چکیده:

در این پژوهش دو دیدگاه عاملی و ترکیبی در قلمرو تیزهوشی از حیث رابطه میان هوش و خلّاقیّت مورد مقایسه قرار گرفتند. دیدگاه عاملی مشتمل بر نظریه هایی است که خلّاقیّت را صرفا یکی از انواع تیزهوشی قلمداد میکند؛ امّا چشم انداز تعاملی ، خلّاقیت را جزء لا ینفکّ تیزهوشی میداند. هریک از دو روی آورد مشتمل بر نظریه های متعدّدی هستند. نظریه های گاردنر و گانیه در دیدگاه عاملی و نظریه های اشترنبرگ، رنزولی و مانکس در دیدگاه ترکیبی جای میگیرند. آزمون هوش فرهنگ زدوده کتل (مقیاسهای دوم و سوم) و آزمون سنجش خلّاقیّت عابدی بر روی 324 دانش آموز تیزهوش (158پسر و 166 دختر در پایه های اوّل راهنمایی تا دوم دبیرستان با میانگین بهره هوشی 137 ) اجرا گردید. نتایج بر اساس تحلیل همبستگی پیرسون ضریب 003/0 را به دست داد. بر اساس دستاورد تحقیق، خلّاقیّت دانش آموزان تیزهوش، مستقلّ از هوش آنهاست. دستاورد پژوهش به طور کلّی دیدگاه عاملی و نظریه آستانه ای را تأیید کرد امّا حمایتی برای دیدگاه ترکیبی به دست نداد. استنباط میشود که رابطه میان هوش و خلّاقیّت دانش آموزان تیزهوش بستگی به ابزار، بهره هوشی، ملاحظات تحولی و جنسیّت دارد.

کلید واژه ها: هوش، خلّاقیّت، تیزهوشی، نوجوانی، نظریه های تیزهوشی

زمینه بررسی

اين كه بروز خلّاقيّت در پهنةهوش در چه سطحي و در چه شرايطي رخ مي‌دهد، از ديرباز مورد كنكاش پژوهشگران بوده است. پی ریزی و شکل گیری نظریه های تیزهوشی مستقل از این کنکاشهای پیگیرانه نبوده است.

نگارنده به طور كلّي نظريّه‌هاي تيزهوشي را از لحاظ پیوند میان تیزهوشی و خلّاقیّت در دو چشم انداز جای می دهد:

الف) چشم‌انداز عاملي

محور و كانون اين چشم‌انداز، تأكيد بر وجود عامل عمومي است. يعني هر كنش هوشمندانه مبتني بر وجود بُعدي است كه آن را «هوش عمومي» مي‌ناميم. اين هوش عمومي مي‌تواند متبلور يا جامد باشد. يعني از ظرفيّتهاي بالقوّه برخوردار است يا از محيط آموخته مي‌شود. اين عامل عمومي تواناييهاي كلامي و تجسّم فضايي را در برمي‌گيرد. در اين چشم‌انداز، نظريّه‌پردازاني نظير «ترمن»، «گاردنر»، «تاننباوم» و «گانيه» با الهام از ديدگاههاي «اسپيرمن»و «كتل» در زمينة هوش، جاي مي‌گيرند كه بر وجود عوامل هوش و انواع تيزهوشي تأكيد مي‌ورزند و خلّاقيّت فقط يكي از انواع تيزهوشي محسوب مي‌شود. به بيان ديگر، افراد خلّاق عموماً از بهرة هوشي بالاتر از متوسّط برخوردار هستند؛ امّا هر فرد تيزهوش لزوماً خلّاق نيست.(گاردنر و هاچ،1989،اشترنبرگ و ديويدسون،1985و 2005)[1] (تاننباوم،1992)[2](گانيه،1991)[3]

شاید بتوان نظريّه آستانه‌اي را نیز در این قلمرو جای داد. بروز خلّاقیّت در پهنة هوش بر اساس نظريّة آستانه‌اي به وجود سطح خاص بستگي دارد و مبیّن آن است که اين بروز فقط در بهرة هوشي پايينتر از 120 رخ مي‌دهد. (فاكس بوچامپ و همكاران،1993)[4]

افزون بر آن، مطالعات بسیاری را میتوان در این حیطه گنجاند؛ از جمله: وجود همبستگی ضعیف میان نمرات هوش و پیشرفت خلّاقانه در زندگی واقعی بر اساس یک پژوهش طولی دهساله(كيتانو و كايربي،1986)، استقلال هوش از عوامل خلّاقیّت تصویری در میان دانش‌آموزان دارای هوش بالاتر از متوسّط(هتريك و همكاران،1966)[5]در حالي كه انديشة واگرا و عملكرد خلّاقانه در تيزهوشان از همبستگي متوسّطي برخوردار است، در ميان افراد متوسّط از لحاظ هوشي، اين دو متغيّر از يكديگر مستقلّ هستند. حيطه‌هاي انشا و نقاشي بيش از علم و موسيقي با انديشة واگرا ارتباط دارند. (رانكو،1986) علاوه بر آن، انديشة خلّاقانه در ميان تيزهوشان به تواناييهاي تجسّمي مرتبط است. (شاو،1985)[6].به طور كلّي ، هماهنگي و تجانس «اصالت عقيدتي» تيزهوشان در انديشة واگرابيشتر از افراد متوسّط است.(رانكو و آلبرت،1985)[7]

ب) چشم‌انداز ترکیبی

 بر اساس اين چشم‌انداز، تیزهوشی پديده‌اي مركّب از مؤلّفه‌ها و عناصر خاصّي است كه در اثر تعامل اين سازه‌ها يا تجميع آنان شكل مي‌گيرد. علاوه بر اين، نظريّه‌پردازانیچون «گيلفورد»، «تورنس»، «ترفينگر»، «مانكس»، «اشترنبرگ» و «رنزولي»، خلّاقيّت يا فرآوري را نيز در كانون پديدة‌ تیزهوشی قرار مي‌دهند. (مانكس،1992)[8](اشترنبرگ و ديويدسون،1985و2005) (رنزولي،1998)[9]. يعني به زعم آنها خلّاقيّت و هوش مؤلّفه‌هاي مكمّل فعّاليّت شناختي به شمار مي‌آيند.

از سوی دیگر بر پایه برخی پژوهشها، نتایج آزمونهای تفکّر خلّاق در میان دویست و بیست و هشت دانش‌آموز مقطع متوسّطه که در حدود چهل و سه درصد آنها تیزهوش بودند، وجود «نظریّة آستانه‌ای» را تأیید نکرد.(رانكو و آلبرت،1986) همچنين بررسي بيست و يك پژوهش كه بروز خلّاقیّت در پهنة هوش را در بالا و پايين بهرة هوشي 120 و بر حسب متغيّرهاي تعديلي نظير جنسيّت، سنّ، خرده مقياسهاي مربوط به هوش، خرده مقياسهاي مربوط به خلّاقيّت و طيفهاي بهرة هوشي انجام داده بودند، حاكي از عدم تأييد نظريّة آستانه‌اي بود.(كيم،2005)[10]

با اين حال، بررسي نظريّه آستانه‌اي بر پاية هوش چندگانه نشان داد كه اين نظريّه بستگي به انواع هوش دارد. همبستگي خلّاقيّت به ترتيب با هوش بصري- فضايي، طبيعي، بدني- جنبشي و زباني بيشتر است.(پريتو و سانچز،2005)[11]از این رو،بروز خلّاقیّت بر پاية استعداد (كلاپهام،2004)[12] و بهره‌گیری از ساختار عاملی براي تبيين بروز خلّاقيّت در پهنة هوش، توجّه شده است.(هاتي و راجرز، 1986)[13].

پژوهشهای زیادی نیز به همراهی هوش و خلاقیت بدون هیچ گونه محدودیّتی تأکید دارند؛ از جمله: تأثیر توأمان هوش و خلّاقیّت بر عملکرد تحصیلی (رايندرمان و نيوبر،2004)[14]همراهي بروز خلّاقيّت در بستر هوشبا پدیدة چند استعدادی (كاتنا،1989)[15]، پذیرش همگنانه(جاكوبس و كانينگهام،1969)[16] و سطح استدلال اخلاقی (دوهرتي و كرسيني،1976)[17]، بروز خلّاقيّت در گسترة هوش.(اشترنبرگ و لوبار،1993)[18]همبستگی هوش کلامی با فعّالیّتهای خلّاقانه(هاسوار،1980)[19]، همبستگی اندکِ مثبت امّا معنی‌داری میان هوش با تفکّر خلّاق (کلامی و غیر کلامی) (گولد،1972)[20] وهمبستگی هوش با تفکّر واگرا (دلاس،1971)[21] همبستگی میان ظرفیّتهای تفکّر خلّاق (تصویری و کلامی) و هوش کلامی و غیر کلامی (آليوتي،1979)[22] ضریب همبستگی 50/0 نیز میان هوش و خلّاقیّت در میان دانش‌آموزان (فولمان و همكاران،1973)[23]، ضرورت وجود هوش برای خلّاقیّت (دي و لانجوين،1969)(كروپ،1969)[24]، پیوند خلّاقیّت با همة جنبه‌های هوشی (اشترنبرگ،1989).

روش پژوهش

از میان هر پایه (از پايه‌هاي اوّل راهنمايي تا دوم دبيرستان) در دو مرکز راهنمایی و دبيرستان دختران و پسران تهران، به شیوة نمونه‌برداری تصادفی ساده، از هر پاية تحصيلي، دو كلاس انتخاب شدند که هر كلاس به طور ميانگينداراي 20 دانش‌آموز بود. بنا‌براين از ميان دو مدرسة راهنمايي پسرانه و دخترانة استعدادهاي درخشان تهران، به طور تصادفي حدّاقل 36 و حدّاكثر 42 دانش‌آموز پسر از هر پايه و حدّاقل 32 و حدّاكثر 39 دختر و از ميان دو دبيرستان پسرانه و دخترانة استعدادهاي درخشان تهران، به طور تصادفي حدّاقل 20 و حدّاكثر 23 پسر و 29 دختر از پايه‌هاي اوّل و دوم انتخاب گرديدند.از اين رو، با احتساب پاسخنامه‌هاي كامل و قابل بررسي، در مجموع سيصد و بيست و چهار دانش‌آموز تیزهوش مورد مطالعه قرار گرفتند. از اين تعداد، 158 پسر و 166 دختر بودند كه همگي به طور تصادفي برگزيده شدند.

جدول زير، ويژگيهاي نمونه را با تفكيك ميان دختران و پسران و نيز پايه‌هاي تحصيلي به همراه ميانگين بهرة هوشي گروههاي مورد مطالعه، نشان مي‌دهد:

جدول نمونه پژوهش به تفكيك پاية تحصيلي و دختران و پسران

 پسران
ميانگين بهرة هوشي
دختران
ميانگين بهرة هوشي
جمع
ميانگين بهرة هوشي
دامنة بهرة هوشي
اوّل راهنمايي
37
130
37
134
74
132
116-155
دوم راهنمايي
42
145
39
141
81
143
115-180
سوم راهنمايي
36
137
32
133
68
135
115-170
اوّل دبيرستان
23
143
29
143
52
143
119-170
دوم دبيرستان
20
139
29
133
49
135
119-155
جمع
158
 
166
 
324
137
115-180

 

 

 

دو  آزمون هوش فرهنگ‌زدودة کتل(مقياسهاي دوم و سوم) و سنجشخلّاقيّت در این پژوهش به کار رفت.

«کتل» براي هوش هفت ويژگي شناختي را قايل است: 1) ظرفیّتهای کلامی، عددی، مکانیکی، فضایی و ترسیم تصاویر، 2) سرعت و دقّت ادراک، 3) استدلال (استقرایی و قیاسی)، 4) فراخنای حافظه (همراه با تداعی طوطی‌وار و معنی‌دار)، 5) هجّی کردن کلمات، 6) سیّالی کلامی و اندیشه، و 7) قضاوت (بویژه زیبایی شناختی). بررسيهاي متعدّدي براي هنجاريابي اين آزمون انجام گرفته است که دال بر وجود اعتبار و روایی شایسته ای برای این ابزار است.( آهويي،1375؛ جوكار، 1372؛صوفي،1376)

«آزمون سنجش خلّاقيّت» با اقتباس از آزمون «تورنس» يكي از ابزارهاي تشخيص خلّاقيّت به شمار مي‌آيد. اين آزمون شصت سؤالي، چهار مقولة اساسي خلّاقيّت يعني «سيّالي»، «اصالت»، «انعطاف‌پذيري» و «بسط» را مي‌سنجد كه بر پاية تعريف «تورنس» پي ريزي شده ‌است. (تورنس،1989) بررسیهای روانسنجی ابزار به تفصیل گزارش شده است. ضريب همبستگي بين نمرة كلّ آزمون «تورنس» با نسخة نخست(75 سؤالي) اين آزمون معادل 46/0 بود. ضرايب پايايي آزمون شصت سؤالي نيز بر اساس روش همساني دروني براي «سيّالي»،75/0 «اصالت»،67/0 «انعطاف‌پذيري»، 61/0 و «بسط»،61/0 گزارش شده است. (عابدي،1372) بنابراين دامنة نمرات از 60 تا 180 تغيير مي‌كند.

بررسي هنجاريابي آزمون مزبور(شامل چهار خرده آزمون سيّالي، بسط، اصالت و انعطاف‌پذيري) در مدارس دورة متوسّطه نشان داد كه ضريب همبستگي بين خرده آزمونها در روش آزمون - آزمون مجدّد در مقولة سيّالي، بسط، اصالت و انعطاف‌پذيري به ترتيب 23/0 ، 444/0، 614/0 و 595/0 به دست آمد. ضرايب فوق در مقوله‌هاي بسط، اصالت و انعطاف‌پذيري در سطح05/0 معنادار بودند.(دائمي،1376)

بررسي اعتبار «آزمون سنجش خلّاقيّت» توسّط نگارنده (براي تحقيق كنوني) با روش ضريب همساني دروني «كرونباخ» در ميان يك نمونة 363 نفري از دانش‌آموزان تيزهوش يازده تا شانزده ساله(پاية اوّل راهنمايي تا سوم دبيرستان) شهر تهران نشان داد كه اين ضريب، معادل 895/0 است.

«آزمون سنجش خلّاقيّت » ابزاري اصطلاحاً «مداد كاغذي» قلمداد مي‌شود. در سنجش خلّاقيّت معمولاً تأكيد بر بهره‌گيري از ابزارهاي عملي و روشهاي ميداني است. اين نكته ممكن است براي جامعة متوسّط از لحاظ هوش درست باشد؛ امّا بايد بيان داشت پژوهش در جامعة تيزهوش، ويژگيهايي دارد و امر به گونة ديگري است. نوجوانان (و حتّي كودكان) تيزهوش در مقايسه با همسالان متوسّط از لحاظ هوشي از «تصوّر مثبت‌تري نسبت به خود» برخوردارند.(چان،2008)[25] «تصوّر مثبت از خود» زمينه را براي شكل‌گيري «جايگاه دروني مهارگري» ميسّر مي‌كند. از اين رو، يكي از ويژگيهاي افراد تيزهوش «جايگاه دروني مهارگري» است. بديهي است كه «تصوّر مثبت از خود» و «جايگاه دروني مهارگري» پاية برجستگي آنها را در «خود ابرازي» و«ظرفيّت خود‌گزيني»نيز فراهم مي‌آورد. اين ويژگيها در ميان نوجوانان تيزهوش اقتضا مي‌كند كه برداشتها و قضاوتهاي آنان در بارة خودشان در مقايسه با اظهارنظر همسالان (متوسّط از لحاظ هوشي) به واقعيّت نزديكتر باشد. از اين رو، ابزارهاي به اصطلاح «مداد-كاغذي» به وفور در جامعة تيزهوشان در هر ردة سنّي در سطح جهان به كار گرفته مي‌شود و از يافته‌هاي اين ابزارها در طيف گسترده‌اي بهره‌برداري مي‌گردد. بسياري از اين ابزارها «خودگزارشي»اند.(ساح،2000)[26] بنابراين از اين حيث نمي‌توان در اعتبار يافته‌ها ترديدي به خود راه داد.

به اقتضای موضوع پژوهش برای تحلیل دستاوردها از ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید.

یافته ها

تحلیل یافته ها بر اساس مدل پیرسون،ضریبهمبستگی003/0 را به دست داد(r =0/003( که دلالت بر استقلال دو متغیّر دارد.

بحث و نتیجه گیری

يافته‌هاي پژوهش نشان می دهد که به طور کلّی خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش بستگي به «عامل عمومي هوش» ندارد.

اين دستاورد، هماهنگ با «نظریّة آستانه‌ای» و «چشم‌انداز عاملي» در تيزهوشي و پژوهشهايي است كه به استقلال خلّاقيّت از هوش اشاره دارند.(هتريك و همكاران،1966؛ فاكس بوچامپ و همكاران،1993)

«نظریّة آستانه‌ای» دلالت ‌دارد كه: «وقتی بهرة هوش پایینتر از حدّ معیّنی است، خلّاقیّت نیز محدود است؛ در حالی که فراتر از این حدّ (بهرة هوش= 120-115) خلّاقیّت به منزلة بُعدی تقریباً مستقلّ در می‌آید».

محور چشم‌انداز عاملي چنانكه بيان شد، تأكيد بر وجود «عامل عمومي» است؛ يعني هر كنش هوشمندانه مبتني بر وجود بُعدي است كه آن را «هوش عمومي» مي‌ناميم.

از سوي ديگر، يافتة مزبور با پژوهشهاي ذيل و «چشم‌انداز تعاملی» در تيزهوشي، همگرايي ندارد:

بروز قابل ملاحظة خلّاقيّت در پهنة هوش (اشترنبرگ و لوبار،1993) ظهور ظرفیّتهای تفکّر خلّاق (تصویری و کلامی) در گسترة هوش کلامی و غیر کلامی در پایة نخست تحصیلی (آليوتي،1979) بروز خلّاقیّت بر اساس پدیدة چند استعدادی(كاتنا،1989) بهره‌گیری از ساختار عاملی برای تبيين بروز خلّاقيّت در پهنة هوش.(هاتي و راجرز، 1986)[27]تجلّي تفکّر خلّاق (کلامی و غیر کلامی) دانش‌آموزان پایة چهارم تحصیلی در بستر هوش (گولد،1972) بروز خلّاقيّت در پهنة هوش كلامي (هاسوار،1980) تجلّي خلّاقیّت دانش‌آموزان پایة دوازدهم در پهنة هوش (فولمان و همكاران،1973) بروز تفکّر واگرا در بستر هوش (دلاس، 1971) بروز خلّاقيّت در پهنة استعداد (به منزلة هوش خاص) (كلاپهام،2004) ضرورت وجود هوش مانند کنجکاوی برای خلّاقیّت (دي و لانجوين،1969) و اينكه برپایة «مفهوم سه وجهي»، خلّاقیّت بر یک پایة هوشی قرار دارد.(اشترنبرگ،1989).

بر اساس «روي‌آورد تركيبي»، خلّاقیّت و هوش هر دو از ویژگیهای تیزهوشی‌اند.نظريّه‌هاي «گيلفورد»، «تورنس»، «ترفينگر»، «مانكس»، «اشترنبرگ» و «رنزولي» كه بر وجود خلّاقيّت به مثابة يك مؤلّفة لازم و بنيادين براي تيزهوشي تأكيد مي‌ورزند و به زعم آنها خلّاقيّت و هوش مؤلّفه‌هاي مكمّل فعّاليّت شناختي به شمار مي‌آيند، در اين چشم‌انداز جاي مي‌گيرند.

استقلال خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش از عامل عمومي هوش ممكن است به ابزار پژوهش بستگي داشته باشد:

مي‌دانيم كه تأکيد زيربنايي «آزمون هوش فرهنگ زدودة کتل»، بر وجود «عامل عمومى هوش» (G) است و خلّاقيّت به مثابة «عامل اختصاصي»S))قلمداد مي‌شود. در چشم انداز عاملى تيزهوشى نيز كه بر اساس چنين روى‌آوردى پي‌ريزي شده، همة افراد تيزهوش، خلّاق نيستند؛ بلكه خلّاقيّت فقط يکى از انواع تيزهوشى محسوب مي‌شود. لذا ابزارهايي که بر پاية اين روي‌آورد پديد آمده‌اند نيز به طور طبيعى استقلال خلّاقيّت را از تيزهوشى نشان مي‌دهند.

علاوه بر آن، استقلال خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش از عامل عمومي هوش، بدين معناست كه خلّاقيّت نوجوانان تيزهوش (با ميانگين بهرة هوشي 137) از نوسانهاي بهرة هوشي در دامنة 115 تا 180، پيروي نمي‌كند. به نظر مي‌رسد وجود حدّ اقلي از بهرة هوشي (يعني 115) براي بروز خلّاقيّت كفايت مي‌كند؛ به ويژه آنكه هماهنگي و تجانس «اصالت عقيدتي» تيزهوشان در انديشة واگرابيشتر از افراد متوسّط از لحاظ هوشي است.(رانكو و آلبرت،1985)همچنين در حالي كه انديشة واگرا و عملكرد خلّاقانه در تيزهوشان از همبستگي متوسّطي برخوردار است، در ميان افراد متوسّط از لحاظ هوشي، اين دو متغيّر از يكديگر مستقلّ هستند.(رانكو،1986)

از اين رو، در دامنة 115 تا 180، اين گونه نيست كه لزوماً هوش برجسته‌تر، سبب بروز عاليتر خلّاقيّت شود و يا آنكه هوش نازلتر، بالضّروره باعث ظهور كمرنگ خلّاقيّت گردد.به نظر مي‌رسد اگر از آزموني كه بر پاية چشم‌انداز ترکيبى (تعاملى) پي‌ريزي شده (كه سنجش خلّاقيّت را در کانون تشخيص تيزهوشى قرار مي‌دهند) استفاده مي‌گرديد، بايد شاهد بروز بيشتري از خلّاقيّت در گسترة تيزهوشى باشيم.

علاوه بر آن ممکن است روی آوردهای اساسی تیزهوشی به ملاحظات نحولی مرتبط باشندهمبستگی میان هوش و خلّاقیّت از دیدگاهی تحوّلی مورد بررسی قرار نگرفته‌ است.

بی تردید بررسی این رابطه در قلمرو سطوح تیزهوشی و طیفهای گوناگون بهرهٔ هوشی با توجه به تفاوتهای جنسیتی منجر به ظهور روشنگریهایی خواهد گردید.