جلسه دوم۹۴/۱۲/۲
استعداد ۳جنبه دارد:
جنبه هوشی ( توانایی یادگیری)
جنبه رفتاری (توانایی انجام کار)
جنبه انگیزشی (زمینه ای که می خواهیم توانایی های بشری را متجلی کنیم)
تعامل عوامل سه گانه بالا منجر به استعداد می شود
هوش ظرفیت یادگیری ست
هوش در عالم «عین» ، در یک زمینه خودش را نشان می دهد متلا ریاضی فیزیک تا الان فقط دو توانایی را کشف کردیم
☘ توانایی یادگیری (هوش)
☘ توانایی انجام کار (کنش)
توانایی انجام کار دو قسم است:
☘ وظیفه مندانه : وقتی ست که دانش آموز عینا روش کتاب را یاد می گیرد و اجرا می کند مثل حل یک مساله ریاضی دقیقا با روش کتاب درسی
☘ نوسودمندانه : به صورتی که در انجام کار، نظر مافوق تامین شود ولی به شیوه جدید و همراه با نوآوری .
وظیفه مندی به خودی خود ارزشمند است . اینکه افراد چقدر نسبت به قوانین و مقررات و اصول پایبند هستند و رعایت می کنند موجب بقای جوامع می شود.
سه نوع هوش وجود دارد
☘ هوش تحلیلی
☘ هوش تحصیلی
☘ هوش تجربی
همه افراد کمابیش از این سه نوع هوش برخوردارند . هوش از عواملی ست که در انگیزش اثر می گذارد. انگیزش تحت تاثیر سطح هوش قرار می گیرد. ما تئوری هایی در یادگیری داریم که می گویند اگر فرد در مسیری قراربگیرد که هماهنگ با توانایی هایش باشد انگیزش او متفاوت خواهد بود.
ساده تر کردن روش کار و بهره گیری از توانایی ها در انگیزش اثر گذار است. مثلا دبیر محترم زیست شناسی می خواهد همه دانش آموزان را به حوزه زیست شناسی علاقمند کند. این بچه ها همه با هوش هستند اما در ارتباط با انگیزش نسبت به زیست شناسی برابر نیستند. معلم سعی می کند متعلمین خود را علاقمند تر کند پس در انتخاب محتوا دقت می کند و برنامه فردی برای هر دانش آموز تهیه می کند.
مساله مهم در اینجا تبدیل انگیزه بیرونی به درونی ست. خیلی از متخصصین تعلیم و تربیت وامانده اند که چگونه می شود این تبدیل را انجام داد. در این رابطه یک عامل مهم توانایی یادگیری فرد و هوش فرد است. از یک سطح به بالاتر دیگر نمی توانیم انگیزش را درونی کنیم. نگرش و اعتقادی که فرد نسبت به خودش و و ضعیت تحصیلی اش دارد در انگیزش تاثیر گذار هستند. اینکه دانش آموز تا چه اندازه اعتقاد راسخ به ضعف ها و قوت ها دارد و چقدر این اعتقاد شخصی، به باور فرد تبدیل شده است.
افرادی که نقاط ضعف و قوت خود را به خوبی می دانند در محدوده توانایی های خودشان گام بر می دارند تا self آنها آسیب نبیند. خودباوری تعیین کننده انگیزه درونی ست. خودباوری که ضعیف شود انگیزش مشکل دارد و باید به فرد مرتب پاداش داد. البته تشویق برای افراد دارای انگیزه درونی هم لازم است چون شوق اوست . در واقع انگیزه درونی به معنایی، نامحدود است و با تشویق می خواهیم از حداکثرش استفاده کنیم .
انگیزه درونی پیوستار است به اندازه ای که فرد خودش را برای زمینه می دهد. این فرد کمتر نیاز به محرک های محیطی برای پاداش دارد. از عوامل دیگر تاثیر گذار در انگیزش «اسناد» است. اینکه فرد عوامل موفقیت و شکست را چگونه تبیین می کند. تا چه حد آنها را به عوامل فردی و خود و تاچه حد به غیر خود نسبت می دهد. وقتی هوش بالا می رود و خودباوری بالاست ،اسناد هم درونی ست.
اگر از دانش آموزی که بیست گرفته و دارای اسناد درونی ست، بپرسیم عوامل موفقیت او چه بوده خواهد گفت :
☘ انگیزه قوی داشتم /علاقه داشتم
☘ از روش مطالعه مناسب استفاده کردم
☘ توانایی درکش را داشتم
اما دانش آموزی که دارای اسناد بیرونی ست در پاسخ سوال که چرا بیست نگرفتی؟ خواهد گفت:
☘انگیزه قوی نداشتم
☘روش مطالعه مناسب نداشتم
☘ولی نمی گوید توانایی درکش را نداشتم چون به توانایی های خودش اعتقاد دارد
درارتباط با هوش متوسط" اسناد ها" بیرونی ست. اسناد بیرونی عمدتا در جامعه ای ست که تجارب شکست مستمر دارند.
این افراد می گویند دیگری (هر کسی جز خود من) در شکست من نقش داشته است و یا مساله شانس را بیان می کنند.
در ادبیات یک نظام مترقی مبتنی بر انگیزش درونی، لغت شانس وجود ندارد .
به مجردی که فرد در تفسیر وقایع از لغت شانس استفاده کرد، دیگر این شخص در این نظام جای ندارد.
حداقل در نظام تعلیم و تربیت جایگاهی ندارد چون می گوید ادم ها اتفاقی دچار موفقیت و یا شکست می شوند.
شانس را افراد شکست خورده بکار می برند
این افراد در واقع می گویند: دیگران باید تصمیم بگیرند که من شکست بخورم و یا موفق شوم.
ولی انگیزه درونی وقتی بالا می رود فرد می گوید: من به جای اینکه تحت تاثیر دیگران باشم خودم می توانم در دیگران اثر بگذارم.
فرد می گوید این منم که تعیین کننده موفقیت ها و شکست ها هستم . البته این فرد در همه جا نمی تواند از «من» استفاده کند. اگر به حال خودش بماند جامعه پذیری اش خدشه دار می شود .
این «من» گفتن ها از یک حدی که بگذرد می رسد به جایی که جامعه جهانی آن را نمی پذیرد .
جامعه جهانی از تواضع و فروتنی بیشتر خوشش می آید این فرد نیاز به تربیت و پرورش دارد.
پس دومین عامل پس از هوش نگرش است
هر جا خودباوری قوی ست اسناد درونی ست.
موضع نظارت درونی ست.
انگیزه هم درونی ست.
به مجردی که انگیزه درونی را در فرد احراز کردید آن سه عامل دیگر هم احراز می شود .
اگر خودباوری از یک سطحی بالاتر احراز شود دلالت دارد بر تیزهوشی
مرکز کنترل وقتی درونی ست، خودباوری بالاست.
هوش هم بالاست. ضرایب همبستگی قوی بین اینها وجود دارد.
هر جا خود باوری بالا بود دلالت دارد بر هوش بالا
ولی لزوما هر هوش بالایی دلالت بر خودباوری بالا نیست.
گاهی فرد خلاق است ولی خودباوری اش بالا نیست چون افراد خلاق در دوره هایی دچار ضعف در خودباوری می شوند دچار نوساناتی می شوند و نیاز به مشاور قوی دارند .
لازم نیست دبیران و یا عوامل اجرایی مدرسه تیزهوش باشند کافی ست باهوش باشند.
دانش آموزان، ما را بخاطر تسلط علمی و یا تیزهوشی نمی خواهند .
مرجعیت فرد به ویژگی های غیر شناختی ، غیر علمی و غیر هوشی او ربط دارد.
مرجعیت های عاطفی و شخصیتی و روابط گرم برای دانش آموزان مهم تر است.
برای دانش آموزان باسوادی اولویت اول نیست. آنچه که مرجعیت ایجاد می کند جایگاه علمی ما نیست.
قوی ترین معلم ها هم به کتاب درسی مسلط هستند نه علم.
کتاب درسی را نباید نماینده تام علم تلقی کرد .
برای تهیه کتاب درسی متلا درس شیمی از منبع ذاتی علم شیمی گزینش هایی می شود .
سپس آن مطالب قابل درک می شود برای دانش اموزان و سلایق و دیدگاه های فردی نویسندگان کتب درسی در انها اعمال می شود. پس می بینیم که کتاب درسی شیمی با منبع ذاتی علم شیمی خیلی فاصله دارد.
یکی از مشکلات بچه های ما این است که کتاب درسی شان را نماینده آن علم نمی دانند.
بنابر این محتوا نتوانسته انگیزه فرد را تحریک کند. می بینیم که فرد خلاقیت برجسته ای در علم شیمی دارد .
حداقل در شیمی نباید ضعف داشته باشد ولی دارد چون آن را علم شیمی نمی داند. در اینصورت دیگر محتویات مرجعیت ندارند و جذاب نیستند.
افرادی هم که تخصص دارند در انتخاب محتوای کتاب درسی ، نمی توانند ادعا کنند که خودشان مسلط هستند به آن محتوا.
بهتر است معلمان حد خود را بدانند تا مرجعیت خودشان را افزایش دهند.
پس معلم به جای اینکه به دانش آموزان بگوید هر سوالی دارید از من بپرسید. بگوید من عالم به علم روانشناسی نیستم ولی ۱۵ سال است روانشناسی دبیرستان.را، تدریس کرده ام.
☘ انگیزه تحت تاثیر محتوا و content قرار می گیرد.
☘ محتوا باید در سطح دریافت و توانایی یادگیری دانش آموز قرار گیرد.
☘مطلب بسیار ساده و حتی پیش پا افتاده طرح شود تا در ابتدا رابطه فرد را با درس جوش بدهد.
☘ از دامنه سهل و ساده وارد شدن آنقدر مهم است که در ارزشیابی هم آثار مثبتی بجای می گذارد.
☘روش های تدریس و آزمون گرفتن ما هم می تواند انگیزه را تحت تاثیر قرار دهد.
☘در آزمون قرار است ما چه چیزی را بسنجیم ؟ هدف چیست ؟ خیلی ظریف است
اصل در آزمون احراز توانایی های فرد است
وقتی آزمون برگزار می کنیم ولو بر اینکه معلومات را می سنجیم اصل این است که توانایی های کودک و نوجوان احراز شود.
ولی بعد از مدتی می بینیم که معلومات سنجیده می شود و خودمان نتیجه می گیریم که اطلاعات دلیل بر توانایی هاست.
این اشتباه بزرگی ست که آزمون های پیشرفت سنج را علامت قرار دهیم برای توانایی آنها. ما می خواهیم توانایی را بسنجیم و حال آنکه قدرت یاد آوری و قدرت نگهداری را می سنجیم.
بر چه مبنایی قدرت نگهداری و یادآوری مبنای توانایی ست. آزمون های معلم ساخته و متداول آموزشگاهی دنیا مبنا قرار گرفته برای سنجش توانایی
و این اشتباه بسیار بزرگی ست به سه دلیل
توانایی ها جابجا شده با معلومات
میزان یادگیری معلومات، علامت شد برای فیزیک وشیمی
هدف بتدریج گم شد. به محاق رفت و به حاشیه. بجای سنجش توانایی ها، ناتوانایی های هر کودک را سنجیدیم. آیا اینکه عجز فرد را نشان دهیم هنر است ؟ اینکه نقاط ناتوانی افراد کجاست هنر نیست.
هنر در کشف توانایی طلایی نهفته است. مرتب تاکید می شود بر ناتوانایی های فرد و نادانسته های فرد.
لذا بین فرد و آن درس رابطه برقرار نمی شود
اضطراب امتحان
آزمون نامناسب باعث نفرت وبیزاری از درس می شود.
محتوا و حتی معلم را منفور می کند.
انگیزش می تواند تحت تاثیر نظام ارزشیابی هم قرار بگیرد و ابزارها باید بروند به سمت ساده کردن .
باید درقلمروهایی وارد شویم که دانش آموز برجستگی دارد.
اضطراب وقتی ایجاد می شود که از ناتوانایی ها سوال می شود. از نمی دانم ها و نمی توانم ها سوال می شود یک دوم زندگی تحصیلی فرد امتحان است.
آنچه در این دو جلسه بحث شد عواملی بود که می تواند در انگیزش تاثیر گذار باشد.
هوش (توانایی یادگیری)
کنش (توانایی انجام کار)
نگرش
محتوا
نظام ارزشیابی
شخصیت (که البته بصورت تلویحی گفته شد)
دیدگاه خود را بنویسید