یکی از برجستهترین نمونههای فرانگری در فلسفه، نظریههای جدید درباره "ذهن" است که فلسفه ذهن، علوم شناختی، هوش مصنوعی و عصبشناسی را به هم پیوند داده است.
پارادایم «تجربه و پویایی زیست انسانی» با تأکید بر تعامل پویا میان تجربه معنوی، زیستی و شناختی، پیامدهای عمیقی در فلسفه ذهن و علوم شناختی دارد. این پیامدها به چالشهای سنتی در باب ذهن، آگاهی، شناخت و تعامل انسان با محیط پاسخ داده و زمینهای برای درک جدید از ذهن و شناخت ارائه میدهند.
این نقد که فیزیکالیسم غالباً بر توصیف بنا شده است تا تبیین، تحلیل، استنتاج، و پارادایمیابی، یکی از چالشهای اساسی این دیدگاه در فلسفه ذهن و شناخت است. برای بررسی این موضوع، باید تفاوت میان توصیف و تبیین روشن شود و سپس نشان دهیم که چرا فیزیکالیسم بیشتر به سمت توصیف میل دارد و در تحلیل عمیقتر یا استنتاجهای هنجاری و پارادایمی دچار ضعف میشود.
فیزیکالیسم، بهعنوان دیدگاهی که ادعا میکند همه پدیدههای ذهنی، روانشناختی، و آگاهی را میتوان بر اساس اصول و فرآیندهای فیزیکی توضیح داد، با محدودیتها و تناقضهای اساسی روبهرو است. این چالشها ناشی از تلاش برای کاهش پیچیدگیهای ذهن و آگاهی به قوانین فیزیکی هستند.