نوجوانی مرحله‌ای حساس در رشد روانی و اجتماعی فرد است که در آن نقش خانواده به‌عنوان منبع اصلی حمایت عاطفی و اجتماعی، بسیار برجسته است. این مقاله به بررسی تأثیر طلاق والدین، نبود حمایت عاطفی و سبک‌های فرزندپروری نامناسب بر احساس تنهایی نوجوانان می‌پردازد. با استناد به پژوهش‌های انجام‌شده، نشان داده می‌شود که اختلال در ساختار خانوادگی، کاهش تعامل مثبت با والدین، و نبود ارتباط عاطفی سالم، از مهم‌ترین عواملی هستند که نوجوانان را در معرض انزوای اجتماعی و احساس تنهایی قرار می‌دهند. این احساس در صورت تداوم، می‌تواند زمینه‌ساز مشکلات روانی عمیق‌تری نظیر افسردگی، اضطراب و اختلالات رفتاری شود. در پایان، راهکارهایی برای پیشگیری از این پیامدها ارائه می‌گردد.

نوجوانی یکی از دوره‌های تحول‌یافته و پرفشار زندگی انسان است که در آن، نوجوان با تغییرات زیستی، شناختی و اجتماعی متعددی مواجه می‌شود. در این مرحله، خانواده نقش بنیادی در شکل‌گیری احساس امنیت، هویت‌یابی و ارتباط اجتماعی نوجوان ایفا می‌کند (Steinberg, 2014). در غیاب این حمایت‌ها، نوجوانان مستعد ابتلا به اختلالات روان‌شناختی می‌شوند که یکی از رایج‌ترین آن‌ها، احساس تنهایی است.

طلاق والدین اغلب منجر به گسست ساختاری خانواده و کاهش تعامل مثبت با یکی از والدین می‌شود. مطالعات نشان داده‌اند که فرزندان طلاق بیشتر در معرض مشکلات عاطفی، اضطراب و احساس انزوا قرار دارند (Amato, 2000). این وضعیت زمانی تشدید می‌شود که والدین دچار اختلافات شدید بوده یا از ارائه حمایت عاطفی بازمی‌مانند.

نبود حمایت عاطفی نیز از عوامل کلیدی در بروز احساس تنهایی است. در خانواده‌های پرتنش یا ناآگاه از نیازهای روانی نوجوانان، معمولاً درک، توجه و محبت کافی وجود ندارد و این امر موجب شکل‌گیری احساس بی‌ارزشی در نوجوان شده و او را از تعاملات اجتماعی بازمی‌دارد (Baumrind, 1991).

در کنار این عوامل، سبک‌های فرزندپروری نامناسب مانند شیوه‌های سخت‌گیرانه یا بی‌تفاوت، نیز نقش مهمی در افزایش احساس تنهایی ایفا می‌کنند. این سبک‌ها با ایجاد فاصله عاطفی میان والدین و فرزند، مانع برقراری گفت‌وگوی سالم و رابطه‌ای مبتنی بر اعتماد می‌شوند. نوجوانانی که در چنین محیط‌هایی رشد می‌کنند، اغلب با مشکلاتی چون عزت‌نفس پایین، اضطراب اجتماعی و درون‌گرایی روبرو هستند؛ عواملی که همگی با احساس تنهایی ارتباط مستقیم دارند (Mounts, 2009; Rubin et al., 2002).

زمانی که خانواده نتواند حمایت روانی پایدار ارائه دهد، پیوندهای اجتماعی نوجوان نیز تضعیف می‌شوند. این کاهش در پیوند اجتماعی، نوجوان را به سمت احساس تنهایی سوق می‌دهد؛ احساسی که می‌تواند زمینه‌ساز اختلالات عمیق‌تری همچون افسردگی، انزوای بلندمدت و حتی رفتارهای اعتیادی باشد.

خانواده به‌عنوان نخستین نهاد اجتماعی، نقش کلیدی در شکل‌گیری احساس تعلق، هویت و امنیت روانی نوجوان دارد. طلاق والدین، فقدان حمایت عاطفی و فرزندپروری نامناسب، می‌توانند با تضعیف این نقش‌ها، زمینه‌ساز احساس تنهایی و آسیب‌های روانی جدی در نوجوانان شوند. از این‌رو، ارائه برنامه‌های آموزشی برای والدین، ارتقاء سواد عاطفی خانواده‌ها، و حمایت روان‌شناختی از نوجوانان آسیب‌دیده، باید در اولویت سیاست‌گذاری‌های تربیتی و اجتماعی قرار گیرد. این اقدامات می‌توانند نقش مهمی در پیشگیری از مشکلات روانی و ارتقاء سلامت نسل آینده ایفا کنند.