فیزیکالیسم، با وجود تلاش برای ارائه توضیحاتی زیستی و عصبی برای رفتارها و ارزشهای اخلاقی، در تبیین بسیاری از جنبههای مهم این ارزشها دچار محدودیت است. مسائل مرتبط با هنجاری بودن، معنا، ضرورت، عینیت، و تنوع فرهنگی نشان میدهند که ارزشهای اخلاقی ممکن است به سطوحی فراتر از فیزیک و زیستشناسی وابسته باشند. این چالشها اغلب باعث شدهاند که فلاسفه به نظریههای مکمل مانند اخلاق متافیزیکی، اخلاق ظهورگرا، یا اخلاق مبتنی بر عقلانیت روی آورند.(گرین، 2008؛ کیم، 1992؛ ناجل، 1974)
در ادامه، محدودیتهای فیزیکالیسم در تبیین ارزشهای اخلاقی بررسی میشوند:
1. مسأله هنجاری بودن
ارزشهای اخلاقی ذاتاً هنجاری هستند؛ یعنی آنها به ما میگویند چه چیزی «باید» انجام شود، نه اینکه صرفاً چه چیزی «هست». برای مثال، این که «نباید به دیگران آسیب برسانید» یک دستور اخلاقی است، نه توصیفی از واقعیت.
فیزیکالیسم در تبیین این که چرا ارزشهای اخلاقی باید رعایت شوند ناکام است. قوانین فیزیکی صرفاً توصیفی هستند و نمیتوانند توضیح دهند که چرا ما ملزم به رعایت هنجارهای اخلاقی هستیم.
شکاف معروف "هست-باید" که توسط دیوید هیوم مطرح شد، نشان میدهد که نمیتوان از واقعیتهای توصیفی به دستورات هنجاری رسید.
2. مشکل معنا و هدفمندی
ارزشهای اخلاقی سرشار از معنا و هدفمندی هستند. برای مثال، عدالت به معنای «دادن حق به ذیحق» است، و این معنا فراتر از پدیدههای فیزیکی قرار دارد.
فیزیکالیسم نمیتواند توضیح دهد که چرا این مفاهیم معنادار هستند یا چگونه معنا و هدفمندی در یک چارچوب صرفاً فیزیکی به وجود میآید.
مفاهیم اخلاقی مانند «خیر» یا «وظیفه» وابسته به زمینههای انسانی و فرهنگی هستند که به سختی میتوان آنها را به قوانین فیزیکی تقلیل داد.
3. مسأله جهانی بودن ارزشهای اخلاقی
بسیاری از ارزشهای اخلاقی ادعای جهانی بودن دارند (مانند منع قتل یا شکنجه). این ادعاها به قوانین کلی و ضروری اشاره دارند.
فیزیکالیسم بر قوانین فیزیکی جهانشمول استوار است، اما نمیتواند توضیح دهد که چرا و چگونه این جهانی بودن به ارزشهای اخلاقی منتقل میشود.
اگر ارزشهای اخلاقی کاملاً به شرایط زیستی یا فرهنگی خاص وابسته باشند، نمیتوانند ادعای جهانی بودن داشته باشند.
4. مشکل ارزشهای فراتر از منفعت شخصی
بسیاری از ارزشهای اخلاقی افراد را به انجام اعمالی تشویق میکنند که فراتر از منفعت شخصی یا غریزه بقا است. برای مثال، ایثار برای یک غریبه یا انجام عمل اخلاقی حتی در صورت مواجهه با خطر شخصی.
فیزیکالیسم ممکن است این اعمال را به دلایل زیستی (مانند منافع تکاملی یا پیوند گروهی) توضیح دهد، اما چنین توضیحاتی نمیتوانند به طور کامل تعهدات اخلاقی که فراتر از منفعت زیستی هستند را توضیح دهند.
این رفتارها نشان میدهند که ارزشهای اخلاقی مستقل از نیازهای زیستی یا منفعت شخصی عمل میکنند.
5. مسأله احساسات اخلاقی
احساسات اخلاقی مانند گناه، شرم، افتخار یا همدلی، نقشی کلیدی در ارزشهای اخلاقی دارند. این احساسات معمولاً ارزشهای اخلاقی را هدایت یا تقویت میکنند.
فیزیکالیسم ممکن است بتواند احساسات اخلاقی را به فعالیتهای عصبی یا زیستی مرتبط کند، اما نمیتواند توضیح دهد که چرا این احساسات معنای اخلاقی دارند.
تجربه احساساتی مانند «گناه» یا «شرم» به زمینههای اجتماعی و فرهنگی خاص وابسته است، که فیزیکالیسم نمیتواند آنها را به طور کامل توضیح دهد.
6. مسأله اختلافهای فرهنگی و تاریخی
ارزشهای اخلاقی اغلب از فرهنگ، تاریخ، و جامعه خاصی نشأت میگیرند و در مکانها و زمانهای مختلف متفاوت هستند. برای مثال، مفهوم عدالت یا حقوق بشر در جوامع مختلف تعاریف گوناگونی دارد.
فیزیکالیسم نمیتواند این تنوع و تغییرات را که به عوامل فرهنگی و اجتماعی وابسته هستند توضیح دهد. اگر ارزشهای اخلاقی صرفاً به قوانین فیزیکی وابسته باشند، چرا در فرهنگها و زمانهای مختلف متفاوت هستند؟
این تنوع نشان میدهد که ارزشهای اخلاقی نمیتوانند به قوانین فیزیکی جهانی تقلیل یابند.
7. مسأله استقلال اخلاق از زیستشناسی
ارزشهای اخلاقی اغلب مستقل از زیستشناسی عمل میکنند و به هنجارهای اجتماعی، فلسفی و معنوی وابسته هستند.
فیزیکالیسم نمیتواند توضیح دهد که چرا ارزشهای اخلاقی مانند عدالت یا حقوق بشر باید مستقل از شرایط زیستی به رسمیت شناخته شوند.
این استقلال نشان میدهد که ارزشهای اخلاقی به نوعی واقعیت متافیزیکی یا معنایی وابستهاند که فراتر از چارچوب فیزیکی است.
8. مسأله ضرورت اخلاقی
ارزشهای اخلاقی اغلب از نوعی ضرورت برخوردارند، به این معنا که عمل به آنها اجتنابناپذیر و لازم است. مثلاً «نباید قتل کرد» یک ضرورت اخلاقی است.
فیزیکالیسم نمیتواند توضیح دهد که چرا این ضرورت اخلاقی وجود دارد و از کجا ناشی میشود. قوانین فیزیکی ضرورت توصیفی دارند، اما ضرورت هنجاری اخلاقی را نمیتوان به آنها تقلیل داد.
9. مسأله عینیت ارزشهای اخلاقی
بسیاری از ارزشهای اخلاقی به عنوان اصول عینی مطرح میشوند، به این معنا که مستقل از احساسات یا تمایلات فردی درست یا غلط هستند.
فیزیکالیسم نمیتواند توضیح دهد که این عینیت از کجا نشأت میگیرد. اگر ارزشهای اخلاقی صرفاً نتیجه فرایندهای مغزی یا زیستی باشند، چگونه میتوانند عینی باشند؟
این مسئله نشان میدهد که ارزشهای اخلاقی ممکن است به واقعیتهای متافیزیکی وابسته باشند که فیزیکالیسم نمیتواند توضیح دهد.
دیدگاه خود را بنویسید