تقلیل‌گرایی مفرط در فیزیکالیسم تقلیلی

فیزیکالیسم تقلیلی تلاش می‌کند پدیده‌های ذهنی و روانی را تماماً به سطح فیزیکی-عصبی کاهش دهد. اما تیزهوشی به‌عنوان یک سازه چندوجهی و پویا، حاصل برهم‌کنش لایه‌های گوناگون است و نمی‌توان آن را به صرف فرایندهای زیستی یا عصبی فروکاست. این رویکرد از درک ظرافت‌های فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی که بر تیزهوشی اثر می‌گذارند ناتوان است.

کاستی‌های فیزیکالیسم غیرتقلیلی و مبتنی بر ظهور

هرچند رویکردهای غیرتقلیلی یا مبتنی بر ظهور می‌پذیرند که فرایندهای ذهنی بر پایه امور فیزیکی استوارند، اما اذعان دارند که ویژگی‌های روانی، اجتماعی، یا فرهنگی را نمی‌توان کاملاً به اجزای فیزیکی تحلیل کرد. با وجود این، این رویکردها نیز معمولاً صرفاً به رابطۀ یک‌سویه از سطح فیزیکی به سطح بالاتر اشاره کرده و در تبیین تعاملات دوسویه یا چندوجهی - مثلاً تأثیر فرهنگ، آموزش، و معنابخشی اجتماعی بر شکل‌دهی و تحول تیزهوشی - همچنان محدود باقی می‌مانند.

بی‌توجهی به ماهیت زمینه‌مند و تحول‌پذیر تیزهوشی

رویکردهای فیزیکالیستی (چه تقلیلی و چه غیرتقلیلی) به سختی می‌توانند پویایی، تغییرپذیری و تحول مداوم استعدادها و توانمندی‌ها را که در تعامل با محیط فرهنگی، نظام‌های آموزشی، تجربیات زیسته و انگیزش‌های درونی شکل می‌گیرد، تبیین کنند. آنها در ارائه مدلی که بتواند سیر زمانی رشد تیزهوشی و نقش عوامل بافتی و اجتماعی را در تغییر آن لحاظ کند، ناکام می‌مانند.

ناکارآمدی در تبیین ابعاد معنایی، اخلاقی و ارزشی تیزهوشی

تیزهوشی در انگاره چندوجهی پویا نه تنها با توانایی‌های شناختی پیوند دارد، بلکه با ارزش‌ها، معنا، اخلاق، و اهداف بشردوستانه گره می‌خورد. هیچ‌یک از اشکال فیزیکالیسم، به‌دلیل تمرکز بر سطوح مادی و فیزیولوژیک، قادر نیستند پیچیدگی و اهمیت ابعاد معنایی و ارزشی را در رشد و جهت‌دهی تیزهوشی به‌درستی در نظر بگیرند.(گانیه، 2004؛ اشترنبرگ، 2017؛ کراس و کلمن، 2005)