امنیت (Security) و پیوندجویی (Relatedness)
در نظریه تعاملی، «امنیت» به پایداری روانی، آرامش درونی و حس اطمینان از حمایت اجتماعی و اقتصادی اشاره دارد.
در نظریه خودتعیینگری، «ارتباط یا پیوندجویی» نیاز به احساس نزدیکی، صمیمیت و تعلق به دیگران را بازنمایی میکند.
هرچند امنیت فراتر از ارتباط اجتماعی صرف است، اما بخشی از احساس امنیت به واسطهی حمایت اجتماعی و روابط نزدیک (پیوندجویی) شکل میگیرد. بدینترتیب، میتوان امنیت را تا حد زیادی در پیوندجویی جستجو کرد؛ یعنی جایی که فرد از طریق ارتباط سالم و اطمینانبخش با دیگران، به حس امنیت روانی دست مییابد.
تفرد (Individuation) و خودمختاری (Autonomy)
تفرد به معنای دستیابی به هویت شخصی و منحصربهفرد، خودیابی و مسیر مستقل در زندگی است.
خودمختاری در SDT نیز به آزادی عمل، انتخابگری و احساس مالکیت بر تصمیمها و رفتارهای فرد اشاره دارد.
شباهت مفهومی آنها در این است که هر دو نیازمندند فرد از تقلید صرف یا وابستگی افراطی رها شود و بتواند هویت و مسیر شخصی خود را پیش ببرد.
تفاوت جزیی در این است که «تفرد» روی جنبههای هویتی و «منِ منحصربهفرد» فرد بیشتر تأکید دارد، در حالی که «خودمختاری» عموماً بر وجه «اختیار و کنترل رفتار» متمرکز است؛ اما در مجموع هر دو مفهوم تأکید دارند که فرد باید عاملیت (Agency) خود را تجربه کند.
پیشرفت (Achievement/Growth) و شایستگی (Competence)
در نظریه تعاملی، «پیشرفت» یا «رشد» به احساس حرکت رو به جلو، تحقق اهداف و ارتقای مداوم ظرفیتهای فردی اشاره دارد.
در SDT، «شایستگی» یعنی فرد احساس میکند در انجام فعالیتها مهارت دارد، میتواند بر چالشها غلبه کند و در حوزههای مختلف زندگی عملکرد مؤثری دارد.
این دو نیاز نیز از این جهت همپوشانی دارند که هر دو ناظر بر حس توانایی، پیشرفت تدریجی و دستیابی به اهداف و استانداردهای مطلوب هستند.
تأثیر بر انگیزش درونی و سلامت روان
هم نظریه تعاملی نیازهای بنیادین و هم نظریهی خودتعیینگری، تأکید میکنند که ارضای این نیازها رابطهی مستقیمی با بهبود انگیزش درونی، احساس رضایت، تابآوری و سلامت روان دارد.
هر گونه مانع یا کمبود در برآوردهشدن این نیازها میتواند به افت انگیزش، نارضایتی یا بروز مشکلات روانشناختی منجر شود.
جامعیت و گسترهی مفهومی
نظریه تعاملی نیازهای بنیادین، «امنیت» را پررنگتر و گستردهتر از آن چیزی میبیند که در SDTبا «ارتباط» توصیف میشود؛ زیرا امنیت هم شامل ابعاد روانی-اجتماعی میشود و هم ابعاد اقتصادی-محیطی را دربرمیگیرد.
نظریه خودتعیینگری، در کنار «خودمختاری» و «شایستگی»، به شکل صریح بر «احساس پیوندجویی» تأکید دارد و جنبههای مختلف تعاملی با دیگران و جامعه را بهخوبی پوشش میدهد.
جمعبندی
به طور کلی، میتوان گفت نظریه تعاملی نیازهای بنیادین (امنیت، تفرد، پیشرفت) با نظریهی خودتعیینگری (خودمختاری، شایستگی، پیوندجویی) همسو است؛ زیرا هر دو بر لزوم تأمین نیازهای بنیادین روانشناختی جهت دستیابی به سلامت روان، انگیزش درونی و رضایت از زندگی تأکید دارند. تفاوت اصلی در آن است که نظریهی تعاملی نیازهای بنیادین، «امنیت» را بهعنوان یک نیاز مستقل و بنیادین برجسته میکند و نظریهی خودتعیینگری این بُعد را در چارچوب «ارتباط و پیوندجویی» و همچنین در سطحی از حمایت محیطی و اجتماعی در نظر میگیرد. در عین حال، «تفرد» در نظریهی تعاملی بیشتر به ابعاد هویتی و منحصربهفرد بودن فرد میپردازد، در حالی که «خودمختاری» در SDT بر حق انتخاب و کنترل ارادی فرد بر زندگی خود تمرکز دارد. اما در نهایت، هر دو نگاه، بر نقش کلیدی برآوردهشدن نیازهای بنیادین در پیشبرد رضایت از زندگی و شکوفایی فردی تأکید دارند
دیدگاه خود را بنویسید