بر اساس «نظریه تعاملی انتظار»، انتظار هر فرد آدمی از خود و یا دیگری متأثّر از سه نیاز بنیادین روانی یعنی «امنیّت»، «تفرّد» و «پیشرفت» است و این تأثّر جنبه تعاملی دارد؛ بدین معنا که هر سه نیاز به گونه تعاملی در پی ریزی انتظار نقش دارند. لذا انتظار در زندگی (از خود و یا دیگری) برایند تعاملی نیازهای سه گانه روانی است و به تبع آن، خشنودی و رضایت از زندگی بستگی به آن دارد که با چه کیفیت و کمیتی نیاز فرد «امنیت»، «تفرد» و «پیشرفت» برآورده شده است. بر پایه این نظریه می توان از «رضایت از زندگی» چنین تعریفی به دست داد: «احساس سرزندگی و آرامش روانی ناشی از برخورداری فرد از حمایت راهنما و معنویّت برای درست زیستی در هنگام رویارویی با سختیها و بهره مندی از همراهی فرد مناسب، احترام و همکاری اطرافیان، استقلال و آزادی کافی که با استقرار در جایگاهی شایسته، نقشی پویا، متنفذ و رقابتجویانه در محیط دریافت می کند».(کاظمی، 1399؛ روانشناسی انتظار)
این چشم انداز نو در رواندرمانی بر اصول و مبانی نظری خاصّی پی ریزی شده است که بر یکپارچگی ماهوی «هستی»، «شناخت»، «انسان»، «نظام ارزشی» و «پاکی سرشت»تأکید می ورزد.
هستی و شناخت هیچ یک بر دیگری تقدّم ندارد؛ بلکه دو تعبیر از یک حقیقت هستند: هستی همان شناخت است و شناخت همانا هستی.
توضیح آن که: هستی هر پدیده ای یعنی «آنچه به آن پدیده، پایداری می دهد» و شناخت نیز یعنی «دریافت حقیقت هر پدیده» و حقیقت یعنی «آنچه به یک پدیده، پایداری می دهد». پس یکپارچگی هستی و شناخت یعنی «دریافت پایداری هر پدیده ای». لذا «حقیقت» به معنای «پایداری»، نقطة وحدت یافته «هستی» و«شناخت» تلقّی می شود.
از سوی دیگر، هستی قائم به ذات خویش نیست، بلکه قوام و استواری اش را از انسان اخذ می کند. انسان در نقطه پیوند هستی و شناخت، جای دارد. در واقع پیوند وحدت یافته هستی و شناخت بر وجود انسان، پایداری یافته است. با محوریّت انسان، یکپارچگی هستی و شناخت تحقّق می یابد. لذا به بیان دیگر، پایداری وحدت یافته هستی و شناخت به انسان است.
سرشت پاک در ذاتش دربرگیرندة ارزشهاست؛ یعنی ارزشها ذاتی هستند و در سرشت پاک جای دارند. این پاکی، روشنی می بخشد و شناخت به مثابه روشنی حقیقت، در سرشت پاک جای دارد. پس شناخت مبتنی بر نظام ارزشی است و سرشت پاک در ذات آفرینش انسان جای دارد.
برایند همة آن چه بیان شد، حقیقتی واحد مبتنی بر«حقّ»، مرکّب از انسان، هستی، شناخت، پاک سرشتی و ارزشهاست.
افزون بر آن، «انسان» به مثابة حقیقتی دگرگون پذیر می تواند خاستگاه تحوّل هر پدیدة دیگری بلکه جملة هستی شود و آدمی در قبال چنین تحوّلّاتی «مسؤولیت» دارد. از این اصل به عنوان «دگرگونی مسؤولانه» یاد می کنیم.
دیدگاه خود را بنویسید