مفهوم نظری فرهنگ
از فرهنگ تعاریف گوناگونی شده است. (صالحی امیری، 1387؛ لینتون، 1945؛ کلاکهان و کلی، 1945؛ پارسون، 1949؛ کروبر و کلاکهان، 1952؛ یوزیم و یوزیم، 1963؛ هافتستد، 1984؛ دامن، 1987؛ بانکز و همکاران، 1989؛ لدراچ، 1995) همه تعاریف در مفهوم فرهنگ، کم و بیش بر این مؤلّفهها تأکید میورزند:
واحد اجتماعی: یک فرهنگ از کوچکترین واحد یعنی خانواده آغاز میشود و به واحدهای اجتماعی بزرگتر، گسترش مییابد.
یکپارچگی: فرهنگ از یک بافت و شالوده ترکیب یافته کم و بیش هماهنگی برخوردار است.
ارزش: در یک فرهنگ باورها، دیدگاهها، عقاید، جهانبینیها، هنجارها و ارزشهای مشترکی وجود دارد.
گرایش: هر فرهنگی در برگیرنده علایق، رغبتها آرزوها و آمال و اهداف مشترکی است.
الگوهای رفتاری :یک فرهنگ مشتمل بر آداب و رسوم خاصّی در زندگی است که در تعامل جمعی به تدریج تقویّت مییابند و راسخ میشوند.
جامعه پذیری :فرهنگ پا به پای جریان و فرایند جامعه پذیری شکل میگیرد؛ بلکه میتوان بیان داشت در هسته این فرایند جای دارد.
اکتساب :یک فرهنگ با یادگیری دانش مشترکی شکل میگیرد و از طریق اکتساب، از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد.
ماندگاری: فرهنگ از گذشته بر میخیزد و معمولاً از ریشههای تاریخی برخوردار است و در طول و درازای زمان باقی است.
هویّت :فرهنگ هویّت خاصّی برای یک جامعه پدید میآورد. این هویّت جمعی ویژه، علاوه بر این که موجب تمایز آن جامعه از سایر جوامع میشود، تعامل جامعه مزبور را با جهان خود و دیگر جوامع تعیین میکند.
آثار :هر فرهنگی دستاوردها و آثاری خاصّ در عرصههای گوناگون نظیر اندیشه، هنر و ادبیّات، عرضه میدارد.
بر این اساس، از «فرهنگ» میتوان چنین تعریفی را ارایه داد:
«فرهنگ مجموعهای کم و بیش هماهنگ و مرکّب از ارزشها، نگرشها، گرایشها و الگوهای رفتاری مشترکی است که در میان یک واحد اجتماعی با برخورداری از ریشههای تاریخی، کسب میشود و فرایند جامعه پذیری و هویّت خاصّ آن جامعه را شکل میدهد و آثاری ویژه پدید میآورد».(کاظمی، مقدّم، 1393)
دیدگاه خود را بنویسید