برخی از مؤلّفان دچار لغزش شده‌اند و مفهوم «استعداد فرهنگی» را با «جنبهٔ هوشی» آن دَر هم آمیخته و اصطلاح بی پایهٔ «هوش فرهنگی»[1] و سپس، مفهوم «بهرهٔ فرهنگی» را به ‌کار برده‌اند. 

در ابتدا این اصطلاح از سوی دو فارغ التّحصیل مدیریّت با الهام از دیدگاههای نظریّه‌پردازان روانشناسی در قلمرو هوش (نظیر اشترنبرگ) شکل یافت؛ (اَنگ و وَن داین، 2008) امّا تعریفی که از آن داده شد، هیچ اشاره‌ای به ظرفیّت شناختی و توانایی یادگیری ندارد :

«هوش فرهنگی، توانايي يك فرد در راستاي سازگاري موفقيّت آميز با محيطهاي فرهنگي جديد كه معمولاً با بافت فرهنگي خود فرد نا آشناست». (اَنگ و وَن داین، 2008)

همان گونه که دریافت می‌شود «سازگاری موفقیّت آمیز» به مثابهٔ الگویی رفتاری، یکی از پیامدهای «مهارت وظیفه‌مندی فرهنگی» است؛ در حالی که در این تعریف هیچ نشانه‌ای از جنبه‌های شناختی استعداد فرهنگی دیده نمی‌شود؛ چنان‌که بررسیها نیز گویای آنند که این مفهوم، پدیده‌ای مستقلّ از توانایی شناختی عمومی(با شاخص ریون) است. (وارد و همکاران، 2009)

از سوی دیگر باید توجّه داشت اصطلاح «هوش»، مفهومی تخصّصی است که به ظرفیّت، توانایی و قابلیّت شناخت و یادگیری عمومی انسان اشاره دارد. این مفهوم تخصّصیِ اصیل و استوار روانشناختی نه تنها نمی‌تواند اصطلاحاً در برگیرندهٔ انگیزه و رفتار باشد(چنان که دو مؤلّفهٔ اساسی مفهوم به اصطلاح هوش فرهنگی را تشکیل می‌دهند)، بلکه حتّی با محتوا و زمینهٔ یادگیری نیز ترکیب نمی‌شود و چنانچه مقصود، ترکیب توانایی یادگیری با «زمینه» باشد، همان‌گونه که پیش از این بیان شد، شایسته است اصطلاح «استعداد» به کار رود.

علاوه برآن، در نظریهٔ «اشترنبرگ» نیز که خاستگاه مفهوم مزبور است، تصریح شده که «هوش موفّق» به منزلهٔ یک چارچوب برای درک مفهوم «سازش یافتگی فرهنگی» قلمداد می‌گردد. (اَنگ و وَن داین، 2008) افزون برآن، چنان که متعاقباً بیان خواهد شد، مؤلّفه‌های چهارگانهٔ این مفهوم نیز دلالت بر «سازش یافتگی فرهنگی» دارند.

در واقع «سازش‌یافتگی فرهنگی» به عنوان شاخصی از ظرفیّت فرهنگی فرد قلمداد شده است.(چنگ،2007) 

بر اساس برخی کاوشها «سازش‌یافتگی فرهنگی» مشتمل بر سه جنبه از رفتار انسانی است: شناختی، عاطفی و بدنی. هر یک از این شاخصها سهمی منحصر به فرد و مهمّ در توانایی زبانی- گفتاری ایفاء می‌کنند.(رابرتسون،2007)

جنبهٔ شناختی «سازش‌یافتگی فرهنگی» به یادگیری و فهم فرهنگ خود و فرهنگهای بیگانه اشاره دارد؛ جنبهٔ بدنی به بهره‌گیری از بدن به مثابهٔ یک ابزار زبانی مربوط می‌شود و سرانجام جنبهٔ انگیزشی(یا عاطفی) به هیجانها پیوند می یابد.

نظریه پردازان «سازش‌یافتگی فرهنگی» را مشتمل بر چهار ظرفیّت اساسی می‌دانند:

الف) انگیزه: گرایش و اعتماد فرد به کنش مؤثّر در تنوّع فرهنگی

ب) دانش: معلومات فرد در رابطه با فرایند و چگونگی شکل‌گیری شباهتها و تفاوتهای فرهنگی از جنبه‌های کسب و کار، روابط میان افراد، و جنبه های زبانی- اجتماعی

ج) راهبرد: پدیدآیی احساسی در خود از تجارب متنوّع فرهنگی که شامل آگاهی، طر‌ح‌ریزی و آزمونگری می‌شود.

د) کنشوری: ظرفیّت انطباق رفتار کلامی و غیرکلامی مناسب با فرهنگهای گوناگون

مؤلّفه های انگیزشی، شناختی، فراشناختی و رفتاری تعابیر دیگری از ظرفیّتهای مزبوراند. (اَنگ و وَن داین، 2008)

همان گونه که دریافت شد این مؤلّفه‌ها‌ نیز دلالت بر «سازش یافتگی فرهنگی» دارند.

بدیهی است که اصطلاح «هوش» به منزلهٔ یک مفهوم روانشناختی اصیل و استوار چنان که بیان شد، نمی‌تواند در برگیرندهٔ مفاهیمی چون انگیزه، راهبرد، کنشوری و حتّی دانش باشد. 

بنابراین شایسته‌تر است از این مفهوم با اصطلاح «سازش‌یافتگی فرهنگی» یاد کرد که از نشانه‌های «مهارت وظیفه‌مندی فرهنگی» است. بررسیها همگی از این پیوند مفهومی حمایت می‌کنند: 

وجود همبستگی بالا(82/0) با اصطلاحاً «هوش عاطفی»! (وارد و همکاران، 2009) رابطه با عملکرد وظیفه ای (رحیم نیا و همکاران، 1388) همبستگی با «سازگاری شغلی»(کیخانژاد و قنّادی، 1392). همچنین مطالعات نشان می‌دهند که «تطابق پذیری» و «وظیفه مندی» بهترین پیش‌بینهای «سازش‌یافتگی فرهنگی» قلمداد می‌شوند؛(مهرداد و همکاران، 1390) به علاوه مقایسه‌های جنسیّتی حاکی از آن است که زنان همان گونه که در سازگاری فردی و اجتماعی برجستگی دارند، در این زمینه نیز برجسته‌ترند.(عسکری و روشنی، 1391)

اخیراً به نقش «سازش‌یافتگی فرهنگی» در پیشبرد فرایند و بروندادهای مربوط به مذاکرات بین فرهنگی توجّه شده است. با مهار و کنترل توانایی شناختی، جنبهٔ عاطفی، شرح صدر و برونگردی، و نیز تجارب بین المللی صد و بیست و چهار مذاکره کنندهٔ آمریکایی و آسیای شرقی، آشکار شد که فرایند و نتیجه مذاکرات بین فرهنگی به «سازش‌یافتگی فرهنگی» فرد مذاکره کننده بستگی دارد. «سازش‌یافتگی فرهنگی» فرد امکان پیش بینی قابلیّت و ظرفیّت وی را در فرایند و دستاورد مذاکره بین فرهنگی فراهم آورد. (ایمای و گلفاند،2010) 

پژوهشها همچنین نشان می‌دهند که «سازش‌یافتگی فرهنگی» با توانایی مدیران در حلّ تعارض میان کارمندان همبستگی دارد.(دهنوی و همکاران، 1392) مدیران آموزشی توانمند و متنفّذ از «سازش‌یافتگی فرهنگی» برجسته‌ای برخوردارند. این مدیران از توانایی و ظرفیّت برجستهٔ فرهنگی خویش آگاهی دارند و از این آگاهی برای گسترش تعاملهای خود با فرهنگهای گوناگون به خوبی استفاده می‌کنند. (ناگتان،2010) «سازش‌یافتگی فرهنگی» با رهبری در سطح جهانی نیز مرتبط است.(مشبّکی و تیزرو،1388)

امّا به نظر می‌رسد حدّ اقلی از استعداد فرهنگی در هر فردی وجود دارد. به زعم برخی محقّقان هر شخصی صرفنظر از زمینهٔ تحصیلی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی از «سازش‌یافتگی فرهنگی» برخوردار است؛ یعنی می‌تواند تجارب محیطی‌اش و آنچه مربوط به موقعیّتش است را تحلیل کند. (اُلیور و همکاران، 2011)

با این حال، در پی کاربرد اصطلاح بحث برانگیز مزبور، طیّ دههٔ گذشته ابزارهایی فراهم آمد و موجی گسترده از پژوهشها صورت گرفت. ولی همان‌گونه که تأکید شد، باید توجّه کرد مطالعاتی که با این اصطلاح انجام شده، در واقع بخشی از «مهارت وظیفه‌مندی فرهنگی» است و به جنبهٔ هوشی استعداد فرهنگی ربطی ندارد.

[1] - Cultural intelligence