جمع‌بندی ویژگی‌های منحصر به فرد را میتوان این گونه بر شمرد:

ترکیب عمیق روانشناسی، فلسفه، و علوم اجتماعی در یک چارچوب جامع.

تمرکز بر تعامل، بافت، و تکامل فرد در بستر اجتماعی و فرهنگی.

تأکید بر معنویت و ارزش‌های انسانی به‌عنوان محور رشد و شکوفایی.

ارائه مدلی برای تحلیل چندبعدی انسان که همزمان هیجانات، شناخت، محیط، و ارزش‌ها را در بر می‌گیرد.

این پارادایم، راهی نوین برای درک انسان ارائه می‌دهد که هم در پژوهش‌های نظری و هم در کاربردهای عملی در حوزه‌های روانشناسی، فلسفه، و علوم انسانی قابل بهره‌برداری است.

1. رویکرد جامع و چندبعدی

این پارادایم، انسان را به‌عنوان موجودی چندبعدی می‌نگرد که در تعامل مداوم با هیجانات، شناخت، نیازهای بنیادین، و محیط قرار دارد.

برخلاف بسیاری از مکاتب که بر یک جنبه خاص (مانند شناخت، رفتار، یا ناخودآگاه) تمرکز دارند، این پارادایم تمامی ابعاد روانی، اجتماعی، معنوی، و فرهنگی را در نظر می‌گیرد.

این جامعیت، ارتباط میان فلسفه، روانشناسی، و علوم اجتماعی را تقویت می‌کند و زمینه‌ساز تلفیق آن‌ها می‌شود.

2. محوریت تعاملات انسانی

تعامل: این پارادایم تأکید می‌کند که رشد و شکوفایی انسان تنها در بستر تعاملات اجتماعی و فرهنگی امکان‌پذیر است.

فلسفی: این دیدگاه با نظریه‌های تعامل‌گرای اجتماعی (مانند گادامر و هابرماس) هم‌پوشانی دارد.

روانشناسی: این تأکید بر تعامل، ارتباط نزدیکی با نظریات روانشناسی اجتماعی و یادگیری تعاملی دارد.

علوم اجتماعی: پارادایم تعاملی-تکاملی، انسان را موجودی اجتماعی می‌بیند که رفتار و رشد او تحت تأثیر محیط و روابط قرار دارد.

3. تأکید بر نیازهای بنیادین انسانی

این پارادایم سه نیاز بنیادین امنیت، تفرد، و پیشرفت را به‌عنوان زیربنای تمام تلاش‌ها و هیجانات انسانی معرفی می‌کند.

این نیازها به‌طور مستقیم در شکل‌گیری هویت، خلاقیت، و رشد فردی و اجتماعی نقش دارند.

4. محوریت هیجان و خلاقیت

این پارادایم، هیجان را نه‌تنها یک واکنش عاطفی، بلکه عاملی اساسی در فرایندهای شناختی، خلاقیت، و حل مسئله می‌داند.

فلسفه: نقش هیجان در شناخت و اخلاق، مشابه دیدگاه‌هایی مانند هیوم و داماسیو در فلسفه ذهن و اخلاق است.

روانشناسی: تعامل هیجان و شناخت در نظریه هیجان اندیشه، زمینه‌ای جدید برای مطالعه خلاقیت و تصمیم‌گیری فراهم می‌کند.

علوم اجتماعی: نقش هیجان در شکل‌دهی به رفتارهای اجتماعی و فرهنگی، بر اهمیت تعامل عاطفی در جامعه‌شناسی تأکید می‌کند.

5. تأکید بر ارزش‌ها و معنویت

این پارادایم معنویت و ارزش‌های اخلاقی را در مرکز رشد انسانی قرار می‌دهد.

برخلاف مکاتبی که از معنویت یا ارزش‌های اخلاقی غفلت می‌کنند، این پارادایم به پاک‌زیستی، ارجمندی، و معنای زندگی توجه ویژه‌ای دارد.

فلسفه: این جنبه با نظریات اگزیستانسیالیستی و فلسفه اخلاق (مانند کانت و ارسطو) هم‌خوانی دارد.

روانشناسی: تأکید بر ارزش‌ها و معنویت، دیدگاه انسان‌گرایانه و مثبت‌گرایانه را تقویت می‌کند.

علوم انسانی: این رویکرد، معنویت را به‌عنوان بخشی از فرهنگ انسانی تحلیل می‌کند.

6. تمرکز بر بافت و زمینه

این پارادایم تأکید می‌کند که شکوفایی انسان به‌شدت به بافت‌های اجتماعی، فرهنگی، و محیطی بستگی دارد.

برخلاف مکاتبی که فرد را به‌صورت جدا از محیط بررسی می‌کنند، این رویکرد به تعامل فرد و محیط توجه می‌کند.

فلسفه: شبیه دیدگاه‌های زمینه‌گرا (contextualism) در معرفت‌شناسی و فلسفه عمل.

روانشناسی: با نظریه‌های روانشناسی محیطی و اجتماعی همخوانی دارد.

علوم اجتماعی: این تأکید بر زمینه، تحلیل رفتارهای اجتماعی را واقع‌گرایانه‌تر می‌کند.

7. بهسازی عاطفی ارزشی

فرآیند بهسازی عاطفی و ارزشی به‌عنوان مسیری برای رسیدن به تعادل روانی و رشد اخلاقی.

فلسفه: این دیدگاه با ایده‌های ارسطو در مورد "فضیلت" و "تربیت اخلاقی" همسو است.

روانشناسی: نشان‌دهنده پیوندی میان درمان فردی و رشد معنوی است.

علوم انسانی: بهسازی عاطفی ارزشی به تبیین نقش ارزش‌ها در تحولات اجتماعی کمک می‌کند.

8. تکامل‌گرایی روانی-اجتماعی

این پارادایم رشد انسان را فرآیندی پویا و تکاملی می‌داند که به تعامل هیجانات، شناخت، و محیط بستگی دارد.

فلسفه: با نظریات هگل و دیدگاه‌های تکاملی در فلسفه تاریخ ارتباط دارد.

روانشناسی: مشابه نظریات رشد شناختی و اجتماعی مانند پیاژه و ویگوتسکی.

علوم اجتماعی: تحلیل تکاملی رفتارهای اجتماعی را تقویت می‌کند.