این انگاره در مبانی روانشناسی تعاملی بر تأکید بر یکپارچگی و وحدت ماهوی بین «هستی»، «شناخت»، «انسان»، «نظام ارزشی» و «پاکی سرشت» استوار است. در این انگاره، هیچکدام از این عناصر بر دیگری تقدم ندارند، بلکه همه به عنوان تعابیری از یک حقیقت واحد در نظر گرفته میشوند.
هستی و شناخت
هستی هر پدیده به معنای آن چیزی است که به آن پایداری میبخشد، و شناخت نیز دریافت حقیقت همان پدیده است. بنابراین، هستی و شناخت دو تعبیر از یک واقعیت هستند و به هم وابستهاند.
نقش انسان
انسان در نقطه پیوند هستی و شناخت قرار دارد و این پیوند از طریق وجود انسان پایداری مییابد. انسان با سرشت پاک خود، حامل ارزشهایی است که ذاتی هستند و درون او جای دارند.
نظام ارزشی و سرشت پاک
سرشت پاک انسان دربرگیرنده ارزشهایی است که به او امکان شناخت و روشنی حقیقت را میدهد. این نشان میدهد که شناخت مبتنی بر نظام ارزشی است که در ذات آفرینش انسان جای دارد.
دگرگونی مسؤولانه
انسان به عنوان موجودی دگرگونپذیر، میتواند منبع تحول در هر پدیدهای باشد و در قبال این تحولات مسؤولیت دارد. این اصل به عنوان «دگرگونی مسؤولانه» شناخته میشود و بر اهمیت مسؤولیتپذیری فردی تأکید دارد.
برایند همه این موارد، دستیابی به حقیقتی واحد مبتنی بر «حق» است که مرکب از انسان، هستی، شناخت، پاکسرشتی و ارزشهاست. این انگاره تلاش میکند تا با ترکیب این عناصر، پایهای نظری برای روانشناسی تعاملی فراهم کند که در آن تمام جنبههای وجودی و شناختی انسان در تعامل با یکدیگر در نظر گرفته میشوند.
دیدگاه خود را بنویسید