رویکردهای سنتی در روانشناسی اغلب بر تحلیل مجزای پدیدههای روانی متمرکز بودهاند. این نگاه، اگرچه دستاوردهایی به همراه داشته، اما از درک کلیت و انسجام روان انسانی ناتوان مانده است. روانشناسی تعاملی تلاشی است برای گذار از این پراکندگی نظری و ایجاد نگاهی کلنگر، که پدیدههای روانی را نه بهصورت منفرد بلکه در بستر ارتباطاتشان مطالعه میکند.
در این رویکردها، پدیدههای روانشناختی اغلب بهصورت پراکنده و مجزّا مورد بررسی قرار گرفتهاند. روانشناسی تعاملی، پاسخی به این نقص بنیادی است؛ رویکردی که میکوشد ماهیت پدیدههای روانشناختی را نه بهطور منفرد، بلکه در شبکهای از تعاملات درک کند. این مقاله، با هدف روشنسازی جایگاه نظری و روششناختی روانشناسی تعاملی، به تعریف، موضوع و روش این علم میپردازد.
تعریف روانشناسی تعاملی
روانشناسی تعاملی، «علم بررسی ماهیّت تعاملی پدیدههای روانشناختی» است. بهعبارتی، این دانش به دنبال فهم چگونگی تعامل پدیدههای روانشناختی با یکدیگر در درون یک نظام کلنگر است. این رویکرد نهتنها به پدیدهها بهعنوان دادههای مجزا نگاه نمیکند، بلکه آنها را در بستر تعاملاتشان میبیند. این تعریف بر آن است که موضوع این دانش، نحوه درهمتنیدگی و همبندی پدیدههای روانی در قالب نظامی منسجم و پویاست. در این چارچوب، تعامل، نه صرفاً رخدادی بینفردی، بلکه ماهیت بنیادین پدیدههای روانی تلقی میشود.
موضوع روانشناسی تعاملی
موضوع اصلی این شاخه، «یکپارچگی تعاملی پدیدههای روانشناختی» است؛ یعنی بررسی نحوه همبندی و انسجامیافتگی پدیدههای ذهنی و روانی در ساختار کلی روان انسان. هدف روانشناسی تعاملی، درک و تبیین نظام روان است، نظامی که خود حاصل و متشکل از همین تعاملات درونی است. پدیدههای روانی بهطور ذاتی در پیوند با یکدیگر معنا مییابند و روانشناسی تعاملی این پیوند را موضوع بررسی خود قرار میدهد. یکپارچگی تعاملی، به معنای انسجام پویای عناصر روانی است که در بستر زمان، تجربه، و ارتباط با دیگری شکل میگیرد.
هدف روانشناسی تعاملی
هدف اصلی روانشناسی تعاملی، شناخت و درک نظام روان است؛ نظامی که از درهمتنیدگی پدیدههای روانی در بستر تعامل پدید میآید. این نظام، ساختاری پویا، چندلایه و در حال تحول است که نمیتوان آن را با رویکردهای تکبعدی یا ایستا توضیح داد. فهم این نظام، مستلزم بازشناسی الگوهای تعامل میان اجزای روان است.
روش بررسی
روششناسی در روانشناسی تعاملی، بررسی تعاملی پدیدههاست؛ یعنی تحلیل روابط بینپدیدهای، وابستگیهای متقابل، و نحوه شکلگیری پدیده های روانی در بستر تعامل. این روش برخلاف رویکردهای خطی و علّیّتی، ماهیتی شبکهای، پویا و همزمان دارد؛ روشی که به جای تمرکز بر علتمعلولهای خطی، به تحلیل شبکهای پدیدهها توجه دارد. در این روش، روابط متقابل، زمینههای شکلگیری معنا، و دگردیسیهای مداوم روانی، محور تحلیل قرار میگیرد.
نسبت متقابل نظام روان و یکپارچگی تعاملی
در روانشناسی تعاملی، نظام روان محصول نهاییِ یکپارچگی تعاملی پدیدههای روانشناختی است. از سوی دیگر، فهم این نظام نیز جز از طریق تحلیل ساختار تعاملی پدیدههای روانی ممکن نیست. این رابطه دوسویه، بنیان روششناختی روانشناسی تعاملی را شکل میدهد.
به تعبیر دیگر، در روانشناسی تعاملی، پدیدههای روانی از خلال تعامل شکل میگیرند و تعاملات درونروانی، خود محصول سازمانیافتگی نظام رواناند. بنابراین، یک پیوند دوسویه میان ساختار روان و تعاملات روانی برقرار است؛ فهم یکی، نیازمند شناخت دیگری است.
نتیجهگیری
روانشناسی تعاملی، با تعریف تازهای از ماهیّت، موضوع، هدف و روش در روانشناسی و دریچهای نوین به فهم کلیت روان انسانی، افق جدیدی در مطالعات روانی میگشاید. این رویکرد، نهتنها کارآمد در حوزه نظری است، بلکه میتواند مبنایی برای تحول در شیوههای درمانی و آموزش روانشناختی باشد.چشم انداز مزبور میتواند مبنای نظری عمیقتری برای شناخت روان انسانی، درمانگری، و حتی آموزش روانشناسی فراهم آورد. آینده این دانش در گرو گسترش ابزارها و ساختارهایی است که بتوانند این تعاملات پیچیده را بهدرستی تحلیل و تبیین کنند.
دیدگاه خود را بنویسید