«روان آوارگی» یعنی فرد با دور افتادگی از معنویّت، راه خود را در زندگی نیافته و در زندگی اش احساس سردرگمی دارد. همچنین فرد همراهی را که در زندگی می خواسته است، ندارد و در هنگام بروز دشواریها احساس تنهایی می کند؛ در مجموع برای بقای خود، در نگرانی به سر می برد.از دیدگاه تعاملی با دو اختلال روانی مواجه هستیم: «بیتابی روانی» و «روان آوارگی».
بیتابی روانی از منظر سبب شناختی با پدیدآیی انتظارات غیر واقع بینانه آغاز می شود. آدمی با انتظاراتش زندگی میکند و انتظارات پدیده غیر قابل منفک از زندگی روز مره است. رضایت از زندگی از تأمین انتظارات و توقعات از خود و دیگری نشأت می گیرد و ناخشنودی از زندگی زمینه را برای بروز انواع آسیبهای تهدید کننده سلامت و بهداشت روان هموار می کند. چنانچه این انتظارات از واقع بینی و شایستگی کافی برخوردار نباشند، تأمین این توقعات یک رضایت متزلزل و نا استوار از زندگی را ثمر می دهد که طبعاً با تعادل روان و پایداری روانی متعارض خواهد بود.
در فرایند روانشناسی حمایتی باید کوششهای تخصّصی و حرفه ای برای بهسازی انتظارات از زندگی انجام شود.اگر بیتابی روانی مورد توجه قرار نگیرد، منجرّ به «روان آوارگی» می شود که آن، بی تردید بیماری تلقی میشود،و بهره گیری از رواندرمانی عمیق برای حل آن لازم است. روان آوارگی چنانچه درمان نشود، شرایط را برای پدیدآمدن روان گسستگی و روان گسیختگی مهیّا می سازد. لازم به ذکر است درمان روانی این دو بیماری بالاخص نوع اخیرش بسی صعب و دشوار است.
بنابراین درمان آوارگی روانی یک اقدام بهداشتی و پیشگیرانه از پدیدآیی روان گسستگی و روان گسیختگی است.
همچنین 《استواری روانی》 دالّ بر«آینده پویی» و فقدان «روان آوارگی» است.
دیدگاه خود را بنویسید