ملاحظات عاطفي تيزهوشي و مسايل عاطفي و اجتماعي ناشي از تواناييهاي تيزهوشان با توجّه به شرايط خانوادگي، تحصيلي و فرهنگي بررسي شده است. هنگامی که از جنبه‌هاي عاطفی تیزهوشی سخن به میان می‌آید، نخست باید به نیازهای ویژة تيزهوشان توجّه کرد. نیازهای اساسی فرد تیزهوش لازم است درک و پذیرفته شود؛ از جمله :الف) نیاز به درک راههایی که آنها را از دیگران متفاوت و یا همسان می‌سازد. ب) نیاز به پذیرش ظرفیّتها، استعدادها و محدودیّتهای خود، ج) نیاز به پرورش و رشد مهارتهای اجتماعی، د) نیاز به درک شدن و پذیرفته شدن به وسیلة دیگران، هـ) نیاز به تقویت فهم و درک فاصلة میان کمال‌گرایی و برتر بودن.(كاپلان،1990)[1]

به زعم برخی محقّقان، ظرفيّت انديشة واگرا، تحريک‌پذيری[2]، حسّاسیّت[3]، بینش[4] و کمال‌یابی[5]، پنج خصیصة عاطفی قابل ملاحظه در میان تیزهوشان به شمار می‌آید. اين پنج خصيصه ممكن است باعث بروز برخي تعارضهاي بين فردي شوند. تا هنگامي كه فرد تيزهوش ارزشگذاري براي خود را ياد نگيرد و حمايت‌يابي نكند، ممكن است به بروز تعارضهاي هويّت و افسردگي بينجامد. «واگرايي» به معناي ترجيح پاسخهاي غيرمعمول، اصيل و خلّاقّانه در ميان انديشمندان واگراست. «تحريك‌پذيري» اشاره به «نيرومندي در سطح بالا»، «واكنش هيجاني» و « تحريك‌پذيري شديد در دستگاه عصبي» دارد. اين نيرومندي در سطح بالا به افراد تيزهوش اجازه مي‌دهد تا با تمسّك به علايق خود به نحو شگفت‌انگيزي به فرآوري و توليد بپردازند. آنها غالباً با پالايش طرحهاي نوآورانة خود، راه را براي ديگران هموار مي‌سازند. مراد از «حسّاسيّت»، عمق احساسي است كه به شناخت ديگران مي‌انجامد. آنها با احساسهاي خود مي‌انديشند و به موقعيّتهاي پيرامون خود واكنش نشان مي‌دهند. تعبير «بينش» بر توانايي نگريستن ارتجالي به ابعاد گوناگون يك موقعيّت، درك جايگاه خويش نسبت به ديگران و ديدن سريع فحواي يك مطلب دلالت دارد. و سرانجام «كمال‌يابي» حكايت از انگيزة خاصّ، قابليّت دروني و نيروي حياتبخش زندگي دارد كه به ارتقاي تحقّق تماميّت خود مي‌انجامد.(لاوكي،1992 و2003)[6]

برخی از مهمّترین جنبه‌های هیجانی خاصّ که معمولاً افراد تیزهوش با آن روبه‌رویند، شامل احساس انزوا، بیگانگی و تنهایی نسبت به همگنان برای گرایشها و علایق ویژه، تجربة احساس دلتنگی، خشم و اضطراب و ملالت، رویارو شدن با تمایلهای کمال‌گرایانه و توقّعات مرتبط به نقش جنسیّتی است.(هبرت و اسپايرز نيومايستر،2002)[7] افراد تیزهوش دچار «تنیدگی» خاصّی می‌شوند.(كاپلان،1990)

باید متذّکر شد جنبه‌های عاطفی در تیزهوشی، به اندازة ظرفیّتهای برجسته اهمیّت دارند. به طور کلّی حسّاسیّت تیزهوشان به نیازهایشان بیشتر از غیر تیزهوشهاست. یک تیزهوش می‌تواند همزمان و توأمان دچار اختلال شناختی و عاطفی باشد.(كولانجلو،2003)[8] بخش مهمّ و قابل ملاحظة مسائل هیجانی و اجتماعی کودکان تیزهوش از محیط نشأت می‌گیرد.(وب،1994)[9] دوران نوجوانی، عرصة بیشترین مشکلات و مسائل اجتماعی است. از افسردگی، اضطراب و انزوا می‌توان به منزلة عمومی‌ترین مشکلات تیزهوشان یاد کرد. اضطراب، افسردگی و انزوا می‌تواند منجر به خودکشی شود. وضعيّت سلامتي بدن، فقدان سريع پدر، فشار رواني در خانواده، مسايل الكلي و افسردگي مي‌تواند به منزلة دلايلي براي اقدام به خودكشي در ميان تيزهوشان محسوب شود.(كولانجلو،2003) برخی از دانش‌آموزان تیزهوش در سرگشتگی به سر می‌برند که آیا کوششهای آنها برای رضایت و خوشنودی شخصی است یا برای خوشایندی اطرافیان انجام می‌گیرد؟ هنگامی که آنها به فعّالیّتی دست می‌زنند که خوشنودی بلند مدّتی را به ارمغان می‌آورد، دچار هراس می‌شوند که شاید این امر موجب نگرانی دیگران گردد.(كاپلان،1990)

از آن جا كه يك فرد تيزهوش از پيشرفتهاي چشمگيري در زندگي برخوردار است، اين پيشرفتها باعث تفاوتش از ديگران مي‌گردد و وي را از لحاظ اجتماعي تنها مي‌كند و با تمايل مستمرّ وي به پيشرفت، اين تفاوت و تنهايي نيز ماندگار خواهد بود.(تولان،2003)[10]

عدم پذیرش تواناییهای فردی در میان تیزهوشان، اغلب به گسترش خطراتی در زمینة کم‌آموزی، شکست تحصیلی، بزهکاری، اختلالات تغذیه، مصرف مواد زیانبار، وسوسه‌های خودکشی و سایر فعّالیّتهایی منجر می‌شود که از دیدگاه اجتماعی پسندیده نیست و موجب تخریب شخصیّت می‌گردد. در یک بررسی، فهرستی مشتمل بر هجده خصوصیّت عاطفی و اجتماعی و ده ویژگی تحصیلی و پنج خصوصیّت بدنی در میان دویست و هشتاد و پنج معلّم، مشاور و روان شناس توزیع شد تا دربارة تیزهوش بودن و یا «اختلال فزون کنشی / نارسایی توجّه»[11] نظر دهند. دوسوم اين خصوصيات (بیست و دو ویژگی) در میان هر دو گروه تیزهوش و «اختلال فزون کنشی / نارسایی توجّه» مشترک بود. خصایصی نظیر «حرمت پایین خود »، «تصوّر منفي از خود»، «احساسهای کهتری»، «موازین و اهداف غیر واقعی»، «ضعف در تطابق با مقتضیات موقعیّت»، «شکایتهای بدنی»، «فقدان ابتکارعملهای تحصیلی»، «بی‌علاقگی به فعّالیّتهای رقابتی» و «وجود نقایص در کارکرد درسی و تحصیلی» از ویژگیهای تیزهوش کم‌آموز بود.(اولنچاك،1999)[12]

این گونه است که به تعبیر برخی از مشاوران مجرّب در این حوزه، «هیجان قلب و روح تیزهوشی است؛ هیجان قلمروی است که صحنة تفاوت تیزهوش از بسیاری افراد دیگر قلمداد مي‌شود. هیجانهای فرد تیزهوش از آگاهی شناختی‌اش برمی‌خیزد و سپس در درون احساسات معنی می‌یابد. کودکان تیزهوش به سبب درک وسیعترشان گاهی بیش از دیگران دچار احساس گناه می‌شوند. علاوه بر آن، انگیزه برای یادگیری، ارتقای درونی و خودشکوفایی، امری هیجانی است و در قلب تیزهوشي جای دارد. کودکان تیزهوش اغلب از درون برای یادگیری سوق می‌یابند. سائق پدیده‌ای هیجانی است؛ حال آنکه ظرفیّت یادگرفتن امري شناختی. کودکان تیزهوش لبریز از هیجان، شور و شوق و خونگرمی‌اند. اگر از هیجانها غفلت ورزیم، جوهرة تیزهوشی را از کف داده‌ایم. حمایت از تیزهوش مستلزم پشتیبانی از «خود» وی است و شکوفایی خود به معنای رشد هیجان. تیزهوش برای سیطره بر جهان، فهمیدن را پی می‌گیرد و سیطره برای وی به معنای ایمنی است. ریشة ارتقای شناختی برای تیزهوش به مثابة یک ضرورت، در این نکته نهفته است».(روپر،2003)[13]

1) هویّت‌یابی

«نوجوان قبل از هر چيزي در جست‌وجوي هويّت خويشتن است. اين جست‌وجوي هويّت از حدّ سالهاي دوم و سوم پي‌ريزي مي‌گردد. ولي در نوجواني با شدّت تمام از نو وارد ميدان مي‌شود. وي الگوهاي خود را در جاي غير خانواده جست وجو مي‌كند كه به خودپيروي و فرديّت جويي منجر مي‌گردد. پس نوجواني يكي از مراحل بارور هستي است كه طيّ آن ساختهاي قطعي شخصيّت بزرگسال تثبيت مي‌شوند يا دوباره مطرح مي‌گردند. بلوغ، پايداري آنچه را كه اندك اندك پايدار شده بود، بر هم مي‌زند. در روي‌آوردهاي مختلف نسبت به تغييرات زيست‌شناختي، نوجوان داراي دو جنبة رواني است كه در هدفگيريهاي دفاعي مكمّل يكديگرند. يكي از اين دو در سطح عاطفي است و در قالب تعقّلي كردن امور جلوه‌گر مي‌شود و ديگري در سطح شناختي است و عبارت از ورود به فكر انتزاعي است. هدف تعقّلي كردن، جابه جا كردن يك سلسله از تضادّها و تعارضهاي درون رواني (كه عاطفي هستند) در سطح تعقّلي، منطقي و شناختي است.

ورود به فكر انتزاعي يا منطقي-رياضي خصيصة ديگري است كه دورة عمليات صوري «پياژه» آن را ترسيم كرده است. در اين جا سخن از يك فرآيند واقعي تحوّل است كه بر جدايي قطعي تفكّر از هر تكيه‌گاه و بر بازگشت‌پذيري كامل آن و مخصوصاً بر مداخلة انتزاع تفكّري يا در جريان تفكّر در يك سطح فراسوي فكر صحّه مي‌گذارد؛ يعني سطحي كه به فكر اجازه مي‌دهد به خود بينديشد. رابطه تعقّلي كردن و ورود به فكر انتزاعي، روشنگر گرايش نوجوان به «از نوسازي دنيا» است».(منصور،1380،ص165-166)

«احراز هويّت در برابر پراكندگي نقش بر مبناي نظريّة «اريكسن»، مرحلة پنجم تحوّل را تشكيل مي‌دهد. در اين مرحله، نوجوان همة اكتسابات قبلي شامل دلبستگيهاي هيجاني، استقلال، ابتكارها و تحقّقهاي خود را دوباره به ميدان مي‌آورد و در جست و جوي من يا هويّت خويش است. او سعي مي‌كند كه عناصر پراكنده و متفرّق شخصيّت خود را با همديگر مرتبط سازد و تعارضهاي قبلي را از نو تجربه كند. اين امر، شامل تجربه كردن نقشهاي مكرّر و متنوّع و به يكسو نهادن آنها نيز مي‌شود. اغلب اتّفاق مي‌افتد كه نوجوان به يك ساخت‌دهي پايدار شخصيّت نايل نمي‌گردد و در نتيجه با فكر پراكندگي وجود خود به سر مي‌برد. مفهوم هويّت در نوجواني دو چهره دارد: از يك سو به احساساتي رجوع مي‌كند كه يك فرد در مقابل خويشتن دارد(خودسنجي). از سوي ديگر بر روابط بين هويّت شخصي و توصيفهايي كه ديگران (يعني افرادي واجد ارزش براي او)، از او به عمل مي‌آورند، تكيه مي‌كند. اين توصيفها مربوط به رفتارهايي هستند كه جامعه آنها را براي يك رفتار مناسب اساسي مي‌داند و در اطراف مجموعه‌هايي كه نقشهاي اجتماعي ناميده مي‌شوند، سازمان يافته‌اند. نقشهايي كه بين من و اجتماع ارتباط برقرار مي‌سازند، داراي دو كنشند: يكي آنكه شخص را به قوانين اجتماعي مربوط مي‌سازند و ديگر آنكه وي را به عنوان فرد مشخّص مي‌كنند. سه پايگاه اجتماعي يعني خانواده، گروه و نهادهايي مانند مدرسه مورد تجربه و نقشگيري نوجوان قرار مي‌گيرند و هنجارهايي را فراهم مي‌آورند كه سبب حكم كردن فرد دربارة خودش مي‌شود و يك هويّت مستقلّتر و فردي‌تر شكل مي‌گيرد. در رسيدن به «تصوّر از خود»[14] از سه شيوه ممكن است استفاده شود: تغيير جامعه براي انطباق با خود، تغيير خويشتن براي سازش با نظام و يافتن مكاني خاصّ در جامعه براي تحقّق خود.

پديدة «هم‌شكل‌طلبي»[15] در اين دوره رخ مي‌دهد؛ يعني غرق شدن در گروه همگنان و پذيرش هنجارهاي آنان كه نوجوان را در رهايي تدريجي‌اش از وابستگي خانوادگي ياري مي‌نمايد. تبعيّت از همگنان به سادگي جانشين تبعيّت از خانواده مي‌شود. لذا نوجوان ممكن است حقّ تحوّل بموقع خود را پيش از آنكه به ظرفيّت خودنظم‌جويي هيجانهاي خويش و استقلال لازم برسد، از خود سلب كند. امّا افرادي كه براي خود قدر و منزلت ناچيزي قايلند، مفهوم ناپايداري از خود دارند. از اين رو، نسبت به انتقاد، خود را حسّاستر نشان مي‌دهند. پس از مرحلة احراز هويّت، نوجواني كه به كسب هويّت خويش نايل آمده، مي‌كوشد كه آن‌ را در مقابل ديگران تقويت نمايد. لذا براي صميميّت و سرمايه‌گذاري در اين راه آماده است؛ بدون آنكه خطر مستحيل شدن در ديگري در كار باشد».(منصور و دادستان،1371)

«امّا ملاحظات عاطفی در تشکّل هویّت تیزهوش نیز سهم قابل توجّهی دارد. تیزهوشی را می‌توان به منزله یا جنبه‌هایی از «خود» تعریف کرد. بر این اساس، قضاوت فرد دربارة خودش یا از سوی دیگران در شکل‌گیری هویّت، بسیار تعیین کننده است. در تشکّل هویّت فرد تیزهوش چهار ساختار دخالت دارند. باید به دقّت بررسی کرد که چگونه هر نظام بر تحوّل هویّت اثر می‌گذارد و یا با آن رابطه دارد.

اعتبار[16]

نخستین سازه آن است که تیزهوشی فرد به وسیلة خود یا دیگری تأیید شود. دیگران شامل والدین، معلّمان و هر فرد مهمّ در زندگی وی است. افرادی که احساس اعتبار برای تیزهوشی خود ندارند، ممکن است از برخی دشواریها در زمینة «حرمت پایین خود » و یا «تصوّر منفی از خود» رنج ببرند.

اثبات[17]

این جنبه در واقع روابط ثانوی تصدیق کننده برای تیزهوشی فرد است که با افراد یا جریانهای حمایتی شکل می‌گیرد و از سوی آنها دریافت می‌گردد و تصدیق می‌شود. روابط ثانوی شامل همگنان، خواهر و برادر، همکلاس و افرادی از این دست می‌گردد. در چنین شرایطی، «تیزهوشی» اثبات می‌شود.

پیوستگی[18]

پیوستگی به تعامل و اتّحاد با علایق، اشتیاقها و گرایشها و توانمندیهای دیگران اشاره دارد؛ به گونه‌ای که هویّت فردی خود، از کف نرود. «پيوستگي» اشاره به جریان یکپارچه و بیرونی ویژه‌ای دارد که موجب فقدان خود نمی‌شود. این اتّحاد و پیوستگی از تیزهوشی فرد حمایت می‌کند؛ به تعبیر دیگر، رشد یک فرد سالم و کامل را زیر چتر پشتیبانی خویش قرار می‌دهد. پیوستگی یک تیزهوش، عرصه‌ای را فراهم می‌آورد که افراد درک می‌شوند، پذیرفته می‌گردند و تفرّد و یگانگی آنها، قبول می‌شود. بنابراين فرد تیزهوش ناچار نیست برای دوست‌یابی، تیزهوشی خود را انکار کند.

وابستگی[19] 

وابستگی به بیاني، «غلیان و شعله‌ورشدن خود» است. در هویّت تیزهوشی، یک زندگی معنوی گرم، ژرف، هدفمند و متعهّد برای امری بزرگ و شگرف، شکل می‌گیرد. تیزهوشی با معنای ژرفتر و رازگونه‌ای همراه می‌شود. «وابستگی»، «خود» را به جهان و حقیقت و راز زندگی پیوند می‌دهد. اهداف و رسالتها و شور و شوقهای متعالی از طبیعت تیزهوشی و مفهومی به نام «فرد تیزهوش» برمی‌خیزد و می‌جوشد».(ماهوني،2003)[20]

2) بروز جنبه‌هاي هیجانی در گيرودار اختلالات اکتسابات آموزشگاهی

شوخ طبعی، وجود حالات آشفتگی (پریشانی) و یا از همگسیختگی، حسّاسیّت بسیار شدید، حالات کمال‌گرایی، توقّعات غیرمنطقی از خود و تنوّع وسیعی از علایق و گرایشها از جمله ویژگیهای اساسی دانش‌آموزان تیزهوش دچار «اختلال اکتسابی آموزشگاهی»[21] است.(ويلارد هالت،1999)[22] اغلب دانش‌آموزان تیزهوش دچار اختلال اکتسابی آموزشگاهی در معرض کم‌آموزی و ضعف تحصیلی، از «حسّ خود آسیب دیده» رنج می‌برند. از آن روي كه چنين وضعيّتي با احساس بي عيب بودن و توأم با كمال گرايي آنها متعارض است. باید توجّه داشت که جنبة عاطفی آموزش و پرورش برای این گروه از دانش‌آموزان تیزهوش، یک نیاز ناب و خالص در هر آموزشگاه است و این گروه از دانش‌آموزان به توجّه عاطفی بیشتری نیاز دارند؛ زیرا دوره‌های طولانیِ ناکامی تحصیلی به «حرمت خود» آنها آسیب می‌زند و تدریجاً شرایطی پیش می‌آید که یک باور درونی شکل می‌گیرد: بعضی چیزها دربارة من غلط است.(اولنچاك،1994)

«دانش‌آموزان تیزهوش دچار اختلال اکتسابی آموزشگاهی معمولاً از آزردگیهای دیگری نیز رنج می‌برند:

1- خشم: آنها بیش از همگنان تیزهوش خود كه دچار اختلال اکتسابی آموزشگاهی نيستند، تلاش مي‌كنند و كوشش آنها طولانی‌تر است؛ امّا از نوع فعّالیّت خویش ناراضی‌اند. از سوی دیگر به علّت تحت توقّع تیزهوش بودن از سوی محیط، زير فشار قرار دارند و بر انجام فعّالیّت برتر و عالی بودن آنها تأکید می‌شود. ناکامی و رنجش بدون موفّقیّت تحصیلی موجب واکنش خشونت آمیز می‌گردد.

2- هراس از شکست: دانش‌آموزان تیزهوش دچار اختلال اکتسابی آموزشگاهی که روشهای جبران ضعف تحصیلی را یاد نگرفته‌اند، ممکن است انتظار شکست در آنها بروز کند و یا حتّی دچار هراس از شکست به همراه خشم و ناکامی در انجام وظایف گردند. حالات ترس و هراس سبب بروز حرمت پایین خود مي‌شود.

3- ترس از موفّقیّت: گاهی کامیابیهای تحصیلی کوتاه مدّت از سوی اطرافیان، پس‌خوراند مثبت دارد و این خود نوعی فشار برای موفّقیّت است؛ به عبارت دیگر ترس عمیق از موفّقیّت بروز می‌کند.

4- نیاز قوی به مهار: آنها برای پرهیز از احساسات یاد شده به سرعت، احتیاج به مهار شدن را در خود تجربه می‌کنند».(استروپ و گولدمن،2002)[23]

پديدهٔ «تيزهوشي توأم با اختلال اكتسابي آموزشگاهي»، به زعم برخی محقّقان، احتمالاً ناشی از کژسازش یافتگی فرد و محیط است.(رايس و مك كوچ،2002)[24] به ویژه ضعف درسی در میان تیزهوشان، جلوه‌ای ترکیبی از تنیدگیهای روانشناختی و اجتماعی است. ضعف تحصیلی به طور کلّی ممکن است برآیندی از انزوای اجتماعی، فشار برای انطباق محیطی، اختلالات رفتاری یادگیری و فقدان هدف و جهتگیری در زندگی باشد.(كولانجلو،2003)

3) تجزيه در جريان تحوّل هیجانی

نظریّة «دابروسکی»[25] موسوم به «تجزية مثبت»[26]، مورد مطالعات فراوانی در قلمروهای حسّاسیّت هیجانی و تحوّل شخصیّت واقع شده است. برای درک شایستة این نظریّه باید به شش نکته توجّه کرد:

 يك) تحوّل به وسیلة مجموعه‌ای از تجزيه‌ها و تركيبهاي مجدّد رخ می‌دهد. هنگامی که ترکیب و یکپارچگی، گسیخته می‌شود و ترکیب مجدّد رخ می‌دهد، شرایط برای تحوّل شخصیّت فراهم می‌آید.

 دو) لزوماً همة تجزیه‌ها و ناهماهنگیها، مثبت نیستند. هنگامی که تجزیه و گسیختگی منفی رخ می‌دهد، ممکن است حالات روان‌‌گسیختگی و وسوسه‌های خودکشی بروز کند.

 سه) نکتة مهمّ آن است که حرکت و سیر از «خودمیان بینی» به سوی زندگی نوعدوستانه انجام گیرد.

چهار) به طور کلّی پنج سطح از تحوّل وجود دارد:1- وحدت‌يافتگي اوّلیّه[27]، 2- تجزية یک سطحی[28]، 3- تجزية چند سطحیِ ارتجالی[29]، 4- تجزية چند سطحیِ سازمان‌یافته[30]، 5- وحدت‌يافتگي ثانوی[31] ( عالیترین سطح تجزية مثبت)

پنج) در «تجزية مثبت»، «فرا‌تحريك‌پذيري»[32] یک مؤلّفة محوری محسوب می‌شود. این اصطلاح از روانپزشکی اقتباس شده که به حسّاسیّت نظام عصبی اشاره دارد و گویای پاسخ بالاتر از سطح عادی به محرّک محیطی است. «فراتحريك‌پذيري» پنج ظهور (بروز) دارد:  (1 روانی- حرکتی[33](این جلوه به تحرّک و جنبش، بیقراری، دانش، ظرفیّت بالا از فعّالیّت و نیرومندی اشاره مي‌كند) 2( حسّی[34] (به معنای نیرومندي و حسّاسیّت بسیار به تجارب حسّی، گرایش شدید به پدیده‌های حسّی، و واکنش قوی به دریافتهای حسّی منفی است) 3( تخيّلي[35] (به شادابی در تخیّل، پرمایگی در تداعی، سهولت در رؤیاپردازی، اختراع، ابداع، حیوان‌انگاری و انسان‌انگاری اشاره دارد) 4( هوشی[36] (به معناي اشتیاق به دانش، کشف، پرسش، عشق به پدیده‌ها و تحلیل نظری، پژوهش حقیقت، لذّت از پیگیری یک خطّ از استدلال پیچیده و اطّلاعات جدید است) 5( هیجانی[37] (شامل طیف پهناوری از احساسات تجربه شدة دلسوزی، تعلّق، وابستگی، و حسّ نیرومندی از مسؤولیّت پذیری مي‌شود).

شش) از دیدگاه «دابروسکی»، «ظرفيّت تحوّلی»[38] مرکّب از «فراتحريك‌پذيري»، ظرفیّتها و استعدادهای خاصّ، و یک «عامل ناشناخته» است. عامل سوم اشاره به زمینه‌ای وابسته به قابلیّتهای وراثتی و تجارب محیطی دارد؛ امّا به تدریج در جریان تحوّل شخصیّت از این عوامل مستقلّ می‌شود و به یک تمایز‌یافتگی هشیارانه و آگاهانه و «شناخت‌یابی خود» منجر می‌شود. ممکن است از این پدیده به منزلة «پویشها»[39] یاد کرد. پویش از این لحاظ، نیروی تحوّلی است که از « تجزية مثبت» بر می‌خیزد و به شکوفایی موهبت قابلیّت تحوّلی شخص یاری می‌دهد. «پویشها» اشاره به نیروهای زیستی و روانی طبیعی دارند که رفتار و تحوّل آن را مهار می‌کنند. از دیدگاه «دابروسکی»، «پویشها» به منزلة فرآیندهای غریزی، انگیزشی و هوشمندانه است که با هیجانها ترکیب شده‌اند. برخی جنبه‌های پویش با صراحت به تجربة فرد در هیجانهای منفی شدید اشاره دارد. سطح پنجم تحوّل یعنی وحدت‌يافتگي ثانوي، امري بسیار نادر است و به مثابة سقف ظرفیّت در نهایت تحوّل انسانی به شمار مي‌آيد. برای این سطح، «فراتحريك‌پذيري» هیجانی، تخیّلی و هوشی، اشکال غنی‌تری محسوب می‌شوند. اگر آنها با یکدیگر ظاهر شوند، به انسان امکانهای غنیِ تحوّل و خلّاقیّت را می‌دهد. «تجزية مثبت» برآیند جریان دشوار هیجانی است که در ترکیب مجدّد روانشناختی در یک سطح عالیتر از کنش انسانی رخ می‌دهد. هیجانهای منفی نظیر اضطراب، احساس شرم و احساس گناه، بخشی از «تجزية مثبت» است که اقتضای سکون و ثبوت را ندارند و جابه‌جا می‌شوند. «دابروسکی» از پذیرش این جنبه‌های شدید منفی حمایت می‌کند. مداخلات درمانی باید این افراد را مدّ نظر قرار دهد تا برای درک و فهم هیجانها و عواطف خود در گسترة اصول «نظریّة تجزية مثبت» یاری شوند. بر پایة «نظریّة تجزية مثبت»، عواطف و هیجانها، از تعارض درونی ناشی می‌شوند (و نه گرایش و تمایل به خود) و هر تعارض درونی یک هدف انگیزشی را پدید می‌آورد. «دابروسکی» ترجیح می‌دهد به جای تیزهوشی از اصطلاح «ظرفيّت تحوّلی» استفاده کند.(منداگليو،2004؛ تولان،1999)[40]

 

[1]- Kaplan, L.

[2]- Excitability

[3] -Sensitivity

[4]- Perceptiveness

[5]- Entelechy

[6] -Lovecky, D.

[7]- Hébert, T. & Speirs neumeister, K.

[8]- Colangelo, N.

[9]- Webb, J.

[10]- Tolan, S.

[11]- Attention deficit hyperactivity disorder

[12]- Olenchak, F.

[13]- Roeper, A.

[14] - Self concept

[15] - Conformism

[16]- Validation

[17]- Affirmation

[18]- Affiliation

[19]- Affinity

[20]- Mahoney, A.

[21] - Learning Disability

[22]- Willard-holt, C.

[23]- Strop, J. & Goldman, D.

[24]- Reis, S. & Mc Coach, D.

[25] - Dabrowski

[26]- Positive disintegration

[27]- Primary integration

[28] -Unilevel disintegration

[29]- Spontaneous multilevel disintegration

[30]- Organized multilevel disintegration

[31]- Secondary integration

[32]- Overexcitability

[33]- Psychomotor

[34]- Sensual

[35]- Imaginational

[36]- Intellectual

[37]- Emotional

[38]- Developmental potential

[39]- Dynamisms

[40]- Mendaglio, S.