این نقد که فیزیکالیسم غالباً بر توصیف بنا شده است تا تبیین، تحلیل، استنتاج، و پارادایمیابی، یکی از چالشهای اساسی این دیدگاه در فلسفه ذهن و شناخت است. برای بررسی این موضوع، باید تفاوت میان توصیف و تبیین روشن شود و سپس نشان دهیم که چرا فیزیکالیسم بیشتر به سمت توصیف میل دارد و در تحلیل عمیقتر یا استنتاجهای هنجاری و پارادایمی دچار ضعف میشود.
فیزیکالیسم، بهعنوان دیدگاهی که ادعا میکند همه پدیدههای ذهنی، روانشناختی، و آگاهی را میتوان بر اساس اصول و فرآیندهای فیزیکی توضیح داد، با محدودیتها و تناقضهای اساسی روبهرو است. این چالشها ناشی از تلاش برای کاهش پیچیدگیهای ذهن و آگاهی به قوانین فیزیکی هستند.
«خردورزی معنوی» در گستره «انگارهٔ تعادل روان» به معنای «اعتقاد به خدا، ریشه دواندن معنویّت همراه با استقرار در مسیر نیل به ارزشهای معنوی، پایبندی به ارزشهای دینی و رعایت ارزشهای معنوی که مجموعاً موجب بهره مندی از حمایت معنوی، ظرفیّت تحلیل عقلانی، همه جانبه نگری روشن بینانه برای تصمیمگیری همراه با کارآمدی سختکوشانه و دانش محورانه می شود.»
ظرفیت تجربی بهعنوان یک پارادایم، توانایی بنیادی انسان برای ادغام حسها، حرکات و تجربهها با هدف شناخت و تعامل معنادار با محیط تعریف میشود. این ظرفیت نهتنها بر پایه حسّی-حرکتی عمل میکند، بلکه دربرگیرنده تواناییهای ذهنی و روانشناختی برای درک، تحلیل، و اقدام مبتنی بر تجربههای زیسته است. ظرفیت تجربی، انسان را به کشف و فهم عمیقتر از خود و محیط اطراف سوق میدهد و بهعنوان ابزاری برای رشد، انطباقپذیری، و یادگیری بهکار میرود.
پارادایمی که از رد فیزیکالیسم و بررسی محدودیتهای آن حاصل میشود، میتواند به صورت یک رویکرد چندبعدی، جامع و فراتر از فیزیکالیسم تقلیلی تعریف شود. این پارادایم بر اساس تأکید بر تعامل بین ابعاد فیزیکی، ذهنی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی و معنایی شکل میگیرد و به جای تقلیل پدیدهها به سطح فیزیکی، آنها را به عنوان پدیدههای چندلایه و پویا در نظر میگیرد.