهنگی و زبانی رشد دهد. (گونزالس و همکاران،1996)
هوش فرهنگی را اين گونه تعريف كرده اند :توانايي يك فرد در راستاي سازگاري موفقيت آميز با محیطهای فرهنگي جديد كه معمولاً با بافت فرهنگي خود فرد ناآشناست. به بیان دیگر هوش فرهنگي استعداد به كارگيري مهارتها و تواناييها در محيطهاي متفاوت است.
بنابراین هوش فرهنگي هوشي متفاوت از هوش اجتماعي و عاطفي است. افراد زيادي باداشتن مهارتهاي اجتماعي مناسب در تعاملات بين المللي شكست مي خورند كه علّت اصلي آن پايين بودن هوش فرهنگي ميباشد. درمحيطهاي فرهنگي جديد، علايم و نشانه اي آشنا عمدتاً ديده نمي شود يا در صورت وجود گمراه كننده است. بنابراين فرد نمي تواند به چارچوب ادراك قبلي خود تكيه كند و باید به توسعه و ايجاد چارچوب جديدي جهت درك صحيح اطلاعات در دسترس بپردازد.
در واقع هوش فرهنگي يك مفهوم فراهوشی است كه شامل شكلهاي مختلفي از هوش می گردد. برای این هوش سه بخش انگيزه، دانش و رفتار فرهنگي ذکر کرده اند.
دانش فرهنگي دربر گيرنده مجموعه اي از دانستنيها در مورد اين است كه :فرهنگ چيست؟ چگونه فرهنگها متفاوت مي شوند؟ فرهنگ چگونه رفتار را تحت تأثير قرار مي دهد؟ به طور کلّی دو نوع دانش فرهنگي وجود دارد :دانش واقعي و دانش مجازي يا تفسيري .دانش واقعي روش مشخّصي دارد، قابل آموزش است. در حالي كه دانش تفسيري به توانايي درك رفتار و الگوهاي موجود در فرهنگ اطلاق مي شود. در اين حوزه، دانش با احساس آميختگی دارد. اين احساس، وابسته به تجارب گذشته است.
تأثير فرهنگ بر رفتار از طريق مكانيسمهاي شناخت و انگيزش صورت مي گيرد. مكانيسم شناخت به چگونگي دريافت و تعبير پيامهاي فرهنگي مربوط ميشود. ادراك انتخابي و انتظارات افراد، نگرشهاي متفاوت و نمايشهاي رفتاري از نمودهاي تاثير فرهنگ بر رفتار از طريق مكانيسم شناخت ميباشد.
مكانيسم انگيزش با در نظر گرفتن تفاوتهاي موجود در ادراك از خود، ترجيحات و انتخاب در رابطه با نيازها، … در واقع اين مكانيسم مشخص مي كند چه چيزي در هر فرهنگ مطلوب است؟
مراقبتهاي فرهنگي، توجهات فرهنگي ) پل رابط دانش فرهنگي ومهارتهاي فرهنگي) است . آگاهي داشتن از ايده ها و احساسات و نگرشها و عوامل موثر در ادراك خود فرد و ديگران با توجّه به زمينه هاي فرهنگي متفاوت افراد در اين گروه قرار ميگيرد .علاوه بر موارد مذكور توجه به اين نكته كه آن چيزي را كه در رفتار افراد مشاهده مي كنيم، فرضيات افراد و حتي كلماتي كه افراد در گفت و گوهاي خود به كار مي گيرند همگي تحت تاثير فرهنگ آنها ميباشد، نيز تحت عنوان كلي مراقبتهاي فرهنگي مي گنجد.
مهارتهاي فرهنگي اين دسته از مهارتها به مهارتهاي ادراكي، ارتباطي و تطبيقي تقسيم بندي مي شود.
مهارتهاي ادراكي :به درجه استقبال افراد از تجربه هاي جديد بستگي دارد، همچنين بالا بودن تحمّل افراد در مقابل عدم اطمينان در اين حوزه قرار مي گيرد.
مهارتهاي ارتباطي: شامل انعطاف پذيري، همدلي و روابط اجتماعي قوي مي باشد.
مهارتهاي تطبيقي :رفتارهاي انطباقي در موقعيتهاي بين فرهنگي با در نظرگرفتن انعطاف پذيري رفتاري...
ارزشيابي هوش فرهنگي با روشهای گوناگونی انجام میگیرد: روشهاي ايفاي نقش، مراكز ارزشيابي رفتاري، مقياسهاي خودنظارتي، آزمونهای سنجش شوك فرهنگي و آزمونهای ارتباطات بين فرهنگي، آزمون عكس العمل عاطفي، زيركي ادراكي، انعطاف پذيري و استقلال شخصي.
مراحل تقویّت هوش فرهنگي عبارت است از: واكنش نشان دادن در برابر محرّكهاي بيروني، تشخيص هنجارهاي فرهنگي در محيطهاي جديد و داشتن انگيزه در جهت يادگيري بيشتر در مورد آن رفتارهاي انطباقي با سايرفرهنگها و به كارگيري هنجارهاي فرهنگي مختلف در رفتارهاي مشهود.
آنچه مسلّم است، اين است كه يادگيري كلية عادات و رفتارهاي فرهنگي افرادي كه با آنها در تعامل هستيم غيرممكن است؛ قابليتي كه از آن تحت عنوان هوش فرهنگي ياد ميشود راهي سيستماتيك و مجموعه اي از تكنيكهاست كه به مديران كمك مي كند تا در هر فرهنگي به طور مؤثّر فعاليت كنند. اين مهارت به مديران كمك مي كند تا حسّاسيّتهاي فرهنگي خود را افزايش دهند . حسّاسيّت فرهنگي به نگاه ژرف مدير و ارزيابي و تفسير و درك تفاوتهاي فرهنگي دلالت دارد .اين عبارت به معني درك تفاوتهاي فرهنگ يا سنت قضاوت درباره خوب يا بد بودن آنها. به عبارت بهتر مدير جهاني بايد تفاوتها را درك كند و آمادگي پذيرش تفاوتها را داشته باشد .آمادگي پذيرش تفاوتهاي فرهنگي را اصطلاحاً فرايند سازگاري فرهنگي ميگويند.سازگاري فرهنگي فرايندي چند مرحله ای است. مرحلة اوّل اين فرايند مرحله شادي و خوشبيني است . مرحلة دوم كه بلافاصله بعد از مرحله اوّل صورت مي پذيرد، مرحلة خشم، عصبانيت، نااميدي و سردرگمي است و مرحله آخر مرحله سازگار شدن با محيط است.
در دومين مرحله فرايند سازگاري فرهنگي پديده اي به نام شوك فرهنگي روي مي دهد كه ناشی از وجود تفاوتهاي فيزيكي و فرهنگي … محيط جديد است.(مشبّکی و راموز، 1385، توماس و اینکسن، 1387)
[1]-Harslett, M.
[2]- Resnick, D.&.; Goodman, M.
[3]- Ngara, C. &Porath, M., Bonner, F.
[4]- Tirri, K. et al.
[5]- Bernal, E.
[6]-Gibson, K.
[7]-Gonzalez, V.
[8]-Bonner, F. et al.
[9]- Lee, Mi.& Siegle, D.
[10]- Hebert,Th
[11]Isaacs, M.& Duffus, L.- .
[12]-Hogan, M.
[13]- Forsyth, P.
[14]-Olzewski-Kubilius, P. et al. VanTassel-Baska, J. et al.
[15]- Cultural intelligence (CQ)
[16]-Imai, L.&Gelfand, M.
[17]-Robertson, Sh.
دیدگاه خود را بنویسید