چندی است که مفهوم «هوش فرهنگی»[1] وارد مطالعات و کاوشها شده است.(ایمای و گلفاند،2010)[2]هوش فرهنگی به معنای کفایت برای رشد شخصی از طریق «یادگیری مستمرّ» و درک شایسته از میراث، خردمندی و ارزشهای فرهنگی متنوّع و نیز رویارویی مؤثّر با افرادی است که واجد زمینه‌ها و درک فرهنگی متفاوت باشند.

بر اساس برخی کاوشها هوش فرهنگی مشتمل بر سه شاخص از رفتار انسانی است: هوش شناختی، هوش عاطفی و هوش بدنی. هر یک از این شاخصها سهمی منحصر به فرد و مهمّ در توانایی زبانی- گفتاری ایفاء می‌کنند.(رابرتسون،2007)[3]

در بررسی روایی این مفهوم، چهار عامل بنیادی (شناختی، فراشناختی، انگیزشی و رفتاری) یافت شد. هوش فرهنگی  دارای همبستگی بالا(82/0) با هوش عاطفی، امّا مستقلّ از توانایی شناختی عمومی(با شاخص ریون) است.(وارد و همکاران، 2009)[4] هوش فرهنگی شاخصی از ظرفیّت فرهنگی فرد به شمار میرود(چنگ،2007)[5] و پدیده ای پرورش پذیراست: آگاهی از هویّتهای متنوّع و درک امتیازها و تفاوتهای افراد می‌تواند در رشد این هوش نقش آفرین باشد.(گریفرو پرلیس،2007)[6]

اخیراً کوششهایی در زمینة تشخیص تیزهوشی فرهنگی در میان کودکان در زمرة اقلیّتهای زبانی به سر میبرند، انجام یافته است. غنی‌سازی فرهنگی در خانواده می‌تواند تیزهوشی را در ابعاد عاطفی، فرهنگی و زبانی رشد دهد. (گونزالس و همکاران،1996)[7]

هوش فرهنگی را اينگونه تعريف كرده اند : توانايي يكفرد در راستاي سازگاري موفقيت­آميز با محیط­های فرهنگي جديد كه معمولاً با بافت فرهنگي خود فرد ناآشناست.  به بیان دیگر هوش فرهنگي استعداد به­كارگيري مهارتها و تواناييها در محيطهاي متفاوت است.

بنابراین هوش فرهنگي هوشي متفاوت از هوش اجتماعي و عاطفي است. افراد زيادي باداشتن مهارتهاي اجتماعي مناسب در تعاملات بين­المللي شكست مي­خورند كه علّت اصلي آن پايين بودن هوش فرهنگي ميباشد. درمحيطهاي فرهنگي جديد، علايم و نشانه­اي آشنا عمدتاً ديده نميشود يا در صورت وجود گمراه كننده است. بنابراين فرد نميتواند به چارچوب ادراك قبلي خود تكيه كند و باید به توسعه و ايجاد چارچوب جديدي جهت درك صحيح اطلاعات در دسترس بپردازد.

در واقع هوش فرهنگي يك مفهوم فراهوشی است كه شامل شكلهاي مختلفي از هوش میگردد. برای این هوش سه بخش انگيزه، دانش و رفتار فرهنگي ذکر کرده اند. 

دانش فرهنگي دربر گيرنده مجموعه اي از دانستنيها در مورد اين است كه :فرهنگ چيست؟ چگونه فرهنگها متفاوت ميشوند؟ فرهنگ چگونه رفتار را تحت تاثير قرار ميدهد؟ به طور کلی دو نوع دانش فرهنگي وجود دارد :دانش واقعي و دانش مجازي يا تفسيري .دانش واقعي روش مشخصي دارد، قابل آموزش است .در حاليكه دانش تفسيري به توانايي درك رفتار و الگوهاي موجود در فرهنگ اطلاق ميشود. در اين حوزه، دانش با احساس آميختگی دارد. اين احساس، وابسته به تجارب گذشته است.

تأثير فرهنگ بر رفتار از طريق مكانيسمهاي شناخت و انگيزش صورت مي­گيرد. مكانيسم شناخت به چگونگي دريافت و تعبير پيامهاي فرهنگي مربوط ميشود . ادراك انتخابي و انتظارات افراد، نگرشهاي متفاوت و نمايشهاي رفتاري از نمودهاي تاثير فرهنگ بر رفتار از طريق مكانيسم شناخت ميباشد.

مكانيسم انگيزش با در نظر گرفتن تفاوتهاي موجود در ادراك از خود، ترجيحات و انتخاب در رابطه با نيازها، … در واقع اين مكانيسم مشخص مي­كند چه چيزي در هر فرهنگ مطلوب است؟

مراقبتهاي فرهنگي، توجهات فرهنگي ) پل رابط دانش فرهنگي ومهارتهاي فرهنگي) است . آگاهي داشتن از ايده­ها و احساسات و نگرشها و عوامل موثر در ادراك خود فرد و ديگران با توجه به زمينه­هاي فرهنگي متفاوت افراد در اينگروه قرار ميگيرد . علاوه بر موارد مذكور توجه به اين نكته كه آن چيزي را كه در رفتار افراد مشاهده مي­كنيم، فرضيات افراد و حتي كلماتي كه افراد در گفتگوهاي خود به كار ميگيرند همگي تحت تاثير فرهنگ آنها ميباشد، نيز تحت عنوان كلي مراقبتهاي فرهنگي مي­گنجد.

مهارتهاي فرهنگي اين دسته از مهارتها به مهارتهاي ادراكي، ارتباطي و تطبيقي تقسيم­بندي ميشود.

مهارتهاي ادراكي :به درجة استقبال افراد از تجربه­هاي جديد بستگي دارد، همچنين بالا بودن تحمّل افراد در مقابل عدم اطمينان در اين حوزه قرار ميگيرد.

مهارتهاي ارتباطي: شامل انعطاف­پذيري، همدلي و روابط اجتماعي قوي ميباشد. 

مهارتهاي تطبيقي :رفتارها يا نطباقي در موقعيتهاي بين فرهنگي با در نظرگرفتن انعطاف­پذيري رفتاري...

ارزشيابي هوش فرهنگي با روشهای گوناگونی انجام میگیرد: روشهاي ايفاي نقش، مراكز ارزشيابي رفتاري، مقياسهاي خودنظارتي، آزمونهای سنجش شوك فرهنگي و آزمونهای ارتباطات بين فرهنگي، آزمون عكس­العمل عاطفي، زيركي ادراكي، انعطاف­پذيري و استقلال شخصي.

مراحل تقویّت هوش فرهنگي عبارت است از: واكنش نشان دادن در برابر محرّكهاي بيروني، تشخيص هنجارهاي فرهنگي در محيطهاي جديد و داشتن انگيزه در جهت يادگيري بيشتر در مورد آن رفتارهاي انطباقي با سايرفرهنگها و به كارگيري هنجارهاي فرهنگي مختلف در رفتارهاي مشهود.

آنچه مسلّم است، اين است كه يادگيري كلية عادات و رفتارهاي فرهنگي افرادي كه با آنها در تعامل هستيم غيرممكن است؛ قابليتي كه از آن تحت عنوان هوش فرهنگي ياد ميشود راهي سيستماتيك و مجموعه­اي از تكنيكهاست كه به مديران كمك مي­كند تا در هر فرهنگي به طور مؤثّر فعاليت كنند. اين مهارت به مديران كمك ميكند تا حسّاسيتهاي فرهنگي خود را افزايش دهند . حساسيت فرهنگي به نگاه ژرف مدير و ارزيابي و تفسير و درك تفاوتهاي فرهنگي دلالت دارد .اين عبارت به معني درك تفاوتهاي فرهنگ يا سنت قضاوت درباره خوب يا بد بودن آنها. به عبارت بهتر مديرجهاني بايد تفاوتها را درك كند و آمادگي پذيرش تفاوتها را داشته باشد . آمادگي پذيرش تفاوتهاي فرهنگي را اصطلاحاً فرايند سازگاري فرهنگي ميگويند.سازگاري فرهنگي فرايندي چند مرحله ای است . مرحلة اوّل اين فرايند مرحله شادي و خوشبيني است . مرحلة دوم كه بلافاصله بعد از مرحلة اوّل صورت مي­پذيرد، مرحلة خشم، عصبانيت، نااميدي و سردرگمي است و مرحله آخر مرحله سازگار شدن با محيط است.

در دومين مرحله فرايند سازگاري فرهنگي پديده­اي به نام شوك فرهنگي روي مي­دهد كه ناشی از وجود تفاوتهاي فيزيكي، فرهنگي … محيط جديد است.(مشبکی و راموز، 1385، توماس و اینکسن، 1387)

[1]- Cultural intelligence (CQ)

[2]-Imai, L.&Gelfand, M.

[3]-Robertson, Sh.

[4]-Ward, C.

[5]-Cheng, Li. 

[6]-Griffer, M.&Perlis, S. 

[7]-Gonzalez, V.