مطالعه تحلیلی عوامل مشارکت نخبگان در قلمرو سیاستگذاری فرهنگی در دو بخش اساسی (مبانی پذیرش و راهبردهای مشارکت افزایی) جمع بندی گردید (مقدّم،1398) :
مبانی پذیرش اجتماعی مشارکت فرهنگی نخبگان و ملازمات آن
«کانون کوششهای مربوط به جلب مشارکت نخبگان به منظور سیاستگذاری فرهنگی آن است که به طور کلّی زمینه ها و بسترهایی فراهم آید که مشارکت فرهنگی نخبگان از سوی جامعه پذیرفته شود. بدین معنا که:
1) در ساختار اداری جامعه به نخبگان اولویّت دهی شود.
2)نخبگان بومی هر منطقه جغرافیایی باید در صف مقدّم سیاستگذاری فرهنگی واقع شوند.
3) شرایط اجتماعی با خواسته های نخبگان به مشارکت فرهنگی همخوان باشد.
4) دیدگاههای نخبگان در قلمرو فرهنگ، عملی شود».
بدین منظور لازم است سه اقدام بنیادین صورت پذیرد:
1) گسترش اندیشکده های فرهنگی
«اندیشکده های فرهنگی، در واقع قطبهای مشارکت نخبگان قلمداد می شوند. پی ریزی این نهادها برای جلب مشارکت فرهنگی نخبگان وابسته به احساس تعلّق فرهنگی آنهاست. لذا ارزشهای جامعه باید برای نخبگان درونی شده باشد. افزون برآن، مشارکت فرهنگی نخبگان بستگی به نظام اداری ویژه ای دارد».
2) نخبه محوری فرهنگی
«مراکز عالی تصمیمگیری فرهنگی باید نخبه محور باشند؛ امّا باید توجّه داشت که نفوذ صاحبان سرمایه و ثروت در فرهنگ، به جلب مشارکت نخبگان کمکی نمی کند».
3) انزوا زدایی نخبگان
«هر عاملی که موجب انزوای نخبگان می شود باید زدوده شود. بدین معنا که ابتدا لازم است موانع مشارکت نخبگان از بین برود. در امر مشارکت فرهنگی نخبگان بدون توجّه به فردیّت آنها ممکن نیست. باید از ساختار عمودی حاکم بر جامعه پرهیز کرد و امیدواری برای اصلاحات را در میان نخبگان برای مشارکت آنها افزایش داد.
لذا عمده ترین عوامل انزوای نخبگان را می توان این گونه خلاصه کرد:
1) بی توجّهی به فردیّت 2) حاکمیت ساختار عمودی 3) ناامیدی برای اصلاحات».
راهبردهای مشارکت افزایی نخبگان در سیاستگذاری فرهنگی
«به طور کلّی به منظور جلب مشارکت نخبگان برای سیاستگذاری فرهنگی دو راهبرد بنیادین وجود دارد که هر یک از آنها مشتمل بر سیاستهای ویژه ای است»:
یک) توجّه به ویژگیهای نخبگان
این توجه ناظر به وجود چهار راهبرد است:
1) تعهّد ملّی نخبگان
«بی تردید میزان مشارکت فرهنگی نخبگان بستگی به تعهّد ملّی آنها دارد. تعهّد ملّی نخبگان می تواند وابسته به خاستگاههای اجتماعی باشد؛ در واقع جامعه باید به مشارکت نخبگان احساس نیاز کند. این احساس نیاز اجتماعی بی تردید به پی ریزی تعهّد ملّی نخبگان یاری می دهد. تعهّد ملّی نخبگان زمینه را برای پدیدایی و شکل گیری مبانی نظری و مفهوم پردازیهای بومی از سوی نخبگان فراهم می آورد و بدین سان وجود یک نظریه بومی توسعه فرهنگی موجب جلب مشارکت نخبگان می شود.
تعهّد ملّی نخبگان معمولاً با دو پدیدهٔ «مبادرت به همگرایی نخبگان» و «تفاهم میان تصمیمگیرندگان فرهنگی و نخبگان» در امر مشارکت فرهنگی نخبگان ملازمت دارد.
ابتدا باید به همگرایی نخبگان مبادرت ورزید؛ زیرا مشارکت فرهنگی نخبگان فقط با هماهنگی آنها ممکن است. از دیگر سو، باور جامعه به توانمندیهای نخبگان، به مشارکت فرهنگی آنها می انجامد. این باور موجب افزایش رضایت اجتماعی نخبگان می شود و بدیهی است که مشارکت فرهنگی نخبگان به میزان رضایت اجتماعی آنها بستگی دارد.»
امّا میزان مشارکت بستگی به فهم مشترک میان تصمیمگیرندگان فرهنگی و نخبگان دارد و احترام به هویّت نخبگان، به تقویت تفاهم مزبور کمک می کند و در نتیجه مشارکت فرهنگی آنها افزایش می یابد».
2) تخصّص حرفه ای نخبگان
«مشارکت فرهنگی نخبگان بستگی به تخصّص حرفه ای آنها دارد. بهره گیری از نخبگان مقتضی مدیریّت فرهنگی خاصّی است. در چنین شرایطی سیاستگذاری فرهنگی را فقط باید به نخبگان سپرد. رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی از جمله موارد خاصّی هستند که اداره آنها را باید صرفاً به نخبگان فرهنگی واگذار کرد.»
3) شایستگیهای نخبگان فرهنگی
«واقعیّت آن است که نخبگان فرهنگی از شایستگیهای خاصّی برخوردارند و چنانچه نظام اداری فرهنگی از ماهیّتی مشارکت پذیر در سطح کلان برخوردار باشد، در واقع به شایستگیهای مزبور توجّه کرده است و این امر بالتَّبع به جلب هر چه بیشتر مشارکت نخبگان می انجامد».
شایستگیهای خاصّ نخبگان اقتضا می کند که به سه نکته « ارزشگذاری به جوامع نخبگی»، «پرهیز از تمرکز گرایی» و «احساس تعلّق اجتماعی نخبگان» توجّه شود.
جلب مشارکت نخبگان در عرصه سیاستگذاری فرهنگی مستلزم ارزشگذاری خاصّ به نهادها، جمعیتها و گروههای نخبگی است. بی توجّهی به جوامع مزبور پیامدی جز دلسردی و انزوای نخبگان از امر سیاستگذاری فرهنگی در بر ندارد . به ویژه آن که مقوله فرهنگ، قلمروی ارزشی قلمداد می شود. لذا ارزشگذاری به جوامع نخبگی، به مشارکت افزایی فرهنگی آنها کمک می کند. از سوی دیگر، تنگ نظریها و جمودهای ذهنی دست اندرکاران مانع مشارکت فرهنگی نخبگان است. در این میان نگرش اقتصادی به فرهنگ از دیدگاه نخبگان یک تنگ نظری بسیار نگران کننده محسوب می شود. لذا اقتصاد محوری در مقوله فرهنگ بازدارنده مشارکت نخبگان است در واقع تنگ نظری که از ذات نگرش اقتصادی بر می خیزد، با وسعت مشرب و گسترده نگری فرهنگی معارضت دارد. ارزشگذاری به جوامع نخبگی هرگز نباید تحت الشعاع ملاحظات اقتصادی واقع شود.
مقولهٔ فرهنگ ماهیّتاً اقتضای وسعت مشرب و گشودگی عامّ دارد و این امر مطالبه بزرگ نخبگان قلمداد می شود. سیاستگذاری فرهنگی بالتّبع مستلزم بهره گیری عامّ و گسترده از همه ظرفیّتهاست از این رو، تمرکز زدایی نه تنها از ذات عرصه فرهنگ می جوشد، بلکه مورد تأکید نخبگان است. این چنین است که تمرکز گرایی از مشارکت فرهنگی نخبگان بازداری می کند. در واقع تمرکز زدایی به درونی شدن ارزشهای اجتماعی و فرهنگی در نخبگان کمک می کند.
نخبگان برای مشارکت فرهنگی باید به جامعه خود احساس تعلّق کنند. ارزشگذاری مردم به افکار، احساسات و عقاید نخبگان از سویی و گردش پذیری نخبگی (و نه رکود و جمود نخبگی) از طرف دیگر به افزایش احساس تعلّق اجتماعی نخبگان و در نتیجه مشارکت فرهنگی آنها یاری می دهد. از سوی دیگر کمبود چشم اندازهای قابل دسترس، ممکن است این احساس تعلّق را کاهش داده، مانع مشارکت فرهنگی نخبگان شود.
4) بهره گیری از نخبگان فرهنگی
به منظور گسترش مشارکت فرهنگی بویژه باید از نخبگان فرهنگی بهره برد. لذا نخبگان در ارایه نقطه نظرات خویش باید با جامعه احساس یگانگی و امنیّت کنند. همچنین باید احساس کنند که در قلمرو فرهنگ منشأ اثر هستند.
دو) بهسازی نظام اداری فرهنگی
بهسازی نظام اداری فرهنگی منوط به دو راهبرد است:
1) کفایت مدیران
مدیران بی کفایت مانع مشارکت نخبگان می شوند. صداقت و حسن نیّت مسؤولان امر به جلب مشارکت نخبگان می انجامد. این واقعیّت با دو نکتهٔ مهم «امیدواری نخبگان» و «روشنی اولویّتهای فرهنگی» همراهی دارد:
جلب مشارکت نخبگان بستگی به امیدواری برای تحوّل دارد. احساس پیشرفت نخبگان آنها را امیدوار می کند. نخبگان در جامعه خود باید احساس پیشرفت کنند.
باید موضع تصمیمگیرندگان عالی در قبال اولویّتهای فرهنگی روشن باشد. بدین منظور لازم است جامعه نسبت به فرهنگ ارزشگذاری والایی نشان دهد و این ارزشگذاری دچار رکود نشود؛ بلکه پویا باشد؛ زیرا مشارکت نخبگان در مقوله فرهنگ به پویایی ارزشگذاری اجتماعی در زمینه فرهنگ بستگی دارد. در چنین شرایطی نخبگان احساس می کنند فرصت برای بروز آنها فراهم است.
به بیان دیگر نظام اداری فرهنگی از ظرفیّت بالایی در تشخیص اولویّتهای فرهنگی برخوردار است و پویایی ارزشگذاری اجتماعی در مقوله فرهنگ و احساس نخبگان در وجود فرصت برای بروز آنها دو اصل کلیدی در اولویت بخشی محسوب می شود.
2) مشارکت عامّ
سیاستگذاری فرهنگی لزوماً نباید به نخبگان محدود شود؛ بلکه همه اقشار به طور عامّ باید جذب فرایند سیاستگذاری فرهنگی شوند. سیطرهٔ نگرش امنیّتی- سیاسی بر مقوله فرهنگ از مشارکت نخبگان بازداری می کند.
الگوی مشارکت نخبگان در سیاستگذاری فرهنگی(مقدّم، 1398)
لذا می توان این گونه جمع بندی کرد که «الگوی مشارکت نخبگان در سیاستگذاری فرهنگی» بر رعایت نکات ذیل تأکید دارد:
الف) نظام اداری خاصّ تمرکززدا و رهایی بخش از حیث جنبه های امنیّتی، سیاسی و اقتصادی است و به تخصّصی بودن حوزه فرهنگ باور داشته باشد و در نخبگان احساس امنیّت پدید آورد. این نظام با زمینه سازی کلان برای جلب مشارکت عمومی در مقولهٔ سیاستگذاری فرهنگی به تعیین اولویتهای فرهنگی مبادرت ورزیده، روحیهٔ امیدواری برای تحقّق اصلاحات و بهسازی فرهنگی را در نخبگان تقویت می کند . در چنین شرایطی انزوا زدایی نخبگان رشد می یابد.
ب) تعهّد ملّی، احساس تعلّق فرهنگی و احساس یگانگی همراه با رضایت اجتماعی نخبگان برای هماهنگی و انسجام عمومی از حیث همگرایی نخبگان و تفاهم در امر تصمیمگیری زمینه سازی می کند فهم مشترک در چشم انداز روشن و دسترس پذیر زمینه را برای اندیشه ورزیهای فرهنگی فراهم می کند تا به استواری مبانی نظری فرهنگی بینجامد چنین شرایطی در مجموع به ارتقای سطح تعهّد ملّی در نخبگان می انجامد و ارزشگذاری اجتماعی به مقوله فرهنگ به این ارتقا یاری می دهد؛ از آن روی که ارزشگذاری فرهنگی پویا احساس پیشرفت را در نخبگان به همراه دارد.
ج) توجّه به هویّت توجّه به فردیّت نخبگان و فرصت برای بروز آنها به گونه ای صورت پذیرد که احساس تأثیر و نفوذ محیطی را در آنها فراهم آورد.
د) پی ریزی قطبهای نخبگانی ارزشگذاری به جوامع نخبگی و از جمله گسترش اندیشکده های فرهنگی و بهره گیری از نخبگان بومی، یک خطّ مشی بزرگ در مشارکت فرهنگی نخبگان قلمداد می شود.
دیدگاه خود را بنویسید