خلاقیت یک سازوکار پیچیده و پویا است که در تعامل با عوامل فرهنگی، ساختارهای اجتماعی، روشهای آموزشی، محدودیتها، انگیزههای فردی و گروهی و فناوریهای نوظهور شکل میگیرد. در نتیجه، خلاقیت صرفاً یک ویژگی فردی یا ذاتی نیست، بلکه محصول همکنش چندوجهی عوامل بیرونی و درونی است.در پارادایم چندلایهای خلاقیت، هر لایه (از زمینههای فرهنگی و ساختارهای اجتماعی گرفته تا ابزارهای فناورانه و الگوهای مدیریتی) بهمثابه بخشی از یک چرخه همافزا عمل میکند. این نگاه جامع به ما امکان میدهد تا ظرفیتهای نهفته خلاقیت را در تمامی سنین – از کودکان پیشدبستانی تا دانشجویان و کارکنان سازمانها – پرورش دهیم و با در نظر گرفتن محدودیتها، از آنها بهعنوان انگیزهای برای خلاقیت بیشتر استفاده کنیم. افزون بر این، رویکرد نظام یافته و چندوجهی در رویارویی با مسائل اجتماعی و زیستمحیطی، فرصتهای جدیدی برای نوآوری و حل مسئله به شکل پایدار فراهم میسازد.
پارادایم حاصل از جمعبندی مطالعات درباره پرورش استعداد و تعلیم دانشآموزان با استعدادبا تحلیل کلی مطالعات میتوان یک پارادایم جامع برای درک و توسعه استعداد ارائه کرد که به ابعاد اصلی فردی، اجتماعی، فرهنگی و آموزشی میپردازد. در این پارادایم، تمرکز بر ترکیب مفاهیم مختلف در پرورش استعداد و بسترهای حمایتی است.این چشم انداز یک چارچوب جامع برای درک و پرورش استعدادها است که به نیازهای فردی، حساسیتهای فرهنگی، و تأثیر نظامهای آموزشی و اجتماعی میپردازد. اجرای این پارادایم نیازمند همافزایی بین سیاستگذاران، معلمان، خانوادهها و جوامع محلی است (Van de Vijver & Mathijssen, 2024; Subotnik et al., 2016).
خلاقیت یکی از مهارتهای کلیدی در دنیای امروز است که نهتنها در حل مسائل، بلکه در نوآوری و پیشرفت علمی و فرهنگی نقش اساسی دارد. با این حال، عوامل متعددی همچون اضطراب خلاقیت، محیطهای آموزشی سنتی و محدودیتهای فکری میتوانند مانعی برای بروز خلاقیت باشند. در این میان، فناوریهای دیجیتال، یادگیری مشارکتی و ادغام هنر در آموزش، فرصتهای جدیدی برای پرورش خلاقیت و تقویت تفکر انتقادی فراهم میکنند. در این نوشتار، به بررسی نقش این عوامل در تسهیل خلاقیت در محیطهای آموزشی پرداخته خواهد شد.
پارادایم «تجربه و پویایی زیست انسانی»، که بر تعامل میان تجربه زیستی، شناختی و معنوی تأکید دارد، محدودیتهای اساسی دیدگاه فیزیکالیسم را آشکار میسازد. فیزیکالیسم ادعا میکند که تمام جنبههای ذهن و شناخت انسانی را میتوان بر اساس فرآیندهای فیزیکی (عصبی، زیستی یا شیمیایی) توضیح داد. اما این پارادایم نشان میدهد که چنین رویکردی برای درک کامل تجربه انسانی ناکافی است. در ادامه، محدودیتهای فیزیکالیسم در چارچوب این پارادایم بررسی میشود.
پارادایم «تجربه و پویایی زیست انسانی» با تأکید بر تعامل پویا میان تجربه معنوی، زیستی و شناختی، پیامدهای عمیقی در فلسفه ذهن و علوم شناختی دارد. این پیامدها به چالشهای سنتی در باب ذهن، آگاهی، شناخت و تعامل انسان با محیط پاسخ داده و زمینهای برای درک جدید از ذهن و شناخت ارائه میدهند.
این مقاله در ترکیب مفاهیم «تجربه معنوی»، «تجربه زیستی»، «پویایی زیست انسانی»، «هوش تجربی» و «پدیدارشناسی» فراهم شده است.تجربه انسانی در سه بعد کلیدی معنا، زیستشناسی و شناخت جریان دارد و همواره در یک فرایند پویا و تحولیابنده قرار دارد. این سه بعد، از طریق تجربه معنوی، تجربه زیستی و هوش تجربی، به هم متصل شده و چارچوبی جامع برای درک تعاملات انسان با خود، محیط و حقیقت فراتر از او فراهم میکنند.