جلسه اول

 
 در حال حاضر ما بر اساس توا نایی ها جداسازی در آموزش و پرورش انجام می دهیم مثلا هوش :توانایی برجسته در یادگیری ست که ملاک ما برای جداسازی ست. می گوییم این دانش آموز چون سریع تر و راحت تر و با حجم بالاتری یاد می گیرد پس تواناتر است. این مبنا در تمام عرصه های آموزش وپرورش حاکم است و اینقدر این طرز تلقی عادی ست که می گوییم مگر غیر از این چیزی وجود دارد در حالی که این نگاه پایین ترین سطح توجه به انسان است. اینکه بگوییم انسان تو چیزی نیستی توانایی. ما بر اساس توانایی یادگیری، مقطع تحصیلی تعریف می کنیم، استثنایی ها را از عادی ها جدا می کنیم. شاید صدها سال بگذرد تا بشر بفهمد که او، تنها توانایی نیست و باید به سایر ابعاد او توجه شود:

 ۱-شخصیت
۲-نگرش
۳-ویژگی های عاطفی
۴-ویژگی های رفتاری فرد
 اینجا می خواهیم از بعد عاطفی و بر مبنای انگیزه ها تعلیم و تربیت یک فرد را آغاز کنیم. البته در عمل از این فاصله داریم. در عمل در واقع بچه ها بر اساس انگیزه جدا نشده اند بلکه بر اساس توانایی ها تفکیک شده اند. خیلی خوب است مدرسه ای پی ریزی شود که انگیزه کودکان را بر اساس آزمون های معتبر شناسایی کند و طراحی آموزشی انجام دهد.

 در طبقه بندی انگیزه ها آنها را به دو نوع درونی و بیرونی تقسیم می کنیم. انگیزه درونی مطلق نیست در یک رشته و زمینه خاص است. در انگیزه آنقدر جلو می رویم که این خط و مرز، فردیت فرد را پوشش می دهد.

 یعنی فرد به جایی برسد که برای او ساخته شده است. یعنی سر جای خودش بنشیند. وقتی فرد سرجای خودش قرار گرفته احساس آرامش می کند.

 دانش آموز می گوید: این منم که برای این جایگاه آفریده شده ام. اگر دقیق شویم کار به تفرّد می رسد. 

ظاهرا همه فوتبالیست هستند ولی تنها یک نفر است که برای یک جایگاه خاص ساخته شده است. 

آن زمینه ای که ناشی از تشویق و تقویت محیط نیست می رسد به فردیت فرد.

هر انسانی در جستجوی تفرّدش است. بروز فردیت، او را ارضاء میکند.  اصل در این است که نظام آموزش و پرورش قوی پیش می رود که فردیت ها را بروز دهد. 

لزوما اینکه فردی را فقط توانایی هایش بدانیم او را ارضاء نمی کند.
موضوع  اساسی این است که به دانش آموز می گوییم او توانایی دارد که در همه دروس بیست بگیرد پس باید بگیرد چرا ؟

 وقتی دانش آموز را بر اساس توانایی اش، بسنجیم، بر همین اساس نظام ارزشی تعریف می شود. به طور خود بخود دانش آموزی را که بیست می گیرد، بیشتر دوست داریم و به او بیشتر توجه می کنیم. در حالیکه این دانش آموز تنها در سطح نازلی به نام پیشرفت تحصیلی قرار گرفته.
این است که مجموعه سمپاد تبدیل می شود به پیش دانشگاهی و دوسوم زندگی کودکان و نوجوانان در ارتباط با خانواده ها، در آمیخته می شود با هویّت دانش آموزی.

همه معلم ها و مربی ها قرار بود پدر و مادر شوند ولی رسیدیم به جایی که پدران و مادران شبه دبیر شدند و دستیار آموزش.

 در واقع آموزش و پرورش رابطه والد و فرزندی را از پدران و مادران گرفته است .
یک دانش آموز خلّاق برای خودش و انگیزه درونی اش اثری را بوجود آورده ، بی خوابی ها کشیده و با خستگی ناپذیری، کار کرده است و ما به او مدال آویزان می کنیم . این مدال برای او زجر آور است .
 چه زمانی قرار است فرد از زمان کنونی اش لذت ببرد؟ فرزندان ما از زمانی که دانش اموز شدند اسیرند . مگر می تواند کودک و نو جوانی بگوید مدرسه نمی روم؟

 لااقل حالا که در مدرسه حضور دارند باید از این حضور لذت ببرند و حال انکه ما گذشته انها را که می گیریم زمان حال را هم عدم می کنیم و صرف می شود برای آینده.

 قدر حال را نمی دانیم از ترس اینده ای که هنوز نیامده است .