تجزيه در جريان تحوّل هیجانی
نظریّهٔ «دابروسکی» موسوم به «تجزيهٔ مثبت»[1]، مورد مطالعات فراوانی در قلمروهای حسّاسیّت هیجانی و تحوّل شخصیّت واقع شده است. برای درک شایستهٔ این نظریّه باید به شش نکته توجّه کرد:
يك) تحوّل به وسیلهٔ مجموعهای از تجزيهها و تركيبهاي مجدّد رخ میدهد. هنگامی که ترکیب و یکپارچگی، گسیخته میشود و ترکیب مجدّد رخ میدهد، شرایط برای تحوّل شخصیّت فراهم میآید.
دو) لزوماً همهٔ تجزیهها و ناهماهنگیها، مثبت نیستند. هنگامی که تجزیه و گسیختگی منفی رخ میدهد، ممکن است حالات روانگسیختگی و وسوسههای خودکشی بروز کند.
سه) نکتهٔ مهمّ آن است که حرکت و سیر از «خودمیان بینی» به سوی زندگی نوعدوستانه انجام گیرد.
چهار) به طور کلّی پنج سطح از تحوّل وجود دارد:1- وحدتيافتگي اوّلیه، 2- تجزيهٔ یک سطحی[2]، 3- تجزيهٔ چند سطحیِ ارتجالی[3]، 4- تجزيهٔ چند سطحیِ سازمانیافته[4]، 5- وحدتيافتگي ثانوی[5] ( عالیترین سطح تجزيهٔ مثبت)
پنج) در «تجزيهٔ مثبت»، «فراتحريكپذيري»[6] یک مؤلّفهٔ محوری محسوب میشود. این اصطلاح از روانپزشکی اقتباس شده که به حسّاسیّت نظام عصبی اشاره دارد و گویای پاسخ بالاتر از سطح عادی به محرّک محیطی است. «فراتحريكپذيري» پنج ظهور (بروز) دارد:
(1 روانی- حرکتی[7](این جلوه به تحرّک و جنبش، بیقراری، دانش، ظرفیّت بالا از فعّالیّت و نیرومندی اشاره ميكند)
2( حسّی[8] (به معنای نیرومندي و حسّاسیّت بسیار به تجارب حسّی، گرایش شدید به پدیدههای حسّی، و واکنش قوی به دریافتهای حسّی منفی است)
3( تخيّلي[9] (به شادابی در تخیّل، پرمایگی در تداعی، سهولت در رؤیاپردازی، اختراع، ابداع، حیوانانگاری و انسانانگاری اشاره دارد)
4( هوشی[10] (به معناي اشتیاق به دانش، کشف، پرسش، عشق به پدیدهها و تحلیل نظری، پژوهش حقیقت، لذّت از پیگیری یک خطّ از استدلال پیچیده و اطّلاعات جدید است)
5( هیجانی[11] (شامل طیف پهناوری از احساسات تجربه شدۀ دلسوزی، تعلّق، وابستگی، و حسّ نیرومندی از مسؤولیّت پذیری ميشود).
شش) از دیدگاه «دابروسکی»، «ظرفيّت تحوّلی»[12] مرکّب از «فراتحريكپذيري»، ظرفیّتها و استعدادهای خاصّ، و یک «عامل ناشناخته» است. عامل سوم اشاره به زمینهای وابسته به قابلیّتهای وراثتی و تجارب محیطی دارد؛ امّا به تدریج در جریان تحوّل شخصیّت از این عوامل مستقلّ میشود و به یک تمایزیافتگی هشیارانه و آگاهانه و «شناختیابی خود» منجر میشود. ممکن است از این پدیده به منزلهٔ «پویشها»[13] یاد کرد. پویش از این لحاظ، نیروی تحوّلی است که از « تجزيهٔ مثبت» بر میخیزد و به شکوفایی موهبت قابلیّت تحوّلی شخص یاری میدهد. «پویشها» اشاره به نیروهای زیستی و روانی طبیعی دارند که رفتار و تحوّل آن را مهار میکنند. از دیدگاه «دابروسکی»، «پویشها» به منزلهٔ فرآیندهای غریزی، انگیزشی و هوشمندانه است که با هیجانها ترکیب شدهاند. برخی جنبههای پویش با صراحت به تجربهٔ فرد در هیجانهای منفی شدید اشاره دارد.
سطح پنجم تحوّل یعنی وحدتيافتگي ثانوي، امري بسیار نادر است و به مثابهٔ سقف ظرفیّت در نهایت تحوّل انسانی به شمار ميآيد. برای این سطح، «فراتحريكپذيري» هیجانی، تخیّلی و هوشی، اشکال غنیتری محسوب میشوند. اگر آنها با یکدیگر ظاهر شوند، به انسان امکانهای غنیِ تحوّل و خلّاقیّت را میدهد. «تجزيهٔ مثبت» برآیند جریان دشوار هیجانی است که در ترکیب مجدّد روانشناختی در یک سطح عالیتر از کنش انسانی رخ میدهد. هیجانهای منفی نظیر اضطراب، احساس شرم و احساس گناه، بخشی از «تجزيهٔ مثبت» است که اقتضای سکون و ثبوت را ندارند و جابهجا میشوند. «دابروسکی» از پذیرش این جنبههای شدید منفی حمایت میکند. مداخلات درمانی باید این افراد را مدّ نظر قرار دهد تا برای درک و فهم هیجانها و عواطف خود در گسترهٔ اصول «نظریّهٔ تجزيهٔ مثبت» یاری شوند. بر پایهٔ «نظریّهٔ تجزيهٔ مثبت»، عواطف و هیجانها، از تعارض درونی ناشی میشوند (و نه گرایش و تمایل به خود) و هر تعارض درونی یک هدف انگیزشی را پدید میآورد. «دابروسکی» ترجیح میدهد به جای تیزهوشی از اصطلاح «ظرفيّت تحوّلی» استفاده کند.(منداگليو،2004؛ تولان،1999)
[1]- Positive disintegration
[2] -Unilevel disintegration
[3]- Spontaneous multilevel disintegration
[4]- Organized multilevel disintegration
[5]- Secondary integration
[6]- Overexcitability
[7]- Psychomotor
[8]- Sensual
[9]- Imaginational
[10]- Intellectual
[11]- Emotional
[12]- Developmental potential
[13]- Dynamisms
دیدگاه خود را بنویسید