محدودیتهای فیزیکالیسم در تبیین پدیدههای شناختی تعاملی به مجموعهای از چالشهای فلسفی و علمی اشاره دارد که فیزیکالیسم در توضیح این پدیدهها با آن مواجه است. پدیدههای شناختی تعاملی به فرایندهایی گفته میشود که در آنها تعاملات میان فردی، اجتماعی یا محیطی نقش تعیینکنندهای دارند. این پدیدهها شامل ارتباطات انسانی، همکاریهای اجتماعی، یادگیری جمعی و تعامل انسان با فناوری میشوند.(کلارک و چالمرز، 1998
در ادامه به مهمترین محدودیتهای فیزیکالیسم در این زمینه اشاره میشود:
1. مشکل تقلیلگرایی
فیزیکالیسم تلاش میکند تمامی پدیدههای شناختی را به فرایندهای فیزیکی (مانند فعالیتهای عصبی یا مغزی) تقلیل دهد. اما پدیدههای شناختی تعاملی معمولاً فراتر از سطح فردی هستند و در تعاملات اجتماعی و محیطی ظاهر میشوند.
چگونه میتوان پدیدههای پیچیده مانند گفتوگوهای گروهی یا همکاری تیمی را به فعالیتهای فیزیکی مغز افراد تقلیل داد؟ فیزیکالیسم نمیتواند به طور کامل نقش ساختارهای اجتماعی و محیطی را در این فرایندها توضیح دهد.
2. عدم توجه به بُعد بینذهنی
بسیاری از پدیدههای شناختی تعاملی وابسته به بُعد بینذهنی هستند؛ یعنی تجربهها و آگاهیهایی که در تعامل میان ذهنهای مختلف شکل میگیرند. به عنوان مثال، درک متقابل در یک گفتوگو یا همدلی، ناشی از تعامل دو یا چند ذهن است.
فیزیکالیسم که به فعالیتهای فردی مغز متمرکز است، نمیتواند توضیح دهد که چگونه این تعاملات میان ذهنها به وجود میآید و معنا پیدا میکند.
3. ناتوانی در توضیح پدیدههای نوظهور
بسیاری از پدیدههای شناختی تعاملی مانند تصمیمگیری گروهی یا هماهنگی در تیمها، ویژگیهای نوظهور دارند؛ به این معنا که این ویژگیها از تعامل میان افراد ناشی میشوند و در سطح فردی قابل مشاهده نیستند.
فیزیکالیسم نمیتواند توضیح دهد که چگونه این ویژگیهای نوظهور از تعاملات سادهتر میان عناصر تشکیلدهنده آن (مانند مغزهای افراد) به وجود میآیند.
4. مسأله زمینهمندی
شناخت تعاملی به شدت وابسته به زمینه است، مانند شرایط اجتماعی، فرهنگی و محیطی که تعامل در آن رخ میدهد. برای مثال، نحوه درک یک پیام گفتاری ممکن است بسته به زمینه مکانی یا فرهنگی متفاوت باشد.
فیزیکالیسم نمیتواند به خوبی توضیح دهد که چگونه زمینههای محیطی و اجتماعی بر شناخت و تعامل تأثیر میگذارند، زیرا تمرکز آن بر فعالیتهای فیزیکی مغز است.
5. ناتوانی در توضیح تعامل انسان-فناوری
در تعاملات انسان با فناوری (مانند هوش مصنوعی یا سیستمهای واقعیت مجازی)، شناخت به یک پدیده ترکیبی تبدیل میشود که شامل انسان، ماشین و محیط دیجیتال است. این تعاملات نمیتوانند صرفاً با فعالیتهای مغز انسان یا فرایندهای فیزیکی توضیح داده شوند.
فیزیکالیسم در توضیح نحوه ادغام فرایندهای انسانی و ماشینی برای ایجاد شناخت تعاملی ناکام است.
6. تأثیر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی
پدیدههای شناختی تعاملی به شدت تحت تأثیر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی هستند. به عنوان مثال، الگوهای یادگیری گروهی یا نحوه تعامل در یک جامعه خاص، به چارچوبهای فرهنگی وابسته است.
فیزیکالیسم نمیتواند نقش این ساختارهای کلانتر را که خارج از سطح فیزیکی مغز هستند، در تبیین شناخت تعاملی لحاظ کند.
7. مسئله بدنمندی و تعامل فیزیکی
بسیاری از پدیدههای شناختی تعاملی وابسته به تعاملات بدنی هستند. برای مثال، حرکات بدن، زبان بدن و ارتباطات غیرکلامی نقش مهمی در تعاملات شناختی دارند.
فیزیکالیسم که به فرایندهای مغزی متمرکز است، نمیتواند به طور کامل تأثیر بدن و محیط فیزیکی را در این تعاملات توضیح دهد.
8. مسئله پویایی
شناخت تعاملی معمولاً به صورت پویا و در طول زمان تغییر میکند. به عنوان مثال، در یک گفتوگو، معنای یک جمله ممکن است در پاسخ به جمله دیگری تغییر کند.
فیزیکالیسم، که بر فرایندهای ایستا و قابل اندازهگیری تمرکز دارد، نمیتواند این پویایی و تغییرات لحظهای را به خوبی مدلسازی کند
دیدگاه خود را بنویسید