مکتب فلسفی تعاملی می‌تواند به‌عنوان یک رویکرد نوین و جامع در فلسفه ذهن و روان‌شناسی مطرح شود که بر تعامل و یکپارچگی میان اندیشه و هیجان تأکید دارد. این مکتب می‌تواند به تحلیل‌های دقیق‌تری از فرآیندهای ذهنی انسان کمک کرده و همچنین در بسیاری از حوزه‌های دیگر همچون روان‌شناسی اجتماعی، اخلاق و حتی سیاست نیز کاربردهای وسیعی داشته باشد.

 برخی از ویژگی‌های مثبت این نام عبارتند از:

1. ساده و جامع

عنوان "مکتب فلسفی تعاملی" به‌طور ساده و کلی بیانگر آن است که این مکتب به روابط و تعاملات میان ابعاد مختلف وجود انسان (مانند اندیشه، هیجان، انگیزش و رفتار) پرداخته و آنها را به‌صورت یک سیستم منسجم و پویا در نظر می‌گیرد.

2. انعطاف‌پذیری در کاربرد

این نام قابلیت انعطاف بالایی دارد و می‌تواند در حوزه‌های مختلف از جمله فلسفه ذهن، روان‌شناسی شناختی، روان‌شناسی هیجانی، و حتی علوم اجتماعی و تربیتی به‌کار گرفته شود. همچنین این مکتب می‌تواند برای نظریه‌پردازی در مورد تعامل میان ابعاد مختلف تجربه انسانی، از جمله ذهن و جسم، مورد استفاده قرار گیرد.

3. تأکید بر روابط متقابل

واژه "تعاملی" به‌طور صریح بر اهمیت روابط و تعاملات میان جنبه‌های مختلف ذهن تأکید می‌کند. این برخلاف رویکردهای تفکیک‌گرایانه است که تلاش می‌کنند ابعاد مختلف ذهن را به‌صورت مستقل از یکدیگر بررسی کنند. مکتب فلسفی تعاملی برخلاف چنین رویکردهایی، تعاملات پویا و متقابل میان اندیشه، هیجان و دیگر ابعاد روان‌شناختی را در نظر می‌گیرد.

4. هم‌راستایی با دیدگاه‌های فلسفی مدرن

این مکتب می‌تواند با فلسفه‌های مدرن نظیر فلسفه هولیسیتی، فلسفه تجربه‌گرایانه و فلسفه فرآیندگرایی هم‌راستا باشد. در این دیدگاه‌ها، تأکید بر پیچیدگی و یکپارچگی سیستم‌های انسانی و طبیعی وجود دارد. مکتب فلسفی تعاملی نیز بر این اصل تأکید دارد که ذهن انسان به‌طور یکپارچه و در حال تعامل با هیجان‌ها و فرآیندهای روان‌شناختی دیگر است.

5. امکان گسترش در حوزه‌های مختلف

مکتب فلسفی تعاملی می‌تواند به گسترش مفاهیم و تحقیقات جدید در روان‌شناسی، به‌ویژه در زمینه‌های خلاقیت، تصمیم‌گیری، حل مسائل، و نارسایی‌های شناختی و عاطفی کمک کند. همچنین می‌تواند در فلسفه ذهن، با تأکید بر تعامل ذهن و هیجان، به تبیین پیچیدگی‌های تجربه انسانی و فرایندهای روان‌شناختی کمک کند.

6. پایه‌گذاری مکتب جدید

استفاده از واژه "فلسفی" در این عنوان نشان‌دهنده این است که این مکتب علاوه بر بعد روان‌شناختی، در سطح متافیزیکی و معرفت‌شناسی نیز کاربرد دارد و می‌تواند به‌عنوان یک رویکرد فلسفی نوین در مطالعه ذهن، هیجان و فرآیندهای ذهنی معرفی شود.