ساختار تواناییهای بنیادین

بر اساس مطالعات تعاملی، پنج «توانایی بنیادین» وجود دارد. به بیان دیگر، حیطه شناختی شامل سه توانایی یادگیری و حیطه رفتاری مرکّب از دو توانایی انجام کار است. از سه توانایی یادگیری می‌توان به مثابه سه نوع «هوش» یاد کرد و دو توانایی انجام کار نیز در واقع دو نوع «کنش» را تشکیل می‌دهند.

سه نوع هوش یا توانایی یادگیری به ترتیب «هوش تحلیلی»، «هوش تجربی» و «هوش تحصیلی» نامیده شدند و دو نوع کنش یا توانایی انجام کار نیز به ترتیب «کنش نوسودمندی» و «کنش وظیفه مندی» نام گرفتند.

ماهیّت تعاملی هوش

«هوش» به مثابهٔ مفهوم بنیادین استعداد، خلاقیت و تیزهوشی به نوبهٔ خود از یک ماهیّت تعاملی در دو حیطه برخوردار است:

نخست آن که تأکید بر وجود سه ظرفیّت یادگیری به معنای انفکاک آنها از یکدیگر نیست؛ بلکه هر سه توانایی یادگیری به نحو تعاملی در یکدیگر پکپارچه می‌شوند و بدین ترتیب ظرفیّت کلّی یادگیری را در فرد رقم می‌زنند.

و دو آن که هوش در تأثّر تعاملی با کنش و زمینه واقع می‌شود. کنش بر شکل گیری هوش، نقش آفرین است؛ همان گونه که از هوش تأثیر می‌پذیرد. چگونگی انجام یک کار علاوه بر آن از خاستگاه توانایی یادگیری نشأت می‌گیرد، بر ظرفیّت یادگیری اثر می‌گذارد.

افزون بر آن، مراد از مفاهیم و دانسته‌ها در سه نوع هوش زمینهٔ بروز تواناییهاست و هر دو ظرفیّت یادگیری و کار را در بر می‌گیرد.

پس تواناییهای بنیادین در فرایندی تعاملی با یکدیگر و زمینه ها، هوش را شکل می‌دهند.

بنابراین به تعبیر ساده هوش از چشم انداز تعاملی چنین تعریف می‌شود: «توانایی در یاد‌گیری مفاهیم، تجربهٔ دانسته‌ها و طبقه‌بندی آنها».

هوش تجربی

به معنای ظرفیّت یکپارچگی حسّی_ حرکتی برای شناخت و توانایی در تجربهٔ دانسته‌ها برای روشن شدن مطلب است که طبعا با تیزحسّی و فعالیّت در محیط همراهی دارد.

هوش تحصیلی

این هوش به معنای توانایی یاد‌گیری دقیق موادّ درسی و مباحث تحصیلی و فهم آنها برای انجام دقیق کار و افزایش دقّت عمل است که منجرّ به موفّقیّت در واحدهای عملی طیّ دوران تحصیل می شود

هوش تحلیلی

این نوع هوش به معنای توانایی‌ فهم‌، دریافت ‌و گیرایی تیز در محوریابی، ریشه‌یابی سادهٔ مفاهیم، تجزیه‌ و تحلیل‌ مطالب،‌ طبقه‌بندی راحت مفاهیم به شیوه‌های نوین، ارایهٔ آسان دسته‌بندیهای جدید از مفاهیم و سرانجام، سازماندهی مباحث است.

بنابراین هوش تحلیلی هفت مؤلّفه را در بر می گیرد:

مفهوم یابی: درک مفهوم بر اساس معنا بخشی به «تصور» با افزودن ابعاد معنوی و عاطفی به جنبه شناختی به آن

سازه یابی: تجزیه مفهوم به مؤلّفه ها و عناصر متشکلّه آن تا یافتن حدّ اکثر اجزای بنیادین

ریشه یابی: کاوش در ریشه و خاستگاه پدیدآیی مفهوم مورد نظر به مثابه علّت وجودی مفهوم

استنتاج: دریافت پیامدها و بروندادها و نتایج مفهوم مورد نظر

تلازم: بررسی مفاهیم همجوار و ملازم غیر قابل تفکیک از مفهوم مورد نظر

بینش: یافتن جایگاه مفهوم مورد نظر در موقعیت گسترده تر و ترکیب وسیعتر از مجموعه بزرگ مفاهیم مرتبط 

یکپارچگی: سازماندهی به کلیه مفاهیم یک قلمرو نظری علمی در قالب یک نظام پایدار که طبعاً مقتضی یک سیر شکل گیری تعاملی هماهنگ است.

وظیفه‌مندی

انجام درست و دقیق آنچه از فرد خواسته می‌شود بر پایهٔ یادگیری، به گونه‌ای که به خوبی از عهدهٔ وظیفهٔ تعیین شده بر می‌آید در واقع تمرکز فرد در انجام دقیق و درست کارهای محوّله است. پس کنش وظیفه‌مندی بر ‌انجام دقیق و درست وظیفه و مسؤولیّت تأکید می‌ورزد.

نوسودمندی

توانایی «نوسودمندی» اصطلاحاً به معنای «توانایی ارائه طرحهای سودمند به سادگی با شیوه نوین‌ ‌كه راه‌ حلّ‌ جدید، آسان‌ و مؤثّری برای‌ مسائل‌ دشوار باشد و به توانایی انجام کار سودمند در سطح‌ برجسته‌ منجرّ می‌شود. دوستی انجام کار بزرگ و تازه به اندازه‌ای است که فکر همیشگی لزوم انجامش فرد را رها نمی‌کند و جنب‌ و جوش‌ كنجكاوانه‌ای در وی بروز می‌یابد».