‌ مفیدجویی (Utility-seeking)

در مفیدجویی، فرد تمایل دارد به چیزی باور داشته باشد که کاربردی، تسکین‌دهنده یا تقویت‌کننده انگیزه باشد؛ حتی اگر به لحاظ واقعیت‌پذیری دچار خدشه باشد. این رویکرد از منظر روانی به تأمین نیاز به امنیت روانی کمک می‌کند، چرا که با انتخاب باورهایی آرامش‌بخش، ذهن از تجربه ناآرامی، اضطراب یا تردید محافظت می‌شود. مثلاً باور به اینکه «همه چیز بهتر خواهد شد» در دل شرایط سخت، می‌تواند بیتابی را کاهش دهد، هرچند شواهدی برای آن وجود نداشته باشد.

از سوی دیگر، مفیدجویی ممکن است مسیر خودیابی و تفرد را منحرف کند. وقتی فرد برای معنا دادن به زندگی، به باورهایی تکیه می‌کند که صرفاً مفیدند و نه واقع‌نما، ممکن است از مواجهه با حقیقت‌های بنیادی درباره‌ خود، دنیا یا نقش خویش در هستی فاصله بگیرد. چنین فردی ممکن است هویتی بسازد که بیش از آنکه اصیل باشد، بر اساس «راحتی روانی» بنا شده است.

در قلمرو پیشرفت و تعالی، مفیدجویی گاهی می‌تواند نقش محرک داشته باشد. باورهای مثبت و انگیزشی می‌توانند فرد را به تلاش و حرکت سوق دهند. اما مشکل اینجاست که این رشد، بر پایه‌ای ناپایدار است و ممکن است با نخستین بحران جدی فروبپاشد، چون واقعیت نادیده گرفته شده است.

حقیقت‌گرایی (Truth-seeking)

در حقیقت‌گرایی، فرد ارزش اصلی را در درک و پذیرش واقعیت قرار می‌دهد، حتی اگر این واقعیت تلخ، پیچیده یا دشوار باشد. این رویکرد ممکن است در ابتدا باعث افزایش اضطراب روانی شود، چرا که ذهن انسان به‌طور طبیعی از اطلاعات دردناک یا ناپایدار دوری می‌کند. با این حال، مواجهه صادقانه با واقعیت می‌تواند در بلندمدت بنیان‌گذار امنیت روانی عمیق‌تر و مقاوم‌تری باشد، چون فرد می‌داند که بر واقعیت تکیه دارد، نه بر توهم.

در زمینه‌ تفرد و خودیابی، حقیقت‌گرایی باعث می‌شود فرد با خود واقعی‌اش مواجه شود؛ با توانایی‌ها، ضعف‌ها، انگیزه‌ها، و معناهایی که در دل واقعیت پنهان‌اند. این مسیر اگرچه پرچالش‌تر است، اما اصیل‌تر و عمیق‌تر است.

از نظر پیشرفت و تعالی، حقیقت‌گرایی کندتر عمل می‌کند، چون فرد باید ابتدا با نواقص، محدودیت‌ها و واقعیات تلخ کنار بیاید. اما این مسیر رشد، به مراتب پایدارتر است، چون به جای فرار از واقعیت، فرد بر اساس شناخت عینی از وضعیت خود، مسیر رشد را طراحی می‌کند.

جمع‌بندی تحلیلی

مفیدجویی، دارویی کوتاه‌مدت است که آرامش، امید و حرکت اولیه می‌دهد، اما ممکن است به دوری از خود اصیل و شکست‌های ناگهانی منجر شود. در مقابل، حقیقت‌گرایی مانند جراحی عمیق است؛ دردی به همراه دارد، اما بنیانی محکم برای زیست روانی سالم، خودشناسی و پیشرفت واقعی فراهم می‌کند با چند مثال:

سوگ و داغ‌دیدگی

مفیدجویی

مادری که فرزندش را از دست داده، به خود می‌گوید:

«او حالا در جای بهتری‌ست. هنوز هم در کنار من است و مرا می‌بیند.»

این باور ممکن است حقیقت علمی نداشته باشد، اما برای او آرامش‌بخش است.

🔸 نیاز به امنیت: این باور به حفظ پایداری روان کمک می‌کند و از سقوط روانی جلوگیری می‌کند.

🔸 نیاز به تفرد: ممکن است کمک کند فرد معنای تازه‌ای برای زندگی بیابد (مثلاً زندگی به یاد او).

🔸 نیاز به پیشرفت: اگر این باور باعث شود شخص بتواند زندگی خود را بازسازی کند، به نوعی پیشرفت منتهی می‌شود.

حقیقت‌گرایی

فرد می‌پذیرد که فرزندش از دنیا رفته، بازگشتی در کار نیست، و زندگی بدون او ادامه دارد.

🔸 نیاز به امنیت: این پذیرش در کوتاه‌مدت دردناک است و امنیت روانی را به چالش می‌کشد.

🔸 نیاز به تفرد: اما ممکن است منجر به خودشناسی عمیق‌تر شود؛ مثلاً کشف اینکه "چگونه بدون او معنا بسازم؟"

🔸 نیاز به پیشرفت: فرد با پذیرش واقعیت، مسیر ترمیم روانی را آغاز می‌کند که هرچند دشوار، اما بنیادین است.

نوجوانی که اعتمادبه‌نفس ندارد

مفیدجویی

نوجوانی که بارها در امتحانات شکست خورده، به خودش می‌گوید:

«من خاصم؛ آدمای خاص مسیر خودشونو دارن. نمره مهم نیست.»

🔸 امنیت روانی: به او حس آرامش می‌دهد، چون از درد شکست فرار می‌کند.

🔸 تفرد: حس «من خاصم» نوعی معنا به او می‌دهد، حتی اگر از واقعیت دور باشد.

🔸 پیشرفت: ممکن است تلاش برای بهبود را کاهش دهد و در بلندمدت به رکود بیانجامد.

حقیقت‌گرایی

همان نوجوان می‌پذیرد: «من در درس ضعف دارم و باید بیشتر تلاش کنم.»

🔸 امنیت روانی: ابتدا ضربه می‌بیند و احساس ناکافی بودن تجربه می‌کند.

🔸 تفرد: اما این پذیرش ممکن است به کشف استعداد واقعی در زمینه‌ای دیگر بینجامد.

🔸 پیشرفت: این آگاهی مبنای تلاش واقعی برای رشد می‌شود.

رابطه عاشقانه‌ پایان‌یافته

مفیدجویی

فرد بعد از جدایی، مدام به خودش می‌گوید:

«او هنوز دوستم دارد ولی شرایط اجازه نداد کنار هم باشیم.»

🔸 کمک می‌کند که از رنج جدایی فاصله بگیرد (امنیت)،

🔸 اما ممکن است در توهم بماند و رشد عاطفی نکند (تفرد و پیشرفت به تعویق می‌افتند).

حقیقت‌گرایی:

فرد می‌پذیرد که رابطه تمام شده و طرف مقابل انتخاب دیگری کرده است.

🔸 در ابتدا دردناک است (کاهش امنیت)،

🔸 اما به مرور به او امکان می‌دهد خودش را بازتعریف کند، ضعف‌های رابطه را بشناسد و برای آینده آماده‌تر شود.

نتیجه

مفیدجویی مثل «آتل» است: برای دوره‌ای از درد و ناپایداری لازم است. ولی حقیقت‌گرایی مثل «جراحی درمانی» است: درد دارد، اما راهی برای بهبود ریشه‌ای است. وقتی فرد به چیزی باور دارد که لزوماً «حقیقت علمی یا عینی» ندارد اما برای حفظ تعادل روانی‌اش مفید است، در واقع از مفیدجویی استفاده می‌کند. مثلاً: 

«من هنوز هم برای او مهم هستم» (در رابطه‌ای که تمام شده)؛ «من حتماً موفق می‌شوم» (در حالی‌که شواهدی در دست نیست)؛ «این اتفاق حتما حکمتی داشته» (در فقدانی دردناک)

این باورها فرد را از فروپاشی روانی فوری حفظ می‌کنند؛ اجازه می‌دهند تا فرد نَفَس بگیرد، خود را جمع کند و برای پذیرش واقعی آماده شود. مانند آتل، حرکت را موقتاً محدود می‌کنند؛ یعنی فرد در فضای امنی قرار می‌گیرد که هنوز مجبور نیست با واقعیت تلخ روبرو شود. اما رشد روانی متوقف می‌شود، درد زیر آتل پنهان می‌ماند و گاهی بدتر می‌شود.

حقیقت‌گرایی مثل جراحی درمانی است: دردناک، امّا ریشه‌ای و درمان‌گر. 

در این رویکرد، فرد تصمیم می‌گیرد با واقعیت همان‌گونه که هست روبرو شود، حتی اگر تلخ، دشوار یا ناراحت‌کننده باشد؛ اعتمادبه‌نفس او را تهدید کند؛ معنای قبلی زندگی‌اش را زیر سوال ببرد.

«او دیگر دوستم ندارد و باید رها کنم»؛ «شاید من در این زمینه واقعاً ضعیفم»؛ «زندگی همیشه منصف نیست».

دردناک است، ولی به جای سرپوش گذاشتن، به درک عمیق‌تر، ترمیم واقعی و بازسازی هویت منجر می‌شود. فرد را وادار می‌کند با خویشتن واقعی، زخم‌های سرکوب‌شده، و ناکامی‌ها روبرو شود و مسیر را برای پیشرفت اصیل و پایدار هموار می‌کند.